söndag 26 februari 2012

دیکتاتور بودن، جنایتکار بودن!


"مردم فلان روستا یا فلان شهر، خیلی خیلی خوبن، کاملن، اصلا فرشته اند!..."
"پسرخاله ی فلانی انقدر آدم بدیه؛ هر صفت بدی که بگی توش هست!..."
"رفتم فلان شهر، همون اول شهر از یکی آدرس پرسیدم، بهم اشتباهی گفت؛ عجب آدمای دروغگویی هستند مردمای این شهر!..."
"کردهای فلان، لرهای فلان، ترک های فلان، رشتی های فلان!..."
"انگلیسی ها همه استعمارگرند، آلمانی ها همه نژادپرستند!..."
"همشون سر و ته یه کرباسن، شاه و شیخ نداره که، همه مستبد بودن، دیکتاتور بودن، جنایتکار بودن!..."
"مصدق، خوبِ خوب بوده، خدا بوده، همه کاراش درست بوده. شاه، بد اندر بد بوده، جانی بوده!..."
 جملاتی از این دست، بخش مهمی از گفتمان مردمان ایران در هر صنف و سن و جنسی از عرفی ترین و روزمره ترین بحث ها تا مناظره های سیاسی و اجتماعی آنان است.
 این گونه مطلق گرایی و جزم اندیشی و سیاه یا سپید محض دیدن رویدادهای تاریخی و هر روزه ی زندگی، یکی از ویژگی های ناستوده ی ایرانیان است که سبب تداوم گرفتاری های کنونی، ماندگاری جمهوری اسلامی و عدم همبستگی و همگرایی گروه های سیاسی برای براندازی بوده است.
 در طول تاریخ و به ویژه تاریخ معاصر، این صفت و رویکرد ایرانیان، سبب بیشتر شدن فاصله ها از هم و فراهم شدن زمینه ی به قدرت رسیدن افراط گرایان مذهبی، درست با تکیه بر همین خصلت بوده است.
 فرهنگ مرده باد یا زنده باد، شخص گرایی یا شخص گریزی، دیو یا فرشته سازی و اهریمن یا اهورا نمایی در اذهان ایرانیان دستکم در همین تاریخ معاصر از زمان 28 مرداد 32 بیشتر به دخالت و سوء استفاده ی روحانیان سودجو برای معرکه گیری و دشمن تراشی منجر شد.
 ایرانیان همواره بین مرگ بر این یا زنده باد آن، و زمانی بت ساختن از یک شخص و چندی پس از آن، متلاشی کردن بت همان شخص حیران و سرگردان گشته اند؛ روزگاری با درود بر شاه و پس از آن با مرگ بر شاه و درود بر مصدق و زمانی با درود بر خمینی!...
 دشمن تراشی که یکی از ویژگی های حکومت اسلامی است، شوربختانه در اندیشه ی بسیاری از ایرانیان نیز به گونه های دیگر وجود دارد. از لایه های زندگی شخصی تا نگاه ملی به مسائل. در نزد تفکر ایرانیان، یا یک نفر خوبِ خوب است یا بدِ بد و در این بین "حد وسط" وجود ندارد.
 این نوع سطحی نگری و پرهیز از ژرف نگری علمی، باعث شده ایرانیان در کار گروهی بسیار ضعیف باشند و هرگز نتوانند سر اختلافات طبیعی و گرایش های شخصی کنار آمده و فاصله های رسیدن به مذاکره برای نوعی اتحاد را با همبستگی بر سر نقاط مشترک و رئوس کلی، پر کنند.
 در حالی که آنچه به زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی افراد موجودیت می بخشد، دقیقا همین تنوع و تکثر عقاید و باورها است. اما در یک جامعه ی مدرن و دموکرات و در میان مردمی روشن و با فرهنگ، این اختلاف ها، هرگز راه تشنج و درگیری را باز نمی کنند. همانطور که در یک باغ گل های مختلفی با رنگ ها، بوها و مشخصات گوناگون است، ولی همه ی گل ها با همه ی این ویژگی های جانبی، گل محسوب می شوند، انسان ها نیز چنین هستند:
 "زیباترین تجلی گل گونه گونه گی ست...
یعنی نه عیسوی نه مسلمان نه موسوی...
یک شهروند ساده ی قابل به احترام..."
 مطلق گرایی و پرهیز از دیدگاه نسبی و پذیرش نسبیت به همه چیز و همه کس، سبب می شود که بجای راستی و حقیقت گرایی، دروغ و مبهم گویی، بجای خودسنجی و خودشناسی، خود بیگانگی و خود کم بینی، بجای همبستگی و همدلی، چند دستگی و بد دلی و به جای آینده نگری و بهروزی، کهنه گرایی و تیره روزی، در سپهر سیاسی-اجتماعی جامعه جای گیرد.
 سال هاست که هواداران افراطی مصدق و یا شاه، از این دو شخص بت ساخته اند، بی آنکه توجه داشته باشند این دو آدم نیز همچون همه ی آدم ها کامل نبودند و درستی ها و نادرستی هایی داشته اند.
 تعصب کور، مانع از درک درست تاریخ و لاجرم گرفتار شدن به دور باطل آن می شود. در این بین آنان که نقشی در روشنگری ایفا می کنند، وظیفه ی مهمی نسبت به گزارش درست و راست و تحلیل های به دور حب و بغض شخصی از تاریخ و رویدادها دارند. در میدان بررسی و پژوهش تاریخ نیز باید عینک تعصب و مطلق گرایی را به دور انداخت و بی طرفانه به آن نگریست. اگر کسی با دیدگاه شخصی و ویژگی مطلقا" سیاه یا مطلقا" سپید به یک دوره یا یک شخص بنگرد، به دانش خود و مخاطبانش دروغ گفته و خیانت کرده است. با رعایت اصل طبیعی و انسانی تنوع و تکثر عقاید، دروغپردازی و تحریف تاریخ، به هیچ روی قابل توجیه نیست.
 بهرام مشیری، یکی از این اشخاص است که همواره به جای روشنگری، با کینه جویی، سیاه نمایی می کند. تاریخ معاصر ایران نیز همچون دیگر بخش های تاریخ، خالی و عاری از فرشته ها و دیوها است. همه ی اشخاص از شاه تا مصدق، آدم های نسبی بودند؛ خوب انگاری یا بد انگاری آنان، هیچ سندیتی ندارد. سندیت تاریخی افراد نسبت به عملکرد و اقدامات آنان سنجیده می شود.
 افرادی همچون مشیری با هر گرایشی که هستند، گویی از "ترازوی یک کفه" برای سنجش افراد استفاده می کنند! مثلا در این یک کفه یا فقط خوبی است و دکتر مصدق و یا فقط بدی و محمد رضا شاه! در حالی که نقاط مثبت و ضعف باید با هم سنجیده شود. تایید نقاط قوت دلیل بر تایید نقاط ضعف و یا برعکس نیست. سیاه نمایی و دروغ پردازی حتا در مورد دیکتاتورها و دوره هایی نظیر جمهوری اسلامی نیز درست نیست، زیرا اعتبار پژوهش و پژوهشگر را زیر سوال می برد.
 اما تنها افرادی همچون مشیری و هوادارنش و یا آنان که به ظاهر خود را هوادار محمدرضا شاه می شناسند و زبانی جز تحقیر و توهین ندارند (مصدق اللهی یا شاه الهی!) نیستند که گرفتار اینگونه دیدگاه های سطحی مطلق انگارانه هستند؛ چندی پیش، یکی از خواننده های ایرانی بنام "محسن نامجو"، در وبسایتش، نوشتاری "خطاب به اصغر فرهادی" (کارگردان جدایی نادر از سیمین) منتشر شد که در آن اشاره ای به "زبان کُردی" نموده بود. (برای آگاهی از آن، لینکش را در اینجا می گذارم، تا خودتان داوری کنید!) صرف نظر از اینکه آیا نامجو از انتشار این نوشته قصد سوء یا غیر سوءی داشته یا نه (هر چند من هیچ توهینی از سخن نامچو استنباط نکردم!) واکنش تند و قشری نگر و مطلق گرای برخی در نوع خود جالب توجه، تعجب آور و تاسف بار بود؛ به گونه ای که در برخی از صفحات شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک، اینگونه دیدگاه های تاسف آور متعصبانه، میدان را برای سو استفاده تجزیه طلب ها و فحاشی های آنان به ایران و فرهنگ آن باز کرد. تا با بزرگ جلو دادن سخنان نامجو، او را نماینده ی کل ایرانی ها و پارسی زبان ها بگیرند که به زبان کردی اهانت کرده است!(=مطلق گرایی و مغالطه کاریی "تعمیم ناروا")
 آیا فایده ی این خصیصه های ضد فرهنگی چیزی جز افزایش شکاف ها بین گروه های مخالف و تداوم شرایط اسفناک کنونی و ماندگاری رژیم اسلامی است؟! چرا باید ایرانی ها اینگونه فکر کنند که تنها خود و هم فکرانشان کامل هستند و درست می گویند؟! آیا باید ایرانیان در شرایط بدتری از این و زندان تنگ تری از ایران در بند گرفتار شوند تا فکر مذاکره و مصالحه و مسالمت مهر آمیز با همه ی تفاوت ها با هم بیافتند؟!...
 چند وقت پیش پیامی از "مهدیه گلرو" زندانی سیاسی را می خواندم که از درون زندان نوشته بود که انصافا باید الگوی عملی بسیاری از ایرانیان در درون و برون مرز قرار گیرد؛ با سخن این زندانی، این نوشته را به پایان می برم؛ گلرو می نویسد:
"اینروزها اخبار ناراحت کننده ای به من رسیده است که لازم دانستم چند نکته راخطاب به دوستانم به عرض برسانم، ما زنان سیاسی با همه تضادها در آرا واختلاف نظرات توانسته ایم در کنار یکدیگر با مسالمت زندگی کنیم و با تلاشجامعه ای را که در دلهایمان آرزو داریم به صورت کوچکتر ایجاد سازیم، جامعهای که در آن تحمل آرا مخالف را داشته باشیم و احترامو محبت را فراموش نکنیم، از غم یکدیگر غمگین و در شادی دیگری شریک شویم،لذا از دوستانی که تلاش ما را برای دیدن چنین فضایی ندیده اند و یا نادیدهمی گیرند تقاضا دارم تا از هرگونه اظهار نظری خود داری کرده و اخبار مربوطبه این مسایل را از خانواده ها جویا شوند و به مسایل غیر واقعی و حاشیه ایکه تنها دوستان را غمگین و دشمنان را شاد می سازد دامن نزنند.با آرزوی آزادی، مهدیه گلرو، ۲۴ بهمن ۹۰، اوین، به امید دیدار"

پیشنهادی که به درد عمه شان میخورد!!!


جمهوری اسلامی گفته که اگر آمریکا از ایران درخواست کمک کند ایران پاسخ مثبت میدهد. باید بگویم که اینها نه قوانین و رسوم کمک کردن را بلدند نه قوانین آشتی!!! زمانی که کشوری آسیب میبیند (مخصوصا به عظمت آمریکا) رسم بر آنست که کشورهای دیگر به آن کشور پیشنهاد کمک میدهند و کشور آسیب دیده بنا بر نیاز و شاید هم مسائل سیاسی کمک را قبول یا رد میکند. کاری که آمریکا زمان زلزله بم کرد و به ایران پیشنهاد کمک کرد وگرنه معمولا غرور ملی یک کشور اجازه نمیدهد که از کشورهای دیگر (به خصوص کشورهای دشمن) درخواست کمک کند. جدا تو کدوم طویله به سران ج ا درس سیاست آموخته اند؟ در ضمن پیشنهاد فرستادن نفت به آمریکا پیشنهادی است بسیار عالی و نشان دهنده حسن نیت به شرطی که پیش شرط نداشته باشد!!! تو فارسی خودمون هم میگیم حالا تو اول بیا برادریتو ثابت کن... این پیش شرط مسخره که ارزش این پیشنهاد عالی را در حد یک حرف چرت پایین می آورد. راهش این است که اول آدم به کشوری به قواره آمریکا حسن نیتش را ثابت میکند (آنها این کار را قبلا در زلزله بم انجام داده اند) و البته دست از انگولک کردن تروریست ها و شارژ کردنشان میکشد بعد پیغام میفرستد که بیایید با هم دوست باشیم!!! و مسائلی مثل پول های بلوکه ایران و تحریم در اینصورت خود به خود حل میشود!!!

آمریکایی ها هم زمان زلزله بم و فرستادن کمک های بسیار و لغو کردن موقتی تحریم های تجاری پیش شرط نگذاشتند که شمااگر به تروریست های حزب لله لبنان و عراق کمک نکنید و خودتان از ما درخواست کنید ما برایتان کمک میفرستیم!!! احمقانه نیست؟؟؟

در ضمن در اینجا میخواهم یاد آوری کنم که زمانی که پزشکان آمریکایی در بحبوهه جشن کریسمس برای کمک در بم بودند یک عده از گاومیش های رهبری به بیمارستان صحرایی آنها ریخته و درخت کریسمس آنها را بیرون انداخته بودند که نه رسم انسانیت است و نه رسم مهمانوازی ایران

امام جمعه موقت وجدید تهران این هفته


هرگونه همبستگی با ايران ستيزان دشمنی با آزادگان و فرهنگ ايران است.

آخوندها چنگال‌های خونين خود را پيوسته تيزتر و ژرفتر در جان ايرانيان و فرهنگ ايران فرو می‌‌کنند و در برنامه‌ی اسلام سازی، که از سوی جهانداران گسترده می‌شود، همياری و توانايی خود را بهتر نشان می‌هند.
با رجزخوانی‌های جنگآوران، اَنبوهی از پول ِ عرب‌ها، برای خريد ِ جنگ ابزار به کيسه‌ی جهانداران سرازير می‌گردد.‌ اسراييل از سوی آزمندان ِ جهانی به جنگنده‌های بيشتری دست می‌يابد. بر سود ِ انگلستان، از گرانی‌یِ نفت، بسيار افزوده می‌شود.
پس آمريکا و اسراييل با چه انگيزه‌ای بايد به ايران يورش ببرند. آنها که بدون جنگ به آرمان خود که پول ِ بيشتری است رسيده و می‌ رسند. چرا بايد بی گذار به آب بزنند و با اَهريمنان ِ خود پرورده درگير شوند.
به هر روی هنوز هيچ ديگی را بار نگذاشته‌اند که برخی از شتابزدگی خودشان را به ديگ بيندازند. اگر هم جهانداران نياز دارند، که در اين زمان، بر مردمان ايران، کسان ديگری را حاکم بسازند، آنها حاکميت را به کسانی خواهند سپرد که آنان اسلامزده و ايران ستيز باشند.
انگلستان هيچگاه نمی‌ پذيرد که به جز واليان اسلام، که خودش آنها را سالها پرورده و سامان داده است، بر سرزمين‌های نفت‌خيز حکمرانی کنند.
آن کس که اندکی خرد داشته باشد به روشنی خواهد ديد که بازی‌های انقلابی، الربيع العرب، تنها برای پياده کردن شريعت اسلام، در اين کشورها، بوده است.
به زبانی ساده تنها راه ِ رسيدن ِ ايرانيان به آزادی، از راهِ شناخت ِ فرهنگ ِ خودشان می‌گذرد. تا زمانی که، در اين کشور شريعت اسلام، چه آشگار و چه پنهان، ميزان سنجش نهاده بشود، اين مردمان در بردگی و ازخودبيگانگی رنج خواهند بُرد و ايران ستيزان بر آنها حکم خواهند راند.
اَبر اگر آب ِ زندگی بارد، هرگز از شاخ ِ بيد بر نخوری
با فرومايه روزگار مَبر، از نی‌ی بوريا شکر نخوری (اندرزی از سعدی)
جهانداران دو دسته‌ از ايران ستيزان را، برای روز ِ مبادا، پشتيبانی می‌کنند. دسته‌ی نخست اسلامفروشانی هستند، که بسان دُملی چرکين در پسماندگی‌های مردم‌ ايران فرونشسته‌اند. آنها کسانی هستند که ريزه‌های وجودشان از زهر ِ اسلام پُر شده و هيچ نشانی از مهر به ميهن در آنان ديده نشده است.
اين نامردمان، اسلامفروشانی هستند که برخی در فرومايگی بسان اکبر گنجی و برخی در شارلاتانی بسان سيد ابوالحسن بنی صدر به خردسوزی درکارند. اين خودفروختگان، در دکه‌های اسلامی، زنجيرهای بردگی را به جای گردنبند زمرّد بهِ کوتاهنگران ِ ايرانی می‌‌فروشند.
آنها، که از بازماندگان ِ جهادگران ِ خونآشام هستند، ايران را برای پايدار کردن و جان بخشيدن، به اسلام نيمه مرده، می‌خواهند.
از سويی ديگر آنها هيچ گونه هنری به جز دروغوندی ندارند که بتوانند با آن زندگی کنند. اگر دروغوندی را از اين دکانداران بگيرند، آنها کالای ديگری برای فروش ندارند.
دسته‌ی ديگر چپ روهای سنگ شده هستند که آنها برآنند، با تئوريهای پوسيده‌ی بيگانگان، کشور ِايران را، برای چندمين بار، به خواری و نکبت ِ نادانی گرفتار سازند. اين کورانديشان به ويروس اسلامی آلوده‌اند و در گماشتگی‌ی بيگانگان خودفروشی می‌ کنند. آنها برای ايجاد ديکتاتوری‌ی اسلامی (کارگری) در تلاش هستند. ولی پيوسته از ستم ِ ديکتاتورها می‌نالند.
افزون بر اين دو دسته، به جز شمار ِ اندکی آزادانديش، بسياری هم آزاديخواه هستند که به ميهن خود مهر می‌ورزند. ولی آنها با خويشتن و با فرهنگ ايران بيگانه‌اند. جهانداران از پيشرفت و گسترش انديشه يا کردار ِ اين کسان به سختی و با خشونت جلوگيری می‌کنند.
هيچ کدام از شمار ِ ميهن پروران آرمان، توان و زمينه‌‌ای ندارند که بتوانند آزادانه روشنگر ِ تاريکخانه‌ی مسلمانان بشوند.
برخی از ميهن دوستان بياد ِ بنيانگذار ِ ايران رضاشاه در پيرامون ِ شاهپور رضا گرد آمده‌اند. با آرمانی که شايد بتوانند دوباره شکوه پادشاهی را برپا کنند.
شوربختی‌ی اين ميهن پروران در اين است که شاهپور هنوز به درستی نمی‌داند که آيا او شاهزاده است يا ميرزاده. برخی از او اميد کوروش شدن دارند. ای کاش او توان آن را داشت که اردشير بابکان يا دستکم اسکندر بشود. نفرين اَهريمنی، که 1400 سال است، که بر ايرانيان سايه افکنده، در دانايی و بينايی و در کردار ِ اين بازمانه‌ی شاهان نمايان است.
گوهر جام جم از کان و مکانی دگر است
تو تمنا ز گِل ِ کوزه گران می‌ داری؟ (حافظ)
شاهپور آرزوی گاندی شدن دارد. ولی او هنوز نمی‌ داند: انگلستان گاندی را از آفريکای جنوبی به هند آورد، از او برای هندی‌ها قهرمان ِ آزاديبخش ساخت، تا گاندی سود انگلستان را، برای هميشه، پايدار سازد. گاندی پس از ورود به هند لنگ را جايگزين کُت و شلوار و کراوات کرد تا شايسته‌ی هندی‌ها باشد. او توانست بيش از 100 ميليون هندی را رهبری کند.
خمينی همانگونه سزاوار ِ شيعيان ايران بوده که گاندی شايسته‌ی هندوهای هندوستان است. هر دوی آنها از پروردگان انگلستان و هر دوی آنها در بافتن ِ زنجيرهای بردگی استاد بوده‌اند.
گاندی در خور ِ مردمان هند که آنها بُت پرست و ستم پذير و خمينی سزاوار ِ مردمان ايران که آنها شيعه و بيگانه پرست هستند.
بر گرديم به فرماندار ِ ميهن پروران ِ ايرانی که او هنوز نه تنها از گوهر ِ فرهنگ ايران چيز بر نگرفته است وآنکه او با درونمايه‌ی سامان پاد شاهی بيگانه است. او پادشاهی را با يک باشگاه ِ اسبدوانی برابر می‌ انگارد.
او هنوز به ننگ ِ سيد بودن و شکوه ِ ايرانی شدن پی نبرده است. او نمی‌داند، يا نمی‌تواند بداند: نژادپرستانی، که خود را سيد می‌پندارند، برای ايرانيان ننگی هستند که نشان، از پسداگان ِ عرب، بر خود نهاده‌اند.
او در برابر دشمنان ايران که اسلامفروشان و اسلامزدگان هستند سرفرود می‌آورد و از آنها درخواست ِ همبستگی دارد. در جايی که آن فرومايگان او را به بازی هم نمی‌پذيرند.
خمينی زمانی گفت "همه با هم" که با دلارهای آمريکايی و شارلاتانهای انگليسی نژاد، بر پشت مردم سوار شده بود. خمينی افسار ِ سدهزار آخوند ِ لاشخور، چند سد تن از نامردمان ِ ميهن فروش و ميليونها مسلمان کوتاه خرد را در دست داشت.
خمينی می‌ توانست بگويد "هر کس که آزادی بخواهد مردم پوستش را می‌ کنند". زيرا او شبانی بود که ميليونها گوسپند از او پيروی می‌ کردند. او شريعتمداری بود که خرد و جدان ِ همه‌ی پيروان را در زندان شريعت به بند کشيده بود. او مفتی بود که همه‌ی مردمان را نابخرد می‌‌دانست و برای آنها فتوا می‌ سرود.
او مجتهدی بود که احکام شريعت را بر ايرانيان ِ خردسوخته فرود می‌ آورد. پس او می‌ توانست برای پيروان ِ نابخرد بگويد که چه چيز حرام و چه چيز حلال است.
او با پشتيبانی‌ی رسانه‌های جهان و يک دسته دروغوند و شارلاتان بسان ابولحسن‌ها و يزدی‌ها که 150 ميليون دلار ِ از کارتر در دست داشتند به ايران آمد نه با کاست.
شمار ِ کسانی که به نام خرابکار در دوران پادشاهی‌ی محمد رضا شاه کشته شده‌اند از شمار ِ آنانی که آخوندها در سالن سينما رکس زنده زنده سوخته‌اند کمتر است. شگفتی در اين است که اسلامزدگان و اسلامفروشان پيوسته از کشته شدگان دوران پهلوی سخن می‌رانند. ولی از شناسايی‌ی کشته شدگان ايرانی، در درازای 1400 سال حکومت‌های اسلامی، پرهيز می‌ کنند.
زهی بی شرمی است: که اکبر گنجی از ستمکاری‌های دوران پهلوی ياوه سرايی می‌ کند، ولی از خوشباوران می‌‌خواهد که کشتارهای ولايت فقيه را ببخشند ولی فراموش نکنند.
کمتر کسی از اين ايران ستيزان می‌ پذيرد که پژوهشگرانی دانا، کشتارهای 1400 ساله‌ی واليان اسلام را، به چالش بکشند. ولی آن چنان از ستم محمد رضا شاه سخن می‌گويند، که می‌ توان گمان بُرد، که شاه خودش، از آزار دادن ِ ايران ستيزان، شادمان می‌شده است.
هنوز چشم انساندوستان و آزاديخواهان ِ جهان به کشتار ِ مردمانی، که در دوران قاچار با خشونتی بی همتا نابود شده‌اند، خيره مانده است. تا کنون وجدان هيج يک از اين ايران ستيزان نجنبيده است که آدمکشی‌های دوران قاچار را، که هنوز فراموش نشده‌اند، محکوم کند. همه‌ی کشتارهای دوران ِ قاچار با پشتيبانی‌ی شريعتمداران ِ خونخوار بوده‌اند.
همين فرومايگان آن چنان از خشم رضاشاه سخن می‌‌گويند که گويی در دوران قاچار مردمسالاری در ايران بوده است. آيا آتاتورک، که ترکيه‌ی امروز را بنيان گذارده است، در برابر شريعتمداران و کومونيست‌های با نرمی و خواهش رفتار کرده است؟
مردم ترکيه آگاهانه آتاتورک را ستايش می‌ کنند. زيرا آنها مردمی هستند سرافراز نه خاکسار و بيگانه پرست.
در دوران ِ صفويه ميليون‌ها ايرانی را به گناه شيعه نشدن کشتار کرده‌اند و هزاران عرب را به ايران وارد کرده و از آنها سيد ِ آدمخور ساخته‌اند.
اسلام در هر زمانی در هرکجايی از جهان که گام نهاده است به کشتار دگرانديشان و ويران ساختن ِ شهرها و فرهنگ آن مردمان کوشيده است.
اگر کسانی در دوران محمد رضا شاه کشته شده يا شکنجه ديده‌اند همه به خواست و پشتيبانی‌ی آخوندها بوده است. زيرا بيشتر اين کسان به نام کومونيست‌های خرابکار دستگير می‌شده‌اند. شکنجه گران ساواک، که همگی از مسلمانان ِ با ايمان بوده‌اند، کومونيست‌ها را، به گناه بی خدايی، سزاوار عذاب می‌دانستنه‌اند.
به هر روی درد ِ سنگين و رنج آوری است، سخن را کوتاه می‌ دارم که اگر انگشتانم را آزاد بگذارم از راستی‌هايی خواهم نوشت که بی گمان روان ِ آزادگان ِ ايرانی را می‌ آزارد. با اين وجود تنها اشاره می‌کنم:
هرگونه همبستگی با ايران ستيزان دشمنی با آزادگان و فرهنگ ايران است.
(به زبان ِ عربزدگان: هر نوع اتحاد، با اصلاح طلبان، ملی مذهبی‌ها، مومنين ِ ولايت ِ فقيه و پيروان ِ اسلام رحمانی، عداوت با ملت ِ فارس و سنت‌های قديم آنها است.)
اسلامفروشان و اسلامزدگان هيچ گونه مهری به کشور ايران ندارند. آنها ايران را اندوخته‌ای مي‌پندارند که به حکمرانان ِ بر اين کشور واگذار می‌ شود. از اين روی آنها خواهان حکمرانی بر ايران هستند.
آنها، برای باز پس گرفتن ِ کشور و آزاد ساختن ِ آن از چنگال جهادگران بيابانگرد، هيچ گونه انگيزه‌ای ندارند

رژیم سرکوبگربا اینترنت ملی اطلاعات

رژیم سرکوبگر و قرون وسطایی حاکم بر ایران با سرکوب اندیشه و بیان، ملت ایران را به افکار قرون وسطایی سوق میدهد. روشنفکران، نخبگان، روزنامه نگاران، فرهیختگان و دانشجویان توسط رژیم آخوندی وحشیانه سرکوب میشوند، از دیدگاه رژیم هر کس با ما نباشد برعلیه رژیم و نظام است، پس از کار برکنار، ممنوع الکار، زندانی، شکنجه و اعدام میشود. تا مادامی که اندیشه و بیان سرکوب میشود، ملت ایران هیچ آینده ای ندارد و ایرانیان از آینده خود محروم هستند. این رژیم استبداد تیشه به ریشه ایران و ایرانی زده، گذشته و حال و آینده مان را نابود و ویران کرده ومیکند.
پس از اعتراضات مردم ایران در تابستان 1388 و خیزش و انقلاب "بهارعرب" در سالهای2010 و2011، سرکوب مردم ایران توسط رژیم آخوندی به مراتب بیشتر و وحشیانه تر نیز شده است. در دی ماه ١٣٨٩ مقامات رسمی رژیم، نخستین پلیس سایبری را برای کنترل اینترنت راه اندازی کرده اند و شش ماه پیش از آن نیز، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران تشکیل ارتش سایبری را اعلام کرده بود. آنها همچنین مسئولیت دستگیری صدها شهروند وب‌نگار را بر عهده دارند.از آن زمان به مراتب تعداد بیشتری روزنامه نگار و وبلاگ نویس و روشنفکر دستگیر و روانه زندان شده اند و متحمل رنج و مشقت زندان و شکنجه یا حتی به مجازات مرگ محکوم شده اند.این برخورد ها از سوی رژیم سرکوبگر تا بدانجا رسید که حتی در سال گذشته درتهدید به قطع اینترنت از شبکه جهانی و جایگزین آن "اینترنت به اصظلاح ملی" که سازگار با قوانین جمهوری اسلامی کرده بود.
در حالی که حتی استفاده از نام " اینترنت ملی " در درون خود متناقض است. اینترنت نمیتواند ملی باشد. کارشناسان تخمین زده اند که درعرض کمتر از چند ماه اولین کاربران از اینترنت جدا میشوند و سپس در کمتر از دو سال تمام کاربران از اینترنت به اصظلاح ملی استفاده میکنند. وعلاوه برا آن میباست سیستم عامل های طراحی شده ایرانی را جایگزین سیستم عامل ویندوز بر روی کامپیوترها نصب شود.
در دوهفته پیش (۲۰ بهمن / ۹ فوریه) امکان دسترسی کاربران ایرانی به سایت گوگل و نیز سرویس‌های ای‌میل گوگل، یاهو و هات‌میل بی‌هیچ توضیحی قطع شده بود. این محدودیت پس از حدود یک هفته رفع شد. در این دور از فیلترینگ، دسترسی کاربران ایرانی به همه سایت‌هایی که از پروتکل‌های SSL و https استفاده می‌کردند (به جز بانک‌های داخلی) مسدود شد. این دو پروتکل امکان دسترسی امن کاربر به اینترنت را فراهم می‌کنند. این هدیه ای بود از طرف رژیم سرکوبگر آخوندی به ملت ایران در سالگرد به اصطلاح انقلاب 1357، در حقیقت هدیه ای تلخ برای تمام ایرانیان. کاربران ایرانی از بامداد دوشنبه (اول اسفند/۲۰ فوریه) بار دیگر با مشکل عدم دسترسی به سرویس‌های جی‌میل و یاهو روبرو شده‌اند. پورت های VPN و https بسته شد و استفاده از اینترنت با مشکلات متعددی رو به رو شده است.با مسدود کردن دو پروتکل یاد شده، دسترسی به وب‌سایت پراستفاده‌ی گوگل و سرویس ای‌میل آن و نیز یاهو و هات‌میل امکان‌ناپذیر شد.
نکته ی مهم در اين مورد آن است که، برخلاف ادعاهایی که می کنند، هدف از ايجاد «اینترنت ملی» در ایران هدفی «اخلاقی» نیست، بلکه برنامه ای کاملاً سیاسی، يا مذهبی ـ سیاسی، را تعقيب می کند .اما این بهانه ای بیش نیست برای سرپوش قرار دادن اهداف شومشان. از کسی پوشیده نیست که برای ملایان راه و روش زندگی غربی خاری در چشمانشانست. آنها مدتهاست که اینرا خطری جدی از سوی اینترنت تلقی میکنند. از طریق اینترنت راههای بسیاری برای پخش و انتشارحقایق درباره رژیم سرکوبگر آخوندی وجود دارد و کاربران اینترنتی میتوانند از آنها مطلع شوند و به سرعت با سازماندهی علیه آنها مبارزه کنند. اینرا جنبش"بهارعرب" بخوبی نشان داد. حتی در سوریه نمیتوان تظاهرات علیه بشاراسد را کنترل و سرکوب کرد. دولت جنایتگرحاکم در ایران تحت هیچ شرایطی نمیخواهد با چنین خطری درگیر و مواجه شود، این در حالیست که در همین زمان آنها با جسارت تمام از آزادی بی حصر و حد مردم ایران صحبت میکنند. با وجود چنین آزادی مطلق و بی قید و شرطی که رژیم ایران از آن یاد میکند، تا چه میزان یک رژیم باید احساس ترس و نا امنی از جامعه داشته باشد که حتی بخواهد در مورد قطع اینترنت جهانی حتی فکر کند .
تاثیر چنین رخدادی بی شک فاجعه آمیز خواهد بود. چرا که در دنیای امروز تمامی مکاتبات در اقتصاد و علوم و فنون از طریق اینترنت انجام میشود:
فناوری و علوم و تحقیقات در ایران از تمام اطلاعات در خارج ازکشور قطع شده، از اینرو ابداعات و اختراعات در این زمینه ها به سختی میتواند امکان پذیر باشد. حتی اگر رژیم ایران بگوید که میتواند آینده را با استفاده از نیرو و قدرت داخلی بسازد، چنین چیزی امکان پذیر نیست. هیچ کشوری امروزه نمیتواند به تنهایی و بدون استفاده از دانش دیگران به سرعت پیشرفت کند و دیگر کشور ها را پشت سر بگذارد. و در این حال نتیجه این خواهد بود که جامعه ایران ازفناوریهای نوین دیگر کشورها بازمیمانند ودر نهایت این فاجعه ای جبران ناپذیر است.
اقتصاد، که به دلیل سوء مدیریت به شدت آسیب دیده، بصورت کامل از بین رفته. زمانیکه شرکتها نتوانند با خارج از کشور ارتباط برقرار کنند . این درحالیست که دولت و بانکها و غول های صنعتی و شرکتهای بزرگ دولتی قادر به استفاده از اینترنت جهانی هستند، اما شرکت ها و کارخانجات خصوصی و کوچکتر قادر به استفاده نخواهند بود . در اینحال فقط حاکمان و خانواده ایشان قادر به استفاده از آن خواهند بود واز این موقعیت بیشترین استفاده را برای پر کردن جیپ ها گشاد خود از پولهای و سرمایه مردم خواهند کرد. در اینحال توده عظیمی از افراد جامعه با افزایش تورم و بیکاری به قشر فقیر در جامعه تنزل میکنند.
مقامات رژیم سرکوبگر با یک اینترنت تحت عنوان "اینترنت ملی" یا" اینترنت ملی اطلاعات " کوچکترین امکان برای اینکه کسی بتواند در آن به آزادای سخنی بگوید و یا انتقادی کند را از بین میبرد. در این حالت همه چیز سانسور میشود و هیچ کس حق ابراز بیان نظر و اندیشه خود را ندارد . و همه تحت کنترل مقامات هستند و تمامی افراد و اطلاعات از زیر سانسور شدید خواهد بود .
با وجود چنین اینترنت به اصطلاح "اینترنت ملی" رژیم میتواند جامعه را بطور کامل شستشوی مغزی دهد ، در اینصورت هیچگونه اخبار واقعی و اطلاعات از طریق خارج از کشور به مردم در ایران نمیرسد . وتمامی آنچه به گوش مردم میرسد وقایع ساختگی است که مطابق با میل رژیم است . هما نطور که همیشه از جانب رسانه های دولتی چنین بوده است. این عامل سبب میشود نسل های مختلف در جامعه با چیزی بیشتر از"حقیقت آخوندی" آشنایی نداشته باشند. واین گامی است برای به بردگی کشیدن وزیر سلطه گرفتن مردم ، افکارشان و آرمانهایشان.
رژیم حاکم برایران میخواهد اینترنت ملی را در سایر کشورهای اسلامی توسعه وگسترش دهد. این امر میتواند تاثیر این رژیم جنایتکار را در منطقه پر رنگ تر بسیار زیاد و پرقدرتر کند. بنابراین چنین چیزی غیر قابل قبول است و برای مردم ایران آغاز مرحله ای بسی دردناک است. رژیم آخوندی حاکم بر ایران با توسعه و گسترش دادن اینترنت ملی در سایر کشور های عربی میخواهد قدرت و نفوذ خود را در منطقه بالا ببرد تا جایی که کنترل منطقه را دردست گیرد.
در واقع اکنون مردم تحصيل کرده و طبقه ی متوسط ايران داشتن اینترنت را جزو حقوق خود می دانند و سلب چنين حقوقی نمی تواند به سادگی انجام پذيرد. بستن درها، آنگونه که در کشورهایی چون چین و کره انجام شده اند، در ایران کارایی نخواهد داشت و بی شک مردمان، و به خصوص جوان های کشور، بالاخره روزنه ها و دریچه های زیادی را برای وصل شدن به جهان پیشرونده پیدا خواهند کرد.
در اين ميان، به اعتقاد من، ما کسانی که در خارج از ایران در کشور های آزاد ساکن هستیم، باید همه ی توان خود رابه کار گرفته برای جلوگیری از وقوع چنین فاجعه عظیمی که ابعاد و عواقب آن به مراتب بیشتر از آنچه امروز به نظر می آید و اجازه ندهیم که حکومتی قرون وسطایی در اوایل قرن بیست و یکم میلیون ها انسان را به پشت دیوارهای نامریی و نفس گیر بی ارتباتی و بی خبری بکشد. اگر چنين اراده ای در ما بوجود آيد، با اين همه امکان فنی و مالی که در ميان ايرانيان خارج از کشور وجود دارد دستیابی به راه های نو و امکانات کارآمد ناممکن نیست.
سرفراز باد ایران و ایرانی

اعتصاب و اعتراض و خرابکاری

جامعه جهانی در تلاش است راهی برای پایان دادن به کشتار مردم سوریه به دست نیروهای بشار اسد پیدا کند.
در 6 ماه گذشته نزدیک به 6 هزار نفر از آزادیخواهان سوری در جریان اعتراض به سرکوب و اختناق جان خود را از دست داده‌اند. اکنون در سراسر جهان مردم از دولت‌های خود می‌خواهند از هیچ کاری برای توقف ماشین کشتار اسد فروگذار نکنند.
کوشش کشورهای عضو سازمان ملل متحد در ماههای اخیر برای نجات جان مردم سوریه از طریق تغییر رژیم یا دگرگونی در ساختار حکومت دو بار با وتوی چین و روسیه روبرو شد و تنفر جهانیان را نسبت به رژیم‌های این دو کشور برانگیخت. به‌رغم بی نتیجه ماندن این تلاش‌ها، جامعه جهانی از پا ننشست و اقدامات دیگری را در دستور کار خود قرار داد. از جمله گزارش مفصل خانم ناوی پیلاوی رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد برای ارجاع پرونده سوریه به‌اتهام نسل‌کشی به دادگاه بین‌المللی لاهه، تقاضای لیگ عرب از سازمان ملل به‌منظور استقرار نیروهای حافظ صلح در سوریه، تصمیم مجمع عمومی این سازمان با اکثریت قریب به‌‌اتفاق آرا در محکوم کردن رژیم اسد و لزوم تغییر رژیم او در هفتۀ گذشته بود.
از بین چهار کشوری که در قتل عام مردم سوریه با بشار اسد همکاری و همصدایی می‌کنند، ایران، چین، روسیه و کره شمالی. به‌جز ایران، سه کشور دیگر کافرند و اعتقادی هم به توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت ندارند؛ دین را افیون توده‌ها می‌دانند و وقت خود را هم برای گوش کردن به توصیه‌های آخوندهای مسلمان، مسیحی، یهودی و صحبت درباره روز قیامت و بهشت و جهنم هدر نمی‌دهند. این کشورها در راه تأمین منافع خود فقط به‌دنبال یارگیری و معامله هستند. همان سیاستی که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر برای ماندن بر سر قدرت یاد گرفته و سرگرم تمرین آن است. شاهد ملموس این مدعا را در رفتار حکومت تهران در جریان حوادث سوریه برای حفظ دیکتاتور سرکوبگر و بی‌تفاوتی به قتل عام مردم بی‌دفاع و مسلمان آن کشور می‌بینیم. رفتار دوگانه و بازی زشت جمهوری اسلامی در رابطه با بحرین و سوریه نمونۀ بارز ریاکاری حکومت مردان جعلی خداست. علی خامنه‌ای در مراسم نماز جمعه اخیر تهران گفت می‌گویند ما در بحرین اخلال می‌کنیم در حالی که اگر تصمیم به چنین کاری داشتیم اوضاع در بحرین جور دیگری می‌شد!! جمهوری اسلامی این روزها از ترس فروپاشی به نظریه نخ نما شدۀ «هدف وسیله را توجیه می‌کند» پناه برده و از اعتقادات و محکمات خود کوتاه آمده. رهبران کافر را در سرزمین‌های کفر به آغوش می‌کشد و می‌بوسد و به حمایت‌های آنها افتخار می‌کند زیرا که مضطربانه به پشتیبانی آنان نیاز دارد. رژیم تهران در این سال‌ها همیشه با افتخار از نامه معروف آیت‌الله خمینی به میخائیل گورباچف رئیس جمهور اسبق اتحاد جماهیر شوروی و شعارهای به یادماندنی او گلازنوست و پروسترویکا و توصیه‌های آیت‌الله خمینی در آن نامه یاد می‌کند. آیت‌الله خمینی در نامه به گورباچف نوشته بود کمونیسم و کاپیتالیسم به پایان عمر خود نزدیک می‌شوند و به شما توصیه می‌کنم اسلام بیاورید. اما به‌نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی اندرزهای جانبخش رهبر خود را به بایگانی تاریخ سپرده است. رژیم در داخل ایران نیز برای ادامه حیات و به‌تأخیر انداختن رویدادهایی نظیر آنچه در سوریه در جریان است در مورد حجاب، روابط دختر و پسر و ماهواره نیز کوتاه آمده است و همانطور که در روز 22 بهمن در نشریات و سایت‌های خبری ایران دیدیم دختران و زنها با سر و وضع و قیافه‌هایی که حکومت معمولاً آن را مبتذل می‌خواند در حالی که عکس‌های خامنه‌ای را در دست داشتند آزادانه در خیابان راه می‌رفتند. روسری‌ها از روی سر به پشت گردن لغزیده بود تا موهای سلمانی رفته و های‌لایت شده را به‌نمایش بگذارند. اگر همین دخترها سه روز بعد با همان ریخت و قیافه در پیاده‌روی جنبش سبز راهپیمایی می‌کردند دستگیر و تنبیه و زندانی می‌شدند.
ولی فقیه و سران رژیم که می‌دانند حکومت به‌علت فشارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است همه ترفندها را به میدان آورده‌اند.‌ از اعلام خبر دستاورهای هسته‌ای به‌وسیله محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهوری گرفته تا تولید موشک‌های عجیب و غریب و هواپیماهای بدون سرنشین، تأسیس امامزاده‌های جدید، مانورهای ارتش و سپاه و بسیج که آخرین این نمایش‌ها، رونمایی از ماکت مقوایی آیت‌الله خمینی در مراسم بازسازی بازگشت وی از پاریس به فرودگاه مهرآباد در سال 1378. اگرچه این کار مورد انتقاد خانواده خمینی و هاشمی رفسنجانی و گروهی دیگر از آخوندها قرار گرفت و گفته شد این آتش از گور اتاق فکر رهبر با نیت امام‌زدایی شعله‌ور شده اما واقعیت این است که در حال حاضر مردم ایران آنقدر با مسایل و مشکلات مختلف روبرو هستند که نه امام مقوایی برای آنها مطرح است نه امام جاندار و غیرمقوایی. آنچه به مردم در شرایط کنونی آرامش خاطر می‌دهد، فقط و فقط کنده شدن شرّ رژیم منحوس و سرکوبگر جمهوری اسلامی از پهنه گیتی است.
تلاش رژیم برای نفوذ خرافات در زندگی مردم و سرگرم ساختن آنها با تصورات و تخیلات غیر واقع و پناه بردن به آخوندهای حکومتی و مراجعه به مقبره‌های امامان و امامزاده‌ها برای رفع مشکلات مادی و خانوادگی در این مدت از دیگر شگردهای حکومت ولی فقیه برای خرافی کردن جامعۀ جوان ایران بوده است.
معاون اداره کل اوقاف جمهوری اسلامی به روزنامه شرق می‌گوید: نزدیک به صد هزار امامزاده در ایران هست که هیچگونه سابقه و سند و مدرکی از اینکه چه کسی در آنها دفن شده در دست نیست. این امام‌زاده‌ها بعد از انقلاب در اینجا و آنجای کشور قارچ‌گونه روئیده‌اند. البته ما این امامزاده‌ها را معتبر نمی‌دانیم اما بهرحال مردم ما فرهنگ دینی دارند و با حضور در این مکان‌ها نیازهای روحی و روانی خود را برطرف می‌کنند و ما هم اصراری در تکذیب و تخریب این امامزاده‌ها نداریم چون فکر می‌کنیم این کار پاشیدن خاک به خورشید است. خبرنگار به معاون اداره اوقاف گفته است اما در بسیاری از این امامزاده‌ها مردمان معمولی مدفونند و نزدیکان و آشنایان سودجوی شخص دفن شده با استفاده از احساسات مردم، نذوراتی را که برای شفای بیماران و حل مشکلات خود به مقبره ریخته می‌شود، برای خود برمی‌دارند.
رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی‌های اخیر خود سعی ‌کرد به‌رغم تحریم‌ها و رکود بازار، شروع احتکار و مخفی کردن مواد غذایی، خرید طلا و انبار کردن مایحتاج برای روز مبادا را مسأله‌ای عادی جلوه ‌دهد. او گفت مردم ایران از همیشه سرحال‌تر و با نشاط‌تر هستند. آنها به کار و زندگی روزمرۀ خود مشغولند و نگرانی از اوضاع اقتصادی و توقف معاملات و احتکار آذوقه‌ در خانه‌ها دروغ است.
خامنه‌ای و آخوندهای حکومتی در نماز جمعه می‌گویند ما به‌زودی فروپاشی غرب و مدیریت جهانی را بر مبنای بیداری اسلامی جشن می‌گیریم و حضرت مهدی نیز به‌خاطر حضور در این مراسم ظهور خود را به جلو خواهند انداخت.
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت که اقتصاد خوانده است بعد از اظهارات خامنه‌ای گفت: نه می‌توانیم بدون نفت توسعه داشته باشیم و نه می‌توانیم به آزادی و مردم سالاری کاری نداشته باشیم و فقط به اقتصاد تمرکز کنیم چون تجربه نشان داده که ملت ایران طبیعت خاص خود را دارد و اگر اعتراضات هدایت نشود مانند سیلابی خواهد بود که به‌جای آبادانی تخریب می‌کند. مثلا ایرانی‌ها در خارج از کشور با رسانه‌ها مصاحبه می‌کنند که تأثیر زیادی در عقب ماندن کشور دارد. به‌گفته رضایی کشتی جمهوری اسلامی از دریای آرام تنش‌زدایی عبور کرده وارد منطقه متلاطم شده است.
سماجت و پی‌گیری علی خامنه‌ای با همکاری تیمی از مشاوران او با مدیریت علی اکبر ولایتی برای بی‌رنگ کردن بهار عربی و جایگزین ساختن آن با شعار بیداری اسلامی از راه سخنرانی‌های مداوم و برپایی جلسات و کنفرانس‌هایی با شرکت میهمانان و مسافران دایمی این گونه گردهم‌آیی‌ها، به امید تضعیف دولت‌های سکولار از قبیل ترکیه و تونس و مصر و لبنان، همچنان ادامه دارد.
در کنفرانسی که اخیراً در این زمینه در تهران تشکیل شد، از گروهی طرفداران اسلام تندرو دعوت شده بود تا پس از دیدار با رهبر جمهوری اسلامی و شنیدن توصیه‌های او و تبلیغ اینکه همه جنبش‌های یک سال اخیر در آفریقای شمالی و خاورمیانه ملهم از انقلاب اسلامی است به کشورهای خود بازگردند و هسته‌های مخالفت و مقاومت را در برابر گسترش آزادی و دموکراسی در کشور خود به‌وجود آورند. رهبر رژیم ایران به شرکت کنندگان این کنفرانس گفت شاید شما به‌خاطر سن کم، انقلاب ایران را به یاد نیاورید اما باید بدانید دلیل موفقیتتان در جنبش‌های اخیر هموار شدن راه به دست ما بوده است!
وی در صحبت‌هایش از شرکت کنندگان خواست در بازگشت به کشورشان، علیه دولت‌های سکولار که دین و سیاست را جدا از هم می‌دانند بشورند و جلوی راه آنها سنگ‌اندازی کنند و سعی کنند اسلامی شبیه اسلام جمهوری اسلامی در کشورشان روی کار بیاورند. به‌نظر می‌رسد منزوی شدن جمهوری اسلامی از بابت سرکوب و اختناق و سانسور و بازداشت و زندان و شکنجه و اعدام‌های سیاسی و سختگیری‌های اغراق‌آمیز و رفتار غیرانسانی در مسایل اجتماعی مانند حجاب زنان، تلویزیون ماهواره‌ای، دانشگاههای غیر مختلط و امثال آن رژیم ایران را به‌عنوان عقب‌افتاده‌ترین حکومت جهان انگشت‌نمای خاص و عام کرده است و از آنجا که موقعیت متزلزل سیاسی رژیم ولایت مطلقه فقیه اجازه باز گذاشتن هیچ روزنه‌ای را برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایران نمی‌دهد تلاش رژیم این است که گروههای تندرو را در دیگر کشورهای اسلامی تحریک و تشویق به اعتصاب و اعتراض و خرابکاری کند تا در آنجا نیز رژیم‌های دست‌نشاندۀ جمهوری اسلامی سر کار بیایند و جوامع تقریباً آزاد و متمدن آنها به سیستم اسلامی ـ استالینی شبیه جمهوری اسلامی تبدیل شود.

درگیری دانشجوی دختر با یک بسیجی در مراسم دفن شهدا دانشگاه امیر کبیر


جهت کم شدن دوره سربازی در ایران {مهم}


lördag 25 februari 2012

دیپورت حسین جعفر علی جاسبی فعال سیاسی دیگری از سوئدبه جهنم جمهوری اسلامی


حسین جاسبی پناهجوی سیاسی ایرانی در آستانه دیپورت به ایران قرار گرفته است. حدود دو هفته از بازداشت جاسبی در بازداشتگاه مشتا می گذرد و پلیس مرزی سوئد در حال تدارک دیپورت ایشان است. جاسبی متولد 22 سپتامبر72 19 و با شماره کیس 11421539 بعد از فرار از ایران 2 نوامبر سال 2009 وارد سوئد شده و تقاضای پناهندگی سیاسی کرده است. اداره مهاجرت سوئد مدارک و دوره فعالیت سیاسی ایشان را کافی برای حق برخورداری از پناهندگی و قرار گرفتن تحت پوشش ندانسته و به درخواست پناهندگی یاسبی جواب رد داده است. طبق کیس سیاسی جاسبی، ایشان در ایران با سازمان چریکهای فدایی خلق-اقلیت فعالیت داشته ودر اعتراضات علیه رژیم ایران فعال بوده است. در جریان اعتراضات دوره انتخابات گذشته وبا شناسایی ماموران رژیم و دستگیری چند نفر از دوستان همکارش جاسبی مجبور به فرار از ایران میشود. جاسبی متعلق به خانواده زندانیان سیاسی ده 80 میلادی در ایران است که یک خواهر و یکی از برادرانش در سال 81 در زندان جمهوری اسلامی به جرم فعالیت سیاسی علیه رژیم اعدام شده و پدرش تا سال 89 در زندان بوده است. جاسبی بعد از وارد شدن به کشور سوئد کماکان مبارزه خود را علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه داده و در سطح میدایی و اعتراضی بعنوان فعال مخالف رژیم ایران با افشای سرکوبگریهای رژیم، نقض حقوق بشر و تبلیغات علیه قوانین و شرایط خفقان زده جامعه ایران تلاش کرده است. این فعالیتها ی علنی از توجه و کنترل جمهوری اسلامی ایران بدور نیست.
این مسئله پذیرفته شده است که اعضای خانواده های فعالین سیاسی و خصوصا فعالین چپ اعدامی نه تنها همیشه مورد توجه پلیسی و کنترل دستگاه اطلاعاتی رژیم بوده اند بلکه بعناوین مختلف متحمل محرومیتهای اجتماعی بوده اند. شکاکیت دستگاه سرکوب رژیم به اعضای این خانواده ها و فشارو تعقیب آنان در طول عمر رژیم و امروز به طریق اولی انعکاس بین اللمللی داشته و از جانب بخش وسیعی از نهادهای حقوق بشری مورد تائید قرار گرفته ودرمیدیایی جهانی انعکاس داشته است. فعالیت سیاسی جاسبی وارتباط با جریانات چپ خارج کشور وبعنوان عضوی ازخانواده زندانیان سیاسی و اعدامی ،از نظر جمهوری اسلامی ایران وقوانین و تجربه احکام و مجازات غیر انسانی این رژیم می تواند عواقب ناگواری برای امنیت جاسبی در صورت دیپورت به ایران داشته باشد. نباید گذاشت جاسبی تحویل دستگاه جنایتکار رژیم اسلامی داده شود. هم اکنون تعداد زیادی از مخالفین رژیم بدنبال احکام بیدادگاههای رژیم درانتظار اجرای حکم اعدام و طی کردن مجازاتهای سنگین شکنجه و زندان جمهوری اسلامی ایران هستند. برای دفاع از جاسبی و نجات ایشان تلاش و همکاری همه نهادها و شخصیت های مدافع حقوق پناهندگی لازم و ضروری است.

حسادت جدید و شدید نیروی انتظا می به همجنس بازان در شهرستانها


torsdag 23 februari 2012

خبر فوری: «مجله تایم» ماموریت مهم بازرسان آژانس در ایران را فاش کرد

هیات بلند پایه ای از بازرسان آژانس که در حال حاضر در ایران به سر می برند ، ماموریت ویژه ای دارند که بخشی از آن را مجله آمریکایی « تایم » منتشر کرده است . هنوز مشخص نشده که آیا ایران با درخواست های ماموران آژانس موافقت کرده است یا نه .
کد خبر: ۲۲۸۳۹۰
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۰ – ۱۷:۴۷
در حالی که هیات بلند پایه ای از بازرسان آژانس از روز گذشته وارد ایران شده اند تا ضمن بازرسی بر تاسیسات ایران با مقامات ایرانی هم دیدار داشته باشند ، مجله آمریکایی تایم از ماموریت این ماموران در ایران پرده برداشت .
به گزارش « تابناک » ، غرب با این فرض که تمایل ایران برای گفتگو ناشی از کارآمد بودن تحریم ها علیه این کشور است ، بازرسان آژانس را مجددا به ایران فرستاده است . مجله تایم در این باره نوشته است که مهم ترین ماموریت بازرساتن آژانس بازدید از سایت های ایرانی و همچنین دانشمندان کلیدی ایران است . تایم مدعی شده است که در صورتی که ایران اجازه دهد با دانشمندان کلیدی این کشور مصاحبه صورت گیرد ، این نشان خواهد داد که گروه 1+5 می تواند با ایران مذاکرات را از سر بگیرد . در غیر این صورت لازم است که سیاست دیگری در این زمینه اتخاذ شود.
تایم با استناد به یادداشت هفته گذشته نشریه «فایننشال تایمز» نوشته است که غرب باید به صورت روشن و واضح بگوید که با چه حدی از توانایی هسته ای که ایران داشته باشد می تواند کنار بیاید و در کنار آن زندگی کند . چرا که احتمالا هر گزینه جز نظارت کردن برنامه هسته ای ایران در قالب «ان پی اتی» ، برای غرب راضی کننده نخواهد بود و لذا در صورتی که ایران چنین مساله ای را قبول نکند مذاکره ای وجود نخواهد داشت .
در همین حال تایم به پیشنهاد حسین موسویان دیپلمات سابق ایرانی اشاره کرده است که بر اساس آن غرب حق برخورداری ایران از غنی سازی اورانیوم را به رسمیت بشناسد و تحریم های اعمالی علیه ایران را لغو کند و در مقابل ایران نیز در برنامه هسته ای خود شفافیت به خرج داده و اجازه نظارت کامل بر همه تاسیسات هسته ای خود را صادر کند و اورانیوم را در سطوح پایین غنی کند .
در حال حاضر اسرائیل و فرانسه از جمله کشورهایی هستند که کاملا با غنی سازی اورانیوم در ایران مخالف هستند و معتقدند چون توانایی هسته ای ایران می تواند استفاده دو گانه برای آن کشور داشته باشد ، ایران حتی حق غنی سازی در سطوح پایین را ندارد . اما باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا هنوز موضع خود را در این زمینه مشخص نکرده است . در واقع اوباما هنوز به صورت واضح نگفته است که با حق ایران برای غنی سازی در سطوح پایین به عنوان بخشی از یک راه حل مسالمت آمیز برای حل مساله هسته ای ایران موافق است یا نه .
این در حالی است که هیلاری کلینتون در روز های گذشته گفته است که در جستجو برای راه حلی مسالمت آمیز برای حل پرونده هسته ای ایران ، اگر این کشور همه تعهدات خود در مقابل آژانس بین المللی انرژی اتمی را انجام دهد ، طبیعتا می تواند از حق غنی سازی اورانیوم برای خود نیز برخوردار باشد.
این موضع کلینتون نسبت به برنامه هسته ای ایران در حالی است که هم رژیم اسرائیل و هم سناتور های سنا به دنبال این هستند که از دولت بخواهند ایران نباید به سمت نظامی کردن برنامه هسته ای خود برود و نه باید توانایی چنین کاری را داشته باشد. با این همه رئیس آژانس دفاع ملی آمریکا رونالد بورگس به سناتور ها گفته است که ایران امروز توانایی علمی و صنعتی برای ساخت سلاح هسته ای را در اختیار دارد ، اما تا کنون چنین تصمیمی را اتخاذ نکرده است . علاوه بر وی کپلر ، رئیس اطلاعات ملی آمریکا هم گفته است بر آوردهای همه آژانس های اطلاعاتی آمریکا این موضوع را تایید می کند که ایران توانایی ساخت سلاح هسته ای را دارد ، اما تا کنون تصمیمی برای ساخت سلاح هسته ای نگرفته است

آیا شما خیانتی بالاتر از شرکت در انتصابات فرمایشی رژیم آخوندی سراغ دارید؟

بیش از یک هفته به انتصابات فرمایشی ملاها نمانده است. انتصاباتی که بار دیگر رژیم غیر مردمی، از سادگی ، ناآگاهی، و بی توجهی ملت ایران بهره می گیرد. رژیمی که طبق برنامه های همیشگی، به کمک مزدوران، تهدید شدگان، ساندنیست خورها، امت خردباخته، و به ویژه پاسداران، بسیجی ها، و دیگر نوکران، و غلامان خانه زاد مرکز خلافت خود، تلاش دارد تا صحنه های تبلیغاتی برای گمراه کردن افکار جهانی و مردم درون ایران به وجود آورد، و هفته ها با بوق و کرنا به شتشوی مغزی، و گمراه کردن هرچه بیشتر مردم پردازد.
هاشمی رفسنجانی، بازیگر اصلی انقلاب خانمان سوز و خانمان برانداز سال ۵۷، بر اثر فشار، تهدید، و ظلم دار و دسته هم پیاله قدیمی اش خامنه ای، و رفتار ناهنجار آنان نسبت به فرزندشفائزه خانم،  که با بی غیرتی کمترین واکنشی در پشتیبانی وی نشان نداد، سرانجام کاسه صبرش لبریز شد به ستوه آمده، و در دیدار اعضای شورای هماهنگی جبهه مردم‌سالاری  لب به سخن گشود و به شکوه و گلایه گذاری پرداخت. نامبرده گفت: «تا زمانی که با مردم باشیم و مردم نیز با عشق و علاقه به پای نظام و انقلاب بایستند، آسیب‌ ناپذیر خواهیم بود».
فرتور سردمداران رژیم ضد انسانی را کنار یکدیگر و در حال نقشه کشیدن برای غارت هر چه بیشتر مملکت و به خاک و خون کشیدن بیشتر آزادی خواهان نشان می دهد. به راستی شرکت در انتصابات فرمایشی رژیم چه فرجامی به جز خوشحالی این دزدان و متجاوزان پلید خواهد داشت؟
فرتور سردمداران رژیم ضد انسانی را کنار یکدیگر و در حال نقشه کشیدن برای غارت هر چه بیشتر مملکت و به خاک و خون کشیدن بیشتر آزادی خواهان نشان می دهد. به راستی شرکت در انتصابات فرمایشی رژیم چه فرجامی به جز خوشحالی این دزدان و متجاوزان پلید خواهد داشت؟
مانمی دانیم از کی تا حالا، این بابا، یعنی هاشمی رفسنجانی، به این نتیجه رسیده که رژیم باید با مردم بوده، تا آسیب ناپذیر نشود؟. البته خود این فرد که در زندگی هرگز با مردم نبوده است و دردوران ریاست جمهوری اش همان گونه که فیلم های آن دوره نشان می دهد مانند یک فرعون دیکتاتور بر مردم حکومت می کرد.
روش دیکتاتوری رفسنجانی تا آن اندازه گسترده و همه جانبه بود که حتی در ساعات ملاقات  او با روزنامه نگاران، خبرنگاران ایرانی جرأت نفس کشیدن را نداشتند، و در پاسخ خبرنگاران خارجی نیز به طفره می رفت و به مسخرگی می پرداخت. حالا هم با مردم بودن را برای آن می داند که مردم پای بند و علاقه نظام و انقلاب بمانند، وگرنه مسأله پیشرفت کشور، و هرگونه آزادی و دموکراسی مطرح نیست.
از سوی دیگر؛ «هاشمی رفسنجانی بزرگترین و مهمترین تبلور حضور مردم را انتخابات خواند و گفت حضور مردم در انتخابات، نشانه وفاداری و وظیفه‌شناسی آنان نسبت به نظام است و…». آیا جای شگفتی نیست که حتی فکر و ذکر این آخوند شکست خورده و پلاسیده در زیر دست و پای خامنه ای هم، شرکت مردم در انتخابات آنهم برای بقای نظام دانست و نه رفاه حال مردم. نه رسیدن به آزادی، گسترش دانش و فن آوری، و  یا اندیشیدن به اقتصاد شکست خورده و بیمار کشور؟!.
نه، البته جای شگفتی نیست!. هنگامی که میرحسین موسوی آخوند بی دستار، تنها آرزویش رسیدن به دوران طلایی پیر جماران، خمینی کبیر باشد، رفسنجانی، خامنه ای و آخوندهای با دستار دیگر که بیشتر از شاگردان و زیر دستان خمینی بوده اند، و از روضه خوانی با گرفتن ۵ تومان صدقه، توانستند در این ۳۳ سال کشوری را درسته ببلعند و چپاول و غارت کنند، نمی توانند شکر گذار نباشند، و بیش از این نباید از آنان انتظاری داشت.
ایراد دیگر از این ملا، و سایر دکان داران دین آنست که چرا این انتصابات را با بیشرمی و گستاخی، انتخابات می گویند؟!. ما از خوانندگان خود می خواهیم که به ما یادآورشوند در این ۳۳ سال، دوران زجر و بدبختی و بدام کشیدن ملت بزرگوار ایران، در کجا، کی، و چگونه انتخاباتی صورت گرفته است؟!. آیا ملت ایران به شارلاتانی و کلاهبرداری همه دست اندر کاران رژیم اسلامی، و دروغ های پی در پی آنان تا کنون در این سه دهه پی نبرده است؟!.
در هرحال، خامنه ای به خوبی می داند که شرکت مردم در این انتصابات فرمایشی، نشانهمشروعیت رژیم او است. اگر مردم شرکت نکند، آن روز، روز شکست و روز رسوایی رژیم او است، و او ناچار است جل و پلاس خود را جمع نموده، به گوشه و غاری پناه برد. به همین دلیل، از هفته های پیش تاکنون، آخوندهای مزدور و همکار با رژیم، در بیش از ۲۵۰هزار مسجد و حسینیه با تمام نیرو و قدرت و سفسطه بازی، به تبلیغ و فلسفه بافی در مورد این انتصابات ننگین ضدملی پرداخته اند و مردم ناآگاه و بی مطالعه را بادادن وعده بهشت ، و صواب های بیشمار روز آخرت، تشویق به شرکت در این انتصابات فرمایشی که صرفاً موجب قدرتمندی و پابرجایی بیشتر رژیم خواهد بود می پردازند.
رژیم جنایتکار از هر گونه شرکت مردمی در انتخابات مجلس استفاده ابزاری خواهد کرد و شرکت مردم را مساوی با مشروعیت و اعتبار داشتن نظام خودکامه خواهد دانست. ایشان تا کنون میلیارد ها تومان خرج تبلیغ برای این انتخابات کرده اند. ما پیشنهاد می کنیم که ملت ایران در روز انتخابات از خانه بیرون نروند.
رژیم جنایتکار از هر گونه شرکت مردمی در انتخابات مجلس استفاده ابزاری خواهد کرد و شرکت مردم را مساوی با مشروعیت و اعتبار داشتن نظام خودکامه خواهد دانست. ایشان تا کنون میلیارد ها تومان خرج تبلیغ برای این انتخابات کرده اند. ما پیشنهاد می کنیم که ملت ایران در روز انتخابات از خانه بیرون نروند.
خامنه ای نیزشخصاً، چه در گذشته و چه در حال، چه در قم، یا سنندج در کردستان، و یا در هر محفلی که عده ای خردباخته و امت ناآگاه را  با وعده و وعید به گرد او فراهم آوردند، بارها، و بارها، می گفت و می گوید که؛ «شرکت  شما مردم در انتخابات (انتصابات ملایانه، نه انتخابات) تأثیری در پیامد آن نخواهد داشت ولی حضورتان در صحنه موجب می شود که خبرنگاران  با فیلم برداری بفهمند و نشان دهند چگونه شما رژیم را حمایت می کنید؟». به گفته دیگر، خامنه ای صراحتاً به مردم گفته است که؛  «شرکت شما تنها تأیید رژیم است، نه انتخاب نماینده ای. زیرا ما هرکس را که بخواهیم از صندوق  بیرون می آوریم و به شماها ربطی ندارد»،
حال، با این تجربیات تلخ ۳۳ ساله، باید با صراحت و محکم بیان داشت که شرکت هرکدام از ما در این انتصابات فرمایشی نه تنها ثابت می کند که تا چه اندازه ما بی خرد و نا آگاهیم، بلکه بزرگترین و بالاترین ظلم و ستم، و خیانت به مردم، و کشورمان به شمار می رود. از این روی، عاجزانه، از همه هم میهنان محترم در خواست می شود که از شرکت در این انتخابات که بی تردید خیانتی جبران ناپذیر به ۷۰ میلیون مردم در بند است، خودداری فرمایند. باسپاس از همه اندیشمندان، و دوست داران راه آزادی