måndag 23 juli 2012

ایران در آتش "نرون"

نرون به هنر علاقمند، نسبت به پیروان ادیان دیگر سختگیر و بی توجه به مصالح کشور خود بود، رهبر جمهوری اسلامی نیز اینچنین است. نرون وقتی به یونان رفت تا در مسابقات گوناگون آن کشور شرکت جوید برده ای آزادشده را بر جای خود گماشت تا امور کشور را رتق و فتق کند، خامنه ای هرچند به کشور دیگری نرفته ـ که اجازه چنین کاری را به او نمی دهندـ بخشی از امور کشور را به بردگان خود در سپاه و بسیج سپرده است و آنها با مردم آن می کنند که در تاریخ به نرون و سربازانش نسبت داده شده است. داستان به آتش کشیدن رم توسط نرون قصه ای است که به آسانی نمی توان اثباتش کرد، اما داستان به آتش کشیدن ایران را توسط خامنه ای و اعوان و انصارش نمی توان به آسانی انکار نمود و این شاید یکی از تفاوت های اساسی در تشبیه این دو شخصیت به یکدیگر باشد.
***
ایران در آتش "نرون"
ایران می خواهد به عنوان قدرت منطقه به بازی گرفته شود و نادیده گرفتنش وادارش می کند تا بر خلاف جهت آب حرکت کند. از همین روست که در مذاکرات مهمی که عمدتاً بر محور مسائل و مشکلات هسته ای ایران برگزار می شود، مسائلی غیر از مسئله اصلی را مطرح می نماید؛ از جمله احترام به حقوق مردم بحرین، برخورداری همه مردم از حق رای و اهمیت دموکراسی در آن کشور. درست است که غرب نیز دو پیشنهاد فرعی درباره مواد مخدر و مبارزه بادزدان دریایی داشت، اما آنها سود و نفع خود را در این پیشنهادهای فرعی جستجو می کردند در حالیکه ایران.... بی شک جمهوری اسلامی درباره پرداختن به حواشی ای از این دست بسیار اندیشیده است نه از آن جهت که به اصطلاح تنها وقت کشی کند بلکه از عواید تبلیغاتی آن چه در داخل و چه در خارج بهره مند شود. در داخل می تواند با کمک رسانه های دروغ پرداز، مذاکرات را موفقیت آمیز نشان دهد و به مردم چنین تلقین کند که طرف های غربی پیشنهادهای ایران را پذیرفتند و از فشار افکار عمومی که دائم سایه جنگ را بر سر خود می بیند، بکاهد؛ این همان چیزی است که رفسنجانی در مصاحبه اخیر خود درباره مذاکرات بدان اشاره نمود. در نگاه او سران ایران می خواستند در داخل کشور امید داشته باشند، البته هاشمی غربی ها را هم به سبب مشکلات موجود اقتصادی نیازمند به آن مذاکرات و مثبت جلوه دادن آن می خواند با این همه او آب پاکی را بر سر دست همگان می ریزد و واقع بینانه می گوید: در بغداد معلوم گردید نتیجه مذاکرات آنگونه که وانموده شد، نبوده است.
افزون بر تبلیغات داخلی، جمهوری اسلامی می خواهد در خارج نیز ژستی روشنفکرانه بگیرد که ایران کشوری دموکراتیک است و به عنوان کشوری دموکراتیک با حکومتی دینی برای آزادی مردم اسیر در چنگال استبداد و تبعیضات دینی دل نگران، ناگفته پیداست که ایران می خواهد پا در کفش قدرت های بزرگ دنیا کند تا در تبلیغات داخلی خود را مقتدر و در اخبار خارجی خود را صاحب نفوذ نشان دهد .
سران ایران البته در محاسبات خود پاسخی برای پرسش هایی مقدر ندارند پرسش هایی نظیر با این چنین دل نگرانی هایی چرا از قیام آزادیخواهانه مردم سوریه حمایت نمی کنید و حتی به گواهی سردار قاآنی از رژیم اسد حمایت های فیزیکی و غیر فیزیکی به عمل می آورید؟ مگر مردم سوریه به خاطر همه چیزهایی که مردم بحرین می خواهند بیش از یک سال نیست که کشته و زخمی می دهند؟ مگر در سوریه جنایات اتفاق افتاده نظیر آنچه در حوله روی داد و منجر به قتل عام مردان، زنان و کودکان بی دفاع شد، دل خراشتر از بحرین نیست؟ جدای از سوریه مگر در همین ایران مردم معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به گلوله بسته نشدند و هنوز هم بسیاری تاوان گناه نکرده را در زندان های جمهوری اسلامی پس نمی دهند؟ و من بسیار متاسفم که طرف های غربی این سوالات مقدر را آشکار نکردند تا دورویی سران ایران را به آنها گوشزد کرده باشند و پرده از ماهیت غیر دینی آنان بردارند، ماهیتی که می کوشد تا با سوءاستفاده از احساسات دینی ایرانیان همچنان در دور قدرت باقی بماند.
شاید غرب می خواست بیشتر بر سر موضوع هسته ای تمرکز کند، اما چنانکه هاشمی رفسنجانی می گوید غرب نیز به این مذاکرات و کوتاه آمدن در برابر نظام ایران نیازمند بود و در این میانه چه آسان منافع مردم ایران نادیده گرفته شد، مردمی که می بایست مخاطبان اصلی غرب در مذاکره باشند. از منظری مشابه پرسش هایی مقدر در در برابر غرب نیز وجود دارد پرسش هایی چون؛ به رغم حمایت غرب از مردم سوریه ـ که بجا بوده و هست ـ چرا از مردم ایران در برابر نظامی تا دندان مسلح و مستبد حمایتی صورت نگرفت؟ نظامی که منافع مردمش را فدای لجبازی های بچگانه کسی کرده و می کند که نرون وار ایران رها نموده تا منافع دیگران را تامین نماید. تشبیه سید علی خامنه ای به نرون بیجا نمی نماید. از قضای روزگار نرون امپراطور رم باستان و رهبر ایران از جهاتی شبیه به هم هستند.
نرون به هنر علاقمند، نسبت به پیروان ادیان دیگر سختگیر و بی توجه به مصالح کشور خود بود، رهبر جمهوری اسلامی نیز اینچنین است. نرون وقتی به یونان رفت تا در مسابقات گوناگون آن کشور شرکت جوید برده ای آزادشده را بر جای خود گماشت تا امور کشور را رتق و فتق کند، خامنه ای هرچند به کشور دیگری نرفته ـ که اجازه چنین کاری را به او نمی دهندـ بخشی از امور کشور را به بردگان خود در سپاه و بسیج سپرده است و آنها با مردم آن می کنند که در تاریخ به نرون و سربازانش نسبت داده شده است. داستان به آتش کشیدن رم توسط نرون قصه ای است که به آسانی نمی توان اثباتش کرد، اما داستان به آتش کشیدن ایران را توسط خامنه ای و اعوان و انصارش نمی توان به آسانی انکار نمود و این شاید یکی از تفاوت های اساسی در تشبیه این دو شخصیت به یکدیگر باشد.
امروز ایران در آتش تصمیم های نابخردانه کسی می سوزد که دین را وسیله ای برای از بین بردن دین قرار داده است و انتظار دارد که دنیا فتوای او را ـ که به گمان برخی یا وجود خارجی ندارد و یا تابع زمان تغییر خواهد کرد ـ باور کند و بر مبنای آن تصمیم بگیرد. راستی دنیا چگونه می تواند تناقض های میان رفتار و گفتار رهبر ایران و مجموعه تحت فرمانش را بپذیرد و باور کند؟ هیئت مذاکره کننده جمهوری اسلامی با غرب در حالی دائم به فتوای رهبر خود درباره حرمت سلاح هسته ای اشاره می کنند که در روزهای گذشته ایران از بشار اسد دعوت کرده است تا برای شرکت در کنفرانس سران جنبش عدم تعهد به تهران بیاید، در حالی که کشورهای عربی، عضویت این کشور را در اتحادیه عرب به حال تعلیق در آورده اند. آیا هم کاسه ای با اسد نشان دهنده یکی بودن ماهیت دو طرف نیست؟ اگر هست ـ که قطعا هم هست ـ چرا دنیا باید به ادعای مجموعه تحت فرمان رهبری ناقض حقوق بشر گوش فرا می دهد و اساساً سوال مهمتر اینکه آیا دنیا می تواند چنین شخصی را به عنوان نماینده مردم ایران بپذیرد و با او یا نمایندگانش بر سر میز مذاکره بنشیند؟ دنیا نباید از خود بپرسد دعوت از اسد در شرایطی که در سوریه نه نقض حقوق بشر بلکه انقراض بشر اتفاق افتاده است، چه معنایی دارد؟ آیا غرب نباید این کار را دهن کجی به خود البته به پشتوانه روسیه بداند؟
چنانکه پیش از این به تکرار گفته ام غرب به جای اتلاف وقت با حکومتی که نماینده واقعی مردم ایران نیست باید با مردم ایران وارد مذاکره شود، مردمی که به سبب کردار و رفتار حاکمان خود شدیدترین تحریم ها را از سر می گذرانند و سایه جنگی ویرانگر را هر لحظه بر سر خود می بینند. واقع بینی حکم می کند که صاحبان واقعی ایران مورد توجه و طرف مذاکره باشند نه غاصبانی که اکثر مردم ایران نیز دل خوشی از آنان ندارند. نشانی درستی که غرب باید به دنبال آن بگردد، مردم ایران است. رفتن در پی نشانی نادرست تبعات ناگواری برای ایرانیان خواهد داشت، مردمی که جور هر دو طرف مذاکرت فعلی را می کشند و این روا نیست.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar