lördag 21 juli 2012

روح‌الله زم به حداد عادل: از کجا فهمیدید که «ارباب» با بصیرتتان خون دل می‌خورد؟

 گفته‏ ايد:(رهبری بزرگوار از همان زمان خون دل می خوردند,ايشان با بصيرتی الهی همه چيز را می ديدند و می دانستند و بسياری از دردها را در دل نگه می داشتند تا به انقلاب لطمه ای وارد نشود… ) منظور شما از آن زمان قطعا دوران پيش از رهبری ايشان بوده است. … اساسا چه کسی در آن زمان شما را در امور سياسی کشور بازی می داد و کجای اين معادله قرار داشتيد؟ شما در سال ۶۴ به تازگی پايان نامه دانشگاهی خود را با موضوع” نظر کانت درباره ماوراء الطبيعه” ارائه داده بوديد و در بحبوحه جنگ و کشتار و دفاع مردم ايران از سرزمين اجدادی خود با فراغت به تحصيل مشغول بوديد. از کجا فهميديد رهبر يا بهتر بگويم “ارباب” با بصيرتتان که ناتوان از کنترل قيمت “مرغ” برای مردم کشورش است چنان خون دلی ميخورده که نگو و نپرس…؟
خبرنگاران سبز/ نامه‏ها:
روح‌الله زم، فرزند محمدعلی زم – از مدیران شاخص فرهنگی در ج.ا. (مدیرکل حوزه هنری) بوده است و از دستگیر شدگان حوادث بعد از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بوده است چندی است در نامه‌هایی سرگشاده به رهبر ایران اقدام به بازخواست از وی و افشاگری در باره برخی گوشه‌های پنهان نظام استبداد دینی زده است. وی در آخرین نوشته‌اش غلامعلی حداد عادل را روی سخن خود گرفته و با اشاره به رابطه خانوادگی او با علی خامنه‌ای از او می‌خواهد دست از خدمت‌گری به «ارباب» بردارد و راه انسانیت و انصاف را پیش گیرد.
متن کامل این نامه در زیر می‌آید.
——————————————
جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل
اکنون که پس از سالهای نه چندان دور به شما سلام ميکنم در کشورم نيستم و به جهت شدت ظلم و فشار وارده بر خود جلای وطن کرده تا صدايم را هر چه رساتر به گوش برسانم.
حتما مرا به ياد داريد؟
من روح الله زم هستم، همان شاگرد دبيرستان فرهنگ شما در اولين دوره از تاريخ تاسيسش.
در همان اولين دوره ورودی دبيرستان فرهنگ شوخی کودکانه من با خود را طاقت نياورديد و حکم بر اخراج “اين شاگرد” از دبيرستانتان را داديد.
خدای را بابت آن اتفاق بزرگ شاکرم, زيرا با آن حجم از آموزه های ارتجاعی و طالبانی دبيرستان فرهنگ، اگر من از آن دبيرستان فارغ التحصيل ميشدم معلوم نبود عاقبت دين و دنيايم به کجا منتهی ميشد.البته پيشنهاد ميکنم يک آمار کلی و جامع از “ورودی” و “خروجی” های دبيرستان فرهنگ در اختيار “پدر دامادتان” بگذاريد. بلکه عدم کفايت فرهنگی شما نيز برای ايشان مستظهر گردد.
قطعا اکتساب وجهه ای فرهنگی به شعر خوانی در محضر “ارباب” در ماه مبارک رمضان و توصيف قد و بالای رعنای “يار” نيست.بلکه شخصيت فرهنگی شما بايد بصورت دقيق توسط کارشناسان خبره و اهل فن مورد مداقه قرار گيرد.
اکنون چند سالی ست در مقياس بزرگتری از آن دبيرستان قرار گرفته ايد و دائما طی مواضعی “ضد مردمی” حکم بر بی انضباطی مردمان می دهيد, خود و اربابتان را در عرش هفتم خداوند و نماينده اوصياء و معصومين می پنداريد، و رعيت را زير پای خود مفروض می داريد.
کاش زمانيکه در “دبيرستان فرهنگ”و در کلاس آموزش تعاليم دينی , شاگردانتان را به رعايت تقوا,ترک دنيا و گناهان بزرگی چون تهمت و غيبت و ترک معاصی فرا می خوانديد آن تعاليم را با گوش دل باور می داشتيد تا در اين عصر آزمايش الهی چنين مطرود و منفور ملتی نباشيد و نمونه: “عالم بی عمل”.
ميگويند شما يکی از بنيانگذاران اصلی سازمان مجاهدين خلق ايران بوده ايد و در دانشگاههای قبل از انقلاب تحصيل کرده و شيخی از شما بعنوان “کيف کش دفتر فرح پهلوی” نام برده بود.پر واضح است سوابق مبارزاتی درخشانی در قبل از انقلاب نداشته ايد و بيشتر موج سوار بوده ايد تا “موج شکن”
اما مجال اين گفتار را بر اين فرضيه نمی گذارم.
بنده نزديک به دو ماه قبل گفتاری با رهبر ايران داشتم و در سطر آخر آن اشاره ای به شخص شما نمودم.
از قضا آن اشاره در رسانه ها بسيار برجسته شد و مرا بر آن داشت تا گفتار تکميلی در خصوص آن نوشته را با شخص جنابعالی در ميان بگذارم.
اميد است مورد رضايت خداوند قرار گيرد و من و شما شهامت اقرار بر اشتباهات و ناگفته ها را داشته باشيم.
جناب آقای حداد
من شما را شخصا انسان متدينی می دانستم.اما چه سود از تدينی که آلوده به مطامع دنيوی,زر اندوزی و رانت خواری بشود و بنام دين مردمان , مورد استعمار دين فروشان قرار گيرند, رعيت روز به روز لاغر و تکيده و چون شمايی روز بروز فربه و فاسد تر شويد.چنين تدينی از افرادی چون شما -که از قضا کم هم نيستيد- ريشه دين را زده و مفاسد بسياری را در دستگاه ولی فقيه ثبت کرده است.
از اخذ نمايندگی های بيشمار و خاص توسط شما و منتسبينتان تا ساخت و سازهای کلان با مجوزهای خاص.لطفا جواب قانع کننده ای بدهيد.از ارث پدر و اموال و املاک ابوی و اخوی زياد برايمان گفته ايد و گوشمان از اين نجواها پر است.
اين سوال برای من ايجاد شده است که اگر پدران مسئولين ما به اين اندازه ثروتمند بوده اند ,اين خيل عظيم فقر در ايران چيست که چنين بيداد ميکند؟
چرا هر وقت کسی از شما, از دارايی تان, از چگونگی ثروت اندوزيتان و … سوال ميکند سريعا پای پدران پولدارتان را به ميان می کشيد و اينطور از دادن پاسخ فرار می کنيد؟
باز در مورد شما نمی خواهم به حاشيه بروم و از اصل موضوع اين گفتار غافل شوم.چه اينکه شهرداری تهران فهرست اموال شخصی شما را به غير از امتياز و املاک دبيرستانهای فرهنگ بالغ بر “يک هزار ميليارد تومان” اعلام کرده است. اما بياييد واقع بين باشيم.کيست که نداند بخش عمده ای از اين ثروت نجومی و هنگفت شما از برکات پيوند دختر شما با “پسر رهبر ايران” تحصيل شده است.
شما بارها و بارها بدون اينکه از طرف قسمت اعظمی از مردم وکالت سخن داشته باشيد اظهارات “نامردمی” خود را به مردم ايران نسبت داده ايد.در حاليکه رای شما در آخرين انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۱ , از رای بينندگان يکی از شوهای تلوزيونی ايرانی خارج از کشور به مراتب کمتر بوده است.
با کدام وکالت از طرف مردم ايران سخن به زبان می رانيد؟
اظهارات “ضد مردمی” شما در جنبش اعتراضی مردم ايران هيچگاه از حافظه تاريخی مردم ايران محو نخواهد شد و جنابعالی قطعا شريک جرم رهبر ايران در ريختن خون پاک شهدای اين جنبش بر کف خيابانهای تهران و شهرهای ديگر هستيد و از اين ناحيه سخت تحت خشم مردم ايران و عقوبت الهی قرار داريد.
من قصد دارم در اين گفتار به نمونه ای از عرايض شما اشاره نمايم و درباره آن از شما توضيح بخواهم.
شما گفته ايد:(رهبری بزرگوار از همان زمان خون دل می خوردند,ايشان با بصيرتی الهی همه چيز را می ديدند و می دانستند و بسياری از دردها را در دل نگه می داشتند تا به انقلاب لطمه ای وارد نشود… ) منظور شما از آن زمان قطعا دوران پيش از رهبری ايشان بوده است.
حالا من با ذکر منابع موثق ميخواهم از شما بپرسم شما در آن زمان کجا بوديد؟چگونه از خون دل و بصيرت!! رهبر خبر داشتيد که اين سخنان سراسر مضحک را انتشار داديد؟
اساسا چه کسی در آن زمان شما را در امور سياسی کشور بازی می داد و کجای اين معادله قرار داشتيد؟ شما در سال ۶۴ به تازگی پايان نامه دانشگاهی خود را با موضوع” نظر کانت درباره ماوراء الطبيعه” ارائه داده بوديد و در بحبوحه جنگ و کشتار و دفاع مردم ايران از سرزمين اجدادی خود با فراغت به تحصيل مشغول بوديد.از کجا فهميديد رهبر يا بهتر بگويم “ارباب” با بصيرتتان که ناتوان از کنترل قيمت “مرغ” برای مردم کشورش است چنان خون دلی ميخورده که نگو و نپرس…؟
اولين پست رسمی و دولتی شما در سال ۱۳۷۴ به شما اعطا شد که عضو هيئت امنای بنياد دايره المعارف اسلامی شديد و مدير بنياد دانشنامه جهان اسلام و همزمان معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش. اين مناصب پايين حکومتی با سخن بزرگ و دهان “پر کن” جنابعالی تناسخی ندارد.
اما کيست که نداند از “رهاورد” ازدواج دخترتان با آقای مجتبی خامنه ای “سری در سرها” دراورديد و سايه کوچک شما در پرتو آفتاب کرامت مردم ايران بزرگ گشت و بيان اين اظهارات برای اخذ سهم بيشتر از “دربار” رهبر ايران است.
و اما بعد از اين مقال لازم است مراتب ارادت و حليت خود را به روح پر فتوح برادر شهيدتان و پدرتان تقديم بدارم.چه اينکه در مکاتبه گذشته اشاره نمودم که پدرتان رييس ساواک شيراز بوده است.اما لازم است قبل از گفتن منبع بيان اين سخنم تجليلی از برادرتان و ساير شهدای اين ديار پاک بنمايم.همانها که با مجاهدت , جان خويش را در طبق اخلاص نهادند تا شما راحت تر بتوانيد به “مال اندوزی” ادامه دهيد و همچنين دست پدر پيرتان را ببوسم که فرزندانی به اين ميهن تقديم کرد که شما و برادرتان نمونه “پارادوکسيکال” اين فرزندان هستيد.
يکی نان را نهاد و جان را داد. يکی چون شما جان را برداشت و نان را مايه مباهات خود در اين دنيا قرار داد.
اما منبع آن ادعا را لازمست اکنون بيان کنم. باشد که مورد رضايت خدای تعالی قرار گيرد و درسی باشد به سياستمداران ايران تا در صورت اشتباه شهامت بيان حقايق را داشته باشند
آن زمان که شما منصبی حکومتی نداشتيد شبی برای اقامه نماز مغرب و عشاء به همراه پنج نفر از مسئولين نزد آيت الله خامنه ای رفتيم.در آن زمان ايشان فردی متفاوت از حالا بود و دستش به خون بيگناهان آلوده نبود.اگر هم بود امثال من اطلاعی نداشتيم.
پس از خواندن نماز مغرب و عشاء صحبتهايی بين ايشان و يکی از مسئولين دفتر رهبری که از قضا “سيد” نيز بودند در گرفت و رهبر ايران خواستار شناسايی پديده آنارشيستی گروهک انصار حزب الله شد.نميدانم فيلم بود يا واقعيت داشت.من فقط به ذکر آن اتفاق می پردازم و قضاوت را به خوانندگان و شما واگذار ميکنم.پس از آن بازخواست , آقای علی فلاحيان وزير اطلاعات وقت گزارشی از امور کشور را به رهبری ارائه داد و نوبت به پدر شما رسيد.علی فلاحيان در نزد رهبر ايران گفت پدر شما مدتی کوتاه رييس ساواک شيراز بوده است و درباره مدارک و مستندات موجود در وزارت اطلاعات از رهبری “تکليف” خواست.پاسخ رهبری به بعد از آن ملاقات و زمانی ديگر موکول گرديد.
من صرفا شنيده و ديده ام را بيان نمودم و لازم دانستم ابهامات موجود را در اين زمينه برای شما و بسياری مرتفع نمايم.
در پايان شما را به “افسار زدن” به نفس لجام گسيخته تان فرار ميخوانم.طبق تعاليم شاگرد و استادی ,اين نفس لجام گسيخته تان شما را به زمينی گرم خواهد کوبيد , چنانکه خسران دنيا و آخرت را برايتان در پی خواهد داشت.
عقل سليم می گويد :حکومتی که دخترکی ۱۲ ساله و پير مردی ۹۵ ساله را طی يک اقدام خلاف موازين بشری از خروج کشور منع می نمايد به پايان راه خويش رسيده است و از آنجا که کشور ايران با هيچ کشوری جز “بورکينافاسو” روابط حسنه ای ندارد, لااقل به شما توصيه ميکنم به فکر “دگرگونی نزديک” و اساسی حکومت جمهوری اسلامی و جايگزينی با حکومتی دموکراتيک و آزاد باشيد تا مجبور نباشيد ثروت هنگفتتان را در دوران تبعيد در “بورکينافاسو” هزينه نماييد.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar