onsdag 28 december 2011

وحشت در پرتو غرور

"...در حکومت های تئوکراسی فرمان روایان از نوع مردمان متعصب خواهند بود؛ چون متعصب اند ، سخت گیر خواهند بود؛ و چون سخت گیرهستند ، عده ای با آنها مخالفت خواهند کرد و چون با آنها مخالفت کردند، سخت گیر تر خواهند شد. میل به قدرت در آنها حتی پیش چشم خودشان در ردای شور و شوق دینی پدیدار خواهد شد. بنابراین مهارش نخواهند کرد. از اینجاست که چوبه دار و پشته هیزم آدم سوزی پدید می آید..." . برتراند راسل
مقدمه : در آمیختن عبارات و مفاهیم متضاد یکی از وسائل حکومت های خودکامه و سوداگر است. بدین طریق است که خود را در برابر انتقادات و اعتراضات معترضین صیانت می کنند. وسیله دیگر تبلیغات ضد بیگانه و خلق دشمنان موهوم و القای این تفکراست که : تنها از طریق آمادگی جامعه برای جنگ به حفظ صلح کمک میشود! و با این شیوه نگرش جامعه را در حالت جنگی ( نمونه این اقدام در سوریه بیش از چند دهه است که حاکم است...) قرار میدهند و این خود ازمیان بردن هرگونه اعتراض و سرکوب معترضین است. وسیله دیگر احساس غروری است کاذب و فخر به داشتن ایدئولوژی و یافتن حقیقت، حصاری از تعصب کوته نظری بخود پیچیده و در پرتوی همین غرور ، توجیه اعمال خشونت آمیز ، تقدیس خشونت و دشمنی و حذف دگراندیشان را برخود صواب میداند.
معمولا اشاعه و فراگیری اعمال خشونت آمیز در تشکل و انجمن های سری ومخفی صورت می پذیرد که با سرکوب دیگرانی که " مرتد " و یا غیر از آنان در جمع " خودی " ها می اندیشند؛ آغاز میشود. چنانکه این رهبران (سازمان های مخوف) با داشتن تصور حذف رقیب و یا مخالف، موفق به تسخیر قدرت سیاسی شوند... ( در بعضی موارد سخت گیر تر و دقیق تر...) از گذشتگان ( زندانبانان و شکنجه گران...) خویش خشن و شنیع تر با مخالفان خویش برخورد می کنند (ما در کشور شاهد هستیم که چگونه همان زندانیان رژیم سابق به زندانبانان عصر خویش تبدیل شدند...!). با نگاهی کوتاه به زندگینامه مسئولین درجه اول حکومت اسلامی در ایران متوجه این موضوع خواهیم شد که اکثر آنان زندانی ( کوتاه و یا طولانی مدت) رژیم گذشته بودند. مقدمه را با کلامی از برتراند راسل تمام می کنیم:
" ... پس از سقوط ناپلئون ، ایتالیا پراز انجمن های سری شد و مردم به دلیل نظریات انقلابی به آن ها تمایل نشان دادند و پاره ای هم به سائقه جرم و جنایت. در روسیه نیز با بالا گرفتن موج تروریسم همین وضع پیش آمد. کمونیست های روسیه و فاشیست های ایتالیا هر دو عمیقا از طرز تفکر انجمن های سری متاثر بودند. نازی های آلمان هم آنها را سرمشق قرار دارند. وقتی تنی چند از رهبران آنها زمام دولت را به دست گرفتند، بر کشورشان با همان روحیه ای حکومت کردند که پیش از آن بر حزب خود حکومت کرده بودند . بدینگونه رهبران در سراسر جهان از پیروان خود می خواستند که به رسم انجمن های سری از آنها اطاعت کنند..." . برتراند راسل
آغاز : بر شکاف میان واقعیت و تزویرنمی توان پلی زد. جا دارد دلسوزان جامعه با تردید بدین موضوع نگاه نکنند. حتی به عنوان مراحل لازم در تکامل یک فراگرد تاریخی. واقعیت و تزویر مفاهمی است که هرکدام جایگاه خود را در نگرش سیاسی – اجتماعی دارد. ما اکنون در جامعه ای زندگی می کنیم که مسئولین آن زر و زور و تزویر را شعار محوری خویش قرار داده و منطق این شعاررا بعنوان واقعیت به خورد جامعه میدهند و در پرتو این مفاهیم دچار توهم و غرور شد ه و برای اثبات حقانیت خویش به وحشی گری روی آورده اند.
چنانکه میدانیم زندگی انسان ها و روابط آنان بغرنج تر از آن شده است که بتوان با فرمول ها و راه حل های معین و خاص ، خصوصا مذهبی ؛ حل کرد. تلاش برای منطبق ساختن انسان ها و جادادن آنان در قالب های ذهنی و ایدئولوژیک های خاص وحتی به ظاهر " عقلانی " هرچند که انگیزه و نیت خیری را همراه داشته باشد! منجر به خونریزی خواهد شد( شده است...!). گرچه بخشی از انسان های ایدئولوژی زده را یاری میرساند که خود را رها حس کنند. اما این رهائی به بهای اسارت و کشتار بسیاری از آدمیان در اجتماع است ( رجوع شود به تاریخ سی ساله حکومت اسلامی).
حکومت مذهبی – سیاسی با رهبران متعصب به خوبی نشان دادند : فدا کردن زمان حال جهت آینده ای موهوم و مبهم و به تباه و نابودی کشاندن انسا ن ها پای آرمان های انتزاعی، فریبی بیشتر نیست. تحمل مصیبت امروز جهت فردائی " درخشان " ، موجه ساختن استبداد و مشروعیتی است جهت خونریزی در زمان حال. این معاد سیاسی ساخته و پرداخته ( نشان دادن گذشته طلائی...) مستبدان است که زندگی بشر را از دوقرن گذشته به اینطرف به مخاطره انداخته اند.
متعصبان دینی در عصر ما با نقشه ساخته و پرداخته میخواهند بشر را به زور وارد قالب ذهنی خود جای دهند و اصرار هم دارند که این قالب یگانه درمان درد بشریت است! این تفکر زمین مساعدی برای رشد بذر خشم و تنفر و در نهایت خونریزی در جامعه است. سپردن اختیار افراد به متعصبانی که خود باعث پاشیدن تخم نفاق و تفرقه در اجتماع هستند ودر بوجود آوردن فضای نامتعادل و تخریب در جامعه متهم هستند. در واقع تامین و تهیه و تنظیم عرصه ای برای جولان دادن افراد و نیروهای نیست گرا خواهد بود.
" اگر مردمان می توانستند... جای آزاد کردن بشریت، خود را آزاد کنند، کمک زیادی به آزادی بشر می کردند..." الکساندر هرتسن
خطری که ما را تهدید می کند این است که جامعه به تسخیر آرمان پرستانی درآمده است که با سرمشق گرفتن از ماموران تفتیش عقاید قرون گذشته که کشتن و سوزاندن مخالفان و دگراندیشان را فریضه دینی خود می پنداشتند...! بدون آنکه فکر و وجدان خود را ناراحت کنند. مخالفان خود را نابود و این عمل را غرورآفرین و در اجرای ماموریت دیگر روزشماری می کنند. جانثاران و مجذوبان ولایت فقیه که اصرار دارند شخصیت و منزلت ولایت فقیه و بارگاهش را در زمره مقدسات جلوه دهند ( اصرار در دلباختگی دیگران را نیز از ولایت فقیه دارند!) با پدیده های عصر جدید بیگانه اند و شاید نمی دانند که با داشتن این افکار مبلغ بازگشت به عصر برده داری شدند تا به ارزش ولایت فقیه حیاتی تازه بخشند.
کوشش این است که مردم به بردگی خویش اذعان داشته باشند و داوطلبانه از مسئولین بخواهند که آنان را برده و اسیر خود کنند ( حکایت مجذوبان ولایت....!). در بازداشتگاه های هیتلر و استالین کوشش براین مورد بود که اسیران ( خصوصا یهودیان ) انسانیت خود را فراموش کنند و اقرار به حیوان بودن خود کنند. خوشبختانه در بلند مدت نتوانستند این عمل و نیت شوم را ادامه دهند. برای رسیدن به نیت واقعی و اثبات " اندیشه ولایت مداری " باید نقش و هدف واقعی جامعه گم شود. تا اندیشه مذکور در صحنه اجتماع قادر به ایفای نقش مخرب خویش شود. غافل از اینکه این اندیشه اشرافی ( در رژیم گذشته نیز تجربه و شکست بدی خورد... یک ملت ، یک رهبر...!) دیگر نفوذی در جامعه مدنی و شهروندی ندارد و تنها برافکار و اندیشه فریب خوردگان ایدئولوژی حاکم است.
شاید بتوان در کوتاه مدت این اندیشه را در جوامع روستائی و نیمه روستائی اشاعه داد. اما فراموش نکنیم که اکثر اختراعات و اکتشافات و نو پرداری در شهرهای بزرگ و جامعه شهروندی رخ میدهد یعنی جائی که امکان رشد و توسعه باشد. در جوامع شهروندی امروز فرصت دل بستن به تخیلات و موهومات( کمتر...) نخواهد بود و قدرت سیاسی مجبور است خود را در راستای واقعیت موجود آرایش کند. این یکی از مشکلات رژیم سیاسی در ایران است که با افکار به غایت ارتجاعی و خشن کوشش دارد جامعه مدرن متمایل به پیشرفت را هدایت کند. چون قادر نیست ، دست به خشونت میزند و چون دست به خشونت میزند تخم تنفر را میکارد.در جوامعی که رژیم های سیاسی از درک افکار عمومی غافل هستند و رهبران آنان با زمان پیشرفت نمی کنند وبه نوعی خود را با گذشته ( بیشتر از حال ) سرگرم می کنند. مردم در این جوامع( با تکیه به دانش و فن آوری اطلاعاتی در سطح گسترده...) از مسئولین که بیش از حد به سنت پایبندی ( ظاهرا ) از خود نشان میدهند، عبور می کنند و معمولا نقطه تلاقی مردم و حاکمان در خیابان ها و خشونت آمیز خواهد بود. ( نمونه های ایران... سوریه.... لیبی....مصر...تونس...یمن ....).
جمهوری های مادام العمر. حکومت های مستبد دینی ، سرکوب و جلوگیری از اشاعه اطلاعات و اخبار. انحصار وسائل ارتباط جمعی...دخالت مستقم دولت و حکومت در کلیه شئونات اجتماعی . نابودی مخالفان ...حتی ممنوع فکر کردن دگراندیشان... مواردی است که نشان از دوربودن افکار مردم با حکومت ها است که اگر فکر اساسی در موردش نشود؛ دیر یا زود به برخورد جدی و خونین منتهی خواهد شد؛ که شده است.
انسان ها ( نسل ها ) را نمیشود فدای اعقاب و یا آیندگان خود کرد و اعتنائی به زمان حال نداشت. انسان ها باید بدانند که جدول و نقشه خاصی در کائنات وجود ندارد. این شور و اراده و نبوغ آنان است که آینده را ترسیم می کند. نه تئوری هائی که پشت آن برای جلوگیری از اختیار و حقوق انسان ها ساخته شده است. راه آینده را نبوغ بشری باز می کند. باید فراگیریم که واقعیات را نباید فدای انتزاعات کرده و بار مسئولیت امروز را بر شانه آینده نهاد.همانطور که باید از ستمکاران هراس داشته باشیم. باید به آزاد کنندگان نیز دل نبندیم. چون همین آزاد کنندگان می توانند به ستمگران فردا تبدیل شوند.
در کشور ما متاثر از ایدئلوژی مذهبی ، انسان های ژولیده و بی رحم و خشن با چکمه و نعلین ، تمدن و حقوق بشر را لگدمال می کنند و باور خود را با غرور به رخ دنیا می کشند. یعنی نسلی که به قدرت سیاسی دست یافته است . نسلی است که دوران جوانی خویش را با ایدئولوژی مسموم و تباه کرده لذا به طبقه بندی هائی رسیده که نهایت آن به خشونت انجامیده است . چون معتاد مقولاتی شده که چکمه و اسلحه را برکانت و شکپیر ترجیج داده است. در نتیجه راه حل هائی که تجویز و ارائه میدهد، تباهی را بشارت داده است.چون به انقلاب خونین و خشن معتقد است ؛ لباس روحانیت را با لباس رزم ( زره) معاوضه کرده که نتیجه این اعمال در برابر ما قرار دارد.
دوپیام جداگانه در جامعه ما به موازات یکدیگر به سمع جامعه رسیده است: از هر طرف فریاد دادخواهی شهروندان ساکن شهرهای بزرگ کشور را می توان شنید. از سوی دیگر فریاد نیروهای افراطی و خشن جهت انتقام و ستم که به پا خاسته اند . این تضاد می تواند هزاران انسان را به جان هم اندازد و یا نابود کند. برای تحلیل و توضیح این روند دوگانه باید بینش غریبی داشت تا موقعیت جاری را ارزیابی کرد.
در مقدمه توضیح آن رفت که درآمیختن عبارات و مفاهیم یکی از شگردهای حکومت اسلامی است . درآمیختن عبارات و زبان تبلیغات در حکومت اسلامی در واقع بی اثر کردن سخنان معترضین و مخالفان است. این زبان گرچه میخواهد به ظاهر روح سازگاری را در جامعه تعمیم دهد اما بکار بردن عبارات توهم آمیز آغشته به تزویر وریا به بازدارندگی سیاست و اندیشه، یاری رسانده و روز به روز عمق تماس خود را با جامعه عمیق تر کرده و قدرت جاذبه خویش را از دست داده است.
به طور کل سیاست تبلیغاتی حکومت اسلامی بدینقرار است که با مفاهیم و جملات اغوا کننده بدون آنکه به اثبات امری بپردازد، بلکه مستمعین را در حالتی قرار می دهند که در باره عبارات و مفاهیم ( در مطلب گذشته بدان رجوع شده است...) به قضاوت و قیاس بنشینند. این عمل را با جملات و مفاهیم ساختگی و نامفهوم و اشاعه دروغ به مردم القا می کنند. گرچه مردم را در جامعه مستقیم مورد خطاب قرار نمی دهند. اما غیر مستقیم آنان را به عقیده ای که بدان معتقدند ملزم می سازند. این رویاهای تماما فریب و تزویر با سخنان تحمیق کننده ، تکراری ومشمئز کننده تنها برای استهلاک جامعه از سرزندگی و نشاط و جلوگیری از روح تغییر در جامعه و کشتن فردیت است.
مهم نیست تا مردم این سخنان را باور دارند. کافی است نتیجه تبلیغات جامعه را به تعجب و از گفتار و پندار وکردار و حماقت مسئولین به خنده وادارد. کوشش اطاعت کورکورانه حتی با تمسخر و استهزاء مسئولین حکومت باشد. مهم نیست ریاست جمهوری و یا امام جمعه ای مورد تمسخر قرار گیرد ( رجوع شود به سخنان اخیر سردار قاسمی...) .خود طرفداران حکومت در جائی که لازم باشد این عمل را انجام میدهند.
مورد دومی که از اهمیت زیادی برخورد دارد نقش بیگانه ستیزی در راستای توجیه خشونت و وحشیگری قدرت حاکم است. معمولا با بروز هر بحران و اعتراضی با تبلیغ بیگانه ستیزی در مطبوعات و صدا و سیما برای جلوگیری از اشاعه اعتراض به وضع موجود و منحرف کردن افکار عمومی ، ماشین تبلیغاتی حکومت خودکامه فعال و معمولا خارج از کشور مورد نظر قرار می گیرد. توطئه بیگانه... تحمیل خارجی.... مواردی است که تقریبا یکسان عمل می کند. فرقی نمی کند این ناآرامی در کجای دنیا در ایران ... آمریکای جنوبی .... و یا آفریقا باشد . روش ها مشابه یکدیگر است.این بیگانه است که مسئول ناآرامی و توطئه گری است..! شهروندان کشور همیشه در هر شرایطی یارو و یاور حکومت های بومی بوده و هستند! رویدادهای ایران ... سوریه .... لیبی...مثال های جالبی است از این نمونه تبلیغات حکومت های خودکامه که متاسفانه به قیمت ماندن یک اقلیت ناچیز در قدرت، مردم خود را به قتل میرسانند و کشور خویش را به نابودی می کشند. و گفتنی است که رژیم هائی مانند چین و روسیه که در سازمان ملل موقعیت ویژه ای دارند به قیمت از دست رفتن جان صد ها شهروند در این کشور ها، طرف حکومت ها و افراد خودکامه را میگیرند و بیشرمانه بدون رجوع به وجدان خویش ، از استبداد ( مانند عصر کلونیالیسم...!) با تمام قدرت طرف داری می کنند. یادمان باشد که این حکومت ها ( چین و شوروی سابق ) زمانی معبود هزاران جوان در جهان بودند! اکنون در یوزگی و سراسیمگی از عقب افتادن از منافع اقتصادی دل به دیکتاتورهای کوچک و خونخوار خوش کرده اند! اوائل ماه ژوئیه 2011

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar