måndag 12 december 2011

بسیج؛از دیروز تا امروز ؟


در مورد نیروی نظامی وشبهه نظامی ایران بعد از انقلاب نمی شود سخنی گفت ونقش محوری بسیج را نادیده گرفت .
این نیرو باپیروزی انقلاب، بوسیله توده مردم شکل گرفت. بر همین اساس می توان نقش نظامی این گروه رادر چند دوران بررسی کرد .
یکم: درسالهای اول انقلاب و با توجه به شرایط افراط  و تفریطی آنموقع ، اکثریت مردم وجود نیروهایی که برخواسته از مردم ودر مقابل باقیمانده های حکومت قبلی به هر روشی ایستادگی می کردند را می پذیرفتند. هر حرکتی از طرف بسیج تایید عمومی مردم را بهمراه داشت ویا حالتی سکوت .
دوم: در طول دوران دفاع مقدس وبدلیل ازجان گذشتگی جوانان بسیجی محبوبیت گروه نامبرده چند برابر شد ، همراهی مردم با گروه نامبرده از تمام نهادهای انقلابی آن زمان بیشتر بوده. حتی نیروهای اصلی نظامی مانند ارتش وسایر ارگانهای توان مقابله با این گروه را نداشته ، چرا که از پشتیبانی رهبری وعمومیت مردم برخوردار بودند ، در آن زمان پوشیدن لباس خاکی ارزش خاص خود را داشت، چفیه نمادی بود ازخود گذشتگی .
یادم می آید اکثر مردم کوچه وبازار برای تفنن هم که شده بود یک چفیه ، رنگ زمینه سفید با خطهای مشکی در خانه داشتند .
در همین سالها بود که وابستگی این نیرو به قدرت حاکم روز به روز افزایش می یافت وبدلیل سهیم شدن مجموعه بالای بسیج با قدرت مداران جای نقد و بازسازی این نیرو بدست فراموشی سپرده شد. ناگفته نماند، درگیر بودن درجبهه جنگ نیز کاملا" به این امر دامن می زد .
سوم: پس از جنگ بسیاری از نیروهای اصیل وآرمانگرای پاک که این روزها نشانی از وجودشان نیست ، خانه نشینی راترجیح دادند. اغلب بر سر مشاغلی رفتند وخودشان را وقف همسر وفرزندان کردند. فیلم پناهنده ، ساخته رسول ملاقلی پور اندکی ازاین گروه را به تصویر کشیده است .
دوران هاشمی مصادف شد باخمودگی نظامی این نیرو . عملا" کشور از شر تهاجم صدام راحت وفقط ترسی از وجود سربازان پارتیزانی رجوی باعث می شد تا همیشه تعدادی از نیروهای سپاهی وبسیجیان را در مرزها مستقر سازند .
پس مقداری از پتانسیل بسیج باز هم در کارهای نظامیگری تخلیه می شد و می ماند جمع زیادی از کسانی که هنوز حال و هوای جنگ در سرشان بود.
ایست بازرسی ، گشت شب و شیوه های دیگر امنیتی در این زمان بیش از گذشته شد. این نیرو عملا و بصورت بسیار شفاف در دست مسولین وقت قرار گرفت ، چنانچه اگر عمل خلاف ازشان سر می زد با سکوت مسولین و گاهی مواقع حمایت مردمی اصل مسئله –  تندروی – بدست فراموشی سپرده می شد.
یک مثال کوتاه. در آن زمان با هر تیپی به غیر از آنچه در جامعه مرسوم بود ایراد می گرفتند. هر زنی که آرایش کرده بود و یا مقداری موی سرش نمایان می شد مورد سر زنش لفظی و در بعضی مواقع با خشونت کار به اصطلاح خلافش گوشزد می شد.
فی الواقع بسیج نیروی تخلیه نشده خودش را از میدان جنگ به میان مردم و جامعه آورده بود و مسولین امر با استفاده از این مهره می خواستند تا حدودی دید این نیرو را بطرف اموری دیگر بکشانند ، چنانچه موفق هم شدند.
اگر مسولین جلوی اینگونه افراطیگریها را می گرفتند ، آنوقت قدرت تخلیه نشده بسیج گریبان خودشان را می گرفت ، پس باید به خیلی از سوالات درباره پایان جنگ ، وضع کشور و خیلی از چیزها پاسخگو می شدند ، بنابراین با زیرکی تمام خود را موقتا از گرداب نجات دادند.
چهارم: با رفتن هاشمی رفسنجانی گرچه بسیاری از دوست داران واقعی  بسیج از پایگاهها رفته بودن و دیگر کار از کار گذشته بود. قدرت بی حد وحسر و اختیارات آنچنانی حسابی نیروهای جوان ، جویای نام و قدرت را مست خود کرده بود. بسیاری از مسولین پایگاهها رفتند و بجای آنها جوانانی آمدند ظاهر پسند که در دوران جنگ سنشان حداکثر 9  یا کمی بیشتر می رسید.
بسیج به یک نیروی کاملا تحت امر حکومت در آمد. بسیجی بی ترمز دیگر معنایی نداشت. دیگر خبری از جوانان با اخلاص نبود. همه را دشمن خود می دانستند و می دانند.
جمعیت زیادی از این نیرو به کارهای فرهنگی رو آوردند. از تکثر نوارهای مذهبی تا برگزاری کلاسهای قرآن همه در همین دسته قرار می گیرند.
و اما حال: بسیج ترجیح می دهد کسانی را بخدمت بگیرد که هیچگونه تفاوتی از لحاظ ظاهری و تفکری با خودشان نداشته باشد. گزینش افراد بر اساس ظاهر صورت می پذیرد. تسبیح گرداندن را به خیلی دیگر از چیزها ارج می نهند.  روزهای آغازین گرفتن کارت بسیج خیلی سریع و لااقل یک هفته طول می کشید ، اما الان پس از سپری کردن چند مانع تفتیش عقاید تازه باید از سد ناحیه و سپاه پاسداران عبور کنی ،  صاحب کارتی می شوی که فقط تایید بخشی از حاکمیت است و مورد نفرت مردم!
سالانه در اردوهای بسیج دانش آموزی تا بزگسالان کتابهای مجانی می دهند. انتشارات قدر ولایت ، بوستان قم و خیلی های دیگر برای بچه بسیجی ها نام آشنا هستند.
خواندن آثاری که بوی عقده های بجامانده از جنگ را می دهد ، بیشتر تصویه حساب شخصی است تا موضوعی تحقیقی!
ای کاش پاکی آن دوران برگردد ، نیروی که زمانی مخلص مردم بود ، نه کسانی که دانشجویان بیچاره را به بهانه حفظ ارزشهای ساختگی می زنند!
بی تدبیری تا کجا ؟؟
هاشمی شاهرودی گفت: (( تصمیم شورای حکام باموازین حقوق بشر همخوانی ندارد ))
گویا رئیس قوه قضا ئیه وضع ایران را نمی داند ویا نمی خواهد بفهمد. ایشان مانند اکثر مواقع در سخنانشان دچار تناقض شده ، حرفی را می زند که با منطق مورد کاربرد مسئولان تحت امرشان دچار تفاوت نیست. چرا که ما در صورتی حق مخالف داریم که روش کارمان با نهادی مانند شورای حکام در تضاد باشد، تا بر اساس اختلاف نظر فی ما بین دست به اعتراض بزنیم .
هم شورای حکام ، هم قوه قضائیه هر دو نقض حقوق بشر را انجام داده و می دهند. اولی تمام  قدرتش در مسئله سیاسی خلاصه  گردیده و قوه داخلی کشورمان حقوق بشر را بطوری فاحش  نقض کرده  و از سر ندانم  کاری  و یا با دانستن جوانب کار اصرار به ادامه دارد. عجب!!
چنانچه مسئول غیر ایرانی عدالت خانه روابط  دنیا را بهتر از حال لمس می کرد ، هیچ گاه به خودش اجازه نمی داد رای یک طرفه صادر کند و برای تائید سخنانش صلواتی بلند را ازجمعی محدود دریافت دارد، تا در آخر کشور و مردم ستم دیده را دچار بحران سازد .
با دور جدید فشار علیه ایران ،  حتی ژاپن نیز در روزنامه های  پرخوانده اش کشورمان را مورد تهاجم قرار داده .
وزیر امور خارجه امریکا ، مایکل لدین تندرو و خشونت طلب طی سخنانی خواستار شدت بیشتری در برخورد باایران هستند .
احوالات سرزمین ما روز بروز آشفته تراز قبل می شود ، بعد آقایان دشمن پرست گیر داده اند به چهار نفر ملی- مذهبی و می خواهند آنان به تمام کارهای کرده ونکرده اعتراف کنند !!
زورمداران محترم لطفا" ازخواب بسیار سنگین خرگوشی بیدار شوید. مرز ما با عراق وافغانستان چند کیلومتر بیشتر نیست.
 به جای خالی کردن عقده های درونی بر سر یک عده بی پناه سیاسی،  بهتر است  بفکر چاره باشید ، زندان کردن صاحبان اندیشه ره بجایی نخواهد برد.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar