måndag 23 juli 2012

کدام یک اسلامی ست: ظلم ستیزی و یا ظلم پذیری؟

امروز حکومت، حکومت ارزش ها ست. سلطه، سلطه ی باورها ست. یعنی رژیمی که بر ما حکومت میکند، بازتاب آن چیزی ست که ما هستیم. در اینجا مهم نیست که از کدام طبقه ی اجتماعی برخاسته ایم و منافع مادی متخاصم و متضاد با یکدیگر داریم. اگر توزیع مالکیت و روابط تولیدی، نا برابر است و استثمار ی، ارزشها و باورها، فرا طبقاتی ست، مثل باور به «الله هست بجز او کسی نیست،» با تمام دنباله ها و حواشی آن از جمله باور به رسالت و امامت. یعنی باور به اینکه الله خود در برگزیدن محمد نظارت مستقیم داشته است و قوانین نهایی و کافی را برای هدایت بشر از ازل تا ابد از طریق رسول ش به زندگان ابلاغ نموده است.
سرمایه دار و کارگر، دهقان و کشاورز، استاد و دانشجو، شاگرد و معلم، اصناف و اتحادیه ها، همه با هم در این باور مشترک هستیم. مهم نیست که غنی هستی یا فقیر، از اشراف هستی و یا میانه حالی. همگان مفتخر هستیم و به خود میبالیم که یکتا و یگانه، الله را می پرستیم. کلمات الله را مقدس و آسمانی میدانیم و اعجاز و حقیقت نهایی. باور داریم که اگر جن و انسان گردهم جمع شوند، نتوانند کلامی را مثل کلام الله بسازند.
اگر با دقتی بیشتر در باورهای خویش بنگریم، مشاهده میکنیم بلا تغییر و مصون از هر گونه دگرگونی مانده اند علیرغم تحولات در روابط تولیدی و زیر بنایی جامعه، پیشرفت علم و صنعت و تکنولوژی. چرا که هرگز باور و ارزش های خود را در تعارض با تغییرات زیربنایی جامعه، در نیافته ایم. پژوهندگان و دانشمندان ما همچون اندیشمندان تمدن مسیحی، شریعت دین اسلام را سد راه اختراع و کشفیات و مشاهدات علمی خود ندیده اند. چرا که شریعت اسلام در دامن خود دانشمندانی از نوع کپرنیک و نیوتن و گالیله و یا فیلسوفانی همچون دکارت و کانت و هگل نه تنها پرورش نداده است بلکه سد اساسی رشد و نمو آنها بوده است.
تاکید بر علم و تکنولوژی در نظام ولایت را باید کوششی در پوشاندن تضاد آشتی ناپذیر قواعد و مقرارت شریعت اسلامی با پیشرفت در امور مادی و دنیایی، دانست. اما این سبب نشده است که نظام ولایت علم و تکنولوژی هسته ای را در آغوش نکشد. عقل و خرد اجتهاد، حکم میکند که اگر قابل انکار نیست از آن به نفع بقای خود بهره بر گیرد. چه ایرادی دارد اگر اسلام هسته ای شود. الله خود اتم را خلق کرده است، که بتوانی در دل کفار و مشرکین، هراس افکنی. مگر ممکن است که الله از دانش کوانتم فیزیک بی خبر بوده باشد. همآغوشی اسلام با تکنولوژی هسته ای، نمیتواند در تضاد با نظم و انضباط شریعت براساس تسلیم و اطاعت، قرار گیرد. الله پرستان برآنند که در واقع بندگی و عبودیت، بستری ست مناسبت برای ظهور اندیشه های عالمگیر و استثنایی.
روشن است که نه تنها باورها و ارزش های اساسی ما دچار تحولی نشده است بلکه خود بر دوش تحولات به پیش رانده است. شریعت تکنولوژی هسته ای را بکار میگیرد که جامعه را یکسان و یک رنگ نماید. تنوع و تکثر را نفی و نابود سازد. جامعه ای را بنا نماید باز تابنده ی یکتایی و یگانگی الله. یعنی، وقتی که دین و قدرت با هم یکی میشوند، میتوانی حتی بر علیه قوانین طبیعی هم حرکت کنی و همه ی گلها و گیاهان را از یک رنگ و یک جنس نمایی.
بدین ترتیب در طول تاریخ به شریعت دین اسلام خو گرفته ایم به آنگونه که به حضور آن در زندگی روز مره و آداب و رسم و رسوم خود توجه ای نداریم. چرا که ما از بدو تولد فضایی را تنفس میکنیم که شریعت آنرا اشباع نموده است. از نفوذ و اقتدار آن نمیتوانی بر کنار بمانی. خوی به شریعت، یعنی خوی به قواعد و قوانینی که انسان را بنده و رعیتی نادان و نابینا فرض میکند. شریعت اسلامی بجای آنکه انسان را به بکار گیری عقل و خرد تشویق و ترویج نماید، آنرا به تعطیلی میکشاند، بآن منظور که در نهاد ما تخم تسلیم و اطاعت بکارد. الله احکام را همچون غل و زنجیری بدست و پای ما میبندد و بر رفتار و کردار ما سلطه می افکند. نه تنها موظف هستیم از احکام وضو و غسل و روزه گیری و نمازگزاری، اطاعت کنیم بلکه در راه و روش زندگی نیز. چه آن زمانی که هنر می آموزی، چه ترسیمی و تجسمی باشد و یا تاتری و موسیقیایی. چه آن زمانی که به فلسفه و ادبیات و علوم انسانی می پردازی. یعنی که شریعت دین اسلام بر آنچه ذاتا انسانی ست، هنر و اندیشه، خط بطلان حرام را میکشد وبا لهو و لعب و یا کفر و ارتداد و یا بی بند و باری شناسایی و سرکوب میکند.
شریعت باین ترتیب سد عظیمی در برابر رشد انسان و صعود ش بر قله رفیع سعادت و کمال برپا میدارد. یعنی که خلاقیت ها، اختراعات و نو آوری ها در جوامع اسلامی، اگر اینجا و آنجا هم به منصه ظهور رسیده است، در نتیجه یک اتفاق بوده است و یا تحت شرایط بسیار دشوار و غلبه بر موانع شریعتی. شریعت نه بدعت را مجاز میداند و نه ارجی بر عقل و خرد انسان میدهد. مجموعه "اصول کافی " که در قرن یازدهم به وسیله ثقت الاسلام کلینی به نگارش درآمده است سراسر نقل احادیث و روایاتی است مبنی بر نفی و منع بدعت و نو آوری و یا اعتبار عقل و خرد انسانی. تاریخ ما شاهد مکرر مخالفت شریعت با پدیده هایی همچون نظام تحصیلات عمومی، رادیو و تلویزیون، موسیقی، تاتر، شرکت زنان، بی حجابی، اختلاط زنان و مردان در جامعه بوده است. ما حتی در زمانیکه علیه استبداد مطلق شاهی در اوایل قرن بیستم بر خواستیم و دست به انقلاب مشروطه خواهی زدیم، جایگاهی رفیع برای نگهبانی اقتدار شریعت بوسیله 5 مجتهد و فقیه در قانون اساسی تعبیه نمودیم. گویی که بدون شریعت فاقد هستی هستیم. این جایگاه را به مجتهدین اهدا نمودیم که بر راس بنشینند، روند قانونگذاری و اینکه چه در قانون نوشته میشود از صافی شریعت بگذرانند. مبادا که از اراده و امیال الله عدول نماییم. شهرت دارد که بعضی از شاهان و بزرگان بدون اجازه مراجع تقلید آب هم نمی نوشیدند. معروف است که محمد رضا شاه برنامه اصلاحات ارضی را به توصیه آیت الله بروجردی به تعویق انداخته است.
بعبارت دیگر، باور به توحید و نبوت و شریعت دین اسلام با وجود ما چنان آغشته گردیده است که تاثیر و نفوذ آن را در شکل بخشیدن به هستی و چیستی خود، نادیده میگیریم. چرا که تاریخ به ما نشان میدهد که انحنا بر دار نیستیم. وجود الله جایی برای شک و تردید نمیگذارد. نرم نمیشویم. به سنت ها، رسم و رسوم خود پای بند هستیم. نسبت به حفظ باورها و ارزش ها مان بسیار تعصب داریم. خشک هستیم و انعطاف نا پذیر. دنیای پیرامون ما تغییر میکند اما باورهای ما هرگز دگرگونی بخود نبیند. مهم نیست که امامان و امام زاده ها که با تحمل درد و رنج و هزینه بسیار به زیارت شان میرویم، هرگز حاجت کسی را نداده اند. ما همچنان، اما به زیارت شان میشتابیم. هرچه که داریم - گاهی نیز آنچه نداریم نذرشان میکنیم. همیشه به آنها خود را بدهکار میدانیم. این مهم نیست که امام هرگز دهنده نبوده و همیشه گیرنده بوده است. خواری و ذلت و حقارت، زشت است اما در برابر الله زیبا ست. ما مسلمانان بخود مباحات میکنیم که زیبا پسندیم.
ما پیوسته به استقبال دگرگونی های دنیای مادی شتافته ایم، اما تغییر در باورها و ارزشها را نپذیرفته ایم. چرا که ما به پرستش مطلق خو گرفته ایم. چرا که الله ما را به حمد و ستایش خود مکلف ساخته است. نماز و روزه برای ما مسلمانان چیزی عادی ست. نسبت دادن خلقت هستی به الله و خود را مخلوق اندیشه و توانی او دانستن، از طبیعی ترین باورها ست که مسلمانان را بهم پیوند میدهد . این بدان معناست که ما الله را فعال میدانیم چون او خالق است و خود را ضرورتا مفعول. الله داناست و ما نادان. مالکیت او را بر دو جهان هستی و نیستی، بهشت و دوزخ، با خواندن سوره حمد، اولین سوره ی کلام الله، مورد تایید و ستایش قرار میدهیم. همه خوبی ها را منشعب از او میدانیم. ما الله را آنقدر عظیم و شکوهمند می بینیم که متوجه حقارت و خواری خود نمیشویم. انقلابیون اسلامی برآنند که کسی که در برابر الله سر فرود میآورد و خود را می شکند، هرگز در برابر انسان دیگری نه به رکوع رود و نه به سجود. اما تجربه تاریخی شهادت بر ظلم پذیری و سازش با ستم و ستمگری ما مسلمانان میکند. دوام و بقای استبداد آیا بدان دلیل نیست که به حقارت و خواری خود، خو گرفته ایم؟ مگر نه اینکه باید خود را در برابر الله بشکنیم و مراتب تسلیم و اطاعت خود را بجا بیاوریم. آیا این ما را در برابر استبداد و ظلم و ستم نرم نمیسازد؟ آیا میتوانی از رکوع و سجده برخیز ی، سر به شورش و طغیان برداری؟ نمازگزاری و یا تایید و تصدیق و تکرار یکتایی و یگانگی الله بازتاب خوی عبودیت است و بندگی نه آزادی و آزادیخواهی.
ما ایرانیان از پس از هجوم اسلام، با پذیرش استبداد بطور متداوم، در طول تاریخ، خود را شکسته ایم. در برابر اقتدار شاهان قرنها سر تعظیم فرود آورده ایم. در سی سال اخیر چون الله خود بر زمین نشسته است و در وجود آیت الله خمینی و خامنه ای جلوه یافته است، خود را به آنان تسلیم نموده و از آنان اطاعت میکنیم. چرا که آنها به درون ما آگاهند. که ما به تسلیم و اطاعت خو گرفته ایم. اسلام و شریعت را ظلم ستیز میخوانند اما ظلم پذیری را پرورش میدهند و بدین منظور اسطوره سازی میکنند، جهاد و شهادت در راه الله را سعادت ابدی میخوانند. چه چیزی سبب شده است که "ما مسلمانان ظلم ستیز " استبداد را سرنگون بسازیم و استبداد مضاعف و مطلق، استبداد دین و قدرت را جانشین آن کنیم؟ این باور مشترک ما به توحید و نبوت و امامت بود که ما را بر آن داشت که رهایی و آزادی را در فقیه و مجتهد و یا جلوه ی الله، آیت الله خمینی بجوییم.
نظام ولایت که براساس نظم و انضباط شریعت بر قرار گردیده است زمانی دستخوش تغییر تحول گردد که باور و ارزشهایی را که نظام بر آنها بنیان نهاده شده اند، نفی نموده آنها را از وجود خود ریشه کن نماییم. باید به انسان ارج نهیم و به عظمت شکوه آن باور بیاوریم که بهترین انسانها، آزادترین آنها هستند. یعنی انسانهایی که میتوانند بشوند آنچه هستند و یا آنچه میخواهند باشند. باید به شان و کمال انسان باور بیاوریم تا بتوانیم حق و حقوق او را ارجح بر هر چیز دیگری بدانیم و از دفاع آن لحظه ای غافل نشویم. ما باید ایمان بیاوریم که اگر تنبیه و مجازات، حد زنی و شکنجه و به دار آویختن و اعدام در شان الله است، هرگز در شان انسان نیست. ما نمیتوانیم شاهد اعدام ها باشیم و مسئول آنرا الله ندانیم. چرا که جرم آنها "محاربه " است، یعنی جنگ و درگیری با الله است. یعنی که نمیتوانی دژخیم را از آنچه بدان باور میکند جدا سازی. ما نمیتوانیم کشتار و سرکوبی که در دوران ولایت بوقوع پیوسته از باور و نظام ارزشی رهبران و حکمرانان جدا سازیم. ما نمیتوانیم از دوران ولایت گذار کنیم بدون آنکه از باورها و نظام ارزشی که آنرا سامان داده است، بگذریم. بشویم آنچه که باید باشیم. آزاد و خود مختار. به این معنا که هر انسانی دارای ظرفیت اندیشه و تفکر است و میتواند بر خود حاکم باشد. برای حفظ استقلال و آزادی فرد است که حکومت بوجود میآید. در حال حاضر فرد رعیت است و بنده. نمیتواند چیزی دیگری جز فرمانبردار باشد، چون ولایت جلوه ی الله است. این رابطه باید واژگون گردد. قدرت و سیاست باید در خدمت انسان و حفظ حق و حقوق انسان درآید. در شرایط کنونی چیزی که دارای کمترین ارزش است، انسان است و حق و حقوق انسان. چرا که در برابر الله چگونه میتوانی از آزادی و خود مختاری انسان سخن بمیان آوری. امروز ولایت با اعدام تنها جان شیرین را از یک فرد انسان بیرون نمیکشد، بلکه اعدام را برای تحقیر انسان در برابر الله بکار میگیرد. نظام ولایت برای ارضاء و خشنودی الله تا آنجا به پیش میرود که هنرمندان و اندیشمندان را از جمله همچون جعفر پناهی، یکی از کارگردان ان شهیر ایرانی را با محروم ساختن آنها از آفرینندگی زنده، زنده به گور می سپارند. چنین مجازاتی را هیچ مرجع تقلیدی بر خلاف میل و اراده ی الله اعلام و محکوم نکرده است. یعنی مردم ایران باید بدانند که تنبیه و مجازات، ضرب و شتم، بخاک و خون کشیدن بی گناهان در زندانها و خیابانها، شکنجه و تجاوز، اعدام و زنده به گور ساختن دگر اندیشان همه به تصویب الله رسیده است. که الله از آنچه در ایران میگذرد کاملا با اطلاع است. الله هرگز بخواب نمیرود. نظام ولایت وقتی به عقب نشینی وادار میشود که اقتدار الله را در خطر ببیند. درست است که ممکن است ولایت هار و درنده تر شود. اما باید باور کنیم که اراده ی انسان میتواند بر اراده ی الله و جلوه او ولایت فائق آید.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar