onsdag 28 december 2011

در منگنه دو جریان «فتنه» و «انحرافی»

نظام و اصلاح طلبانش بیش از پیش در منگنه بین دو جریان «فتنه» و «انحرافی» قرار میگیرند. در جذابیت آزادیخواهی «جریان فتنه» و شمار عظیم طرفدارانش تردیدی نیست ولی «جریان انحرافی» نیز با برخی اقدامات و به ویژه این «شایعه دلپذیر» که میخواهد دست آخوندها را از حکومت کوتاه کند، بر طرفدارانش از جمله در میان «نخبگان» میافزاید. در چنین شرایطی اگر بتوان نقشی برای «انتخابات» قائل بود، همانا در بینقشی تا کنونی آن است: مشارکت فقط به شرط انتخابات واقعا آزاد! در منگنه دو جریان «فتنه» و «انحرافی»
مسئله ایران فراتر از «انتخابات» جمهوری اسلامی است. اگر صد در صد واجدان شرایط، نه با ترفند و تحمیل رژیم بلکه داوطلبانه و «آگاهانه» در هر رأیگیری نظام شرکت کنند و هر بار نیز به «اصلاحطلبان» رأی دهند، تا زمانی که در بر یک پاشنه میچرخد، منظر دیگری به سوی جامعه گشوده نخواهد شد. ظاهرا چشماندازی که در پیش است نیز، نه با تدابیر اصلاحی بلکه درست مانند پس از 22 خرداد 88 با اختلافات شدیدی که سراپای نظام را فرا گرفته است، تغییر خواهد کرد. امروز طرفداران اصلاحات درست مانند نظامشان باید دغدغه دیگری غیر از انتخابات داشته باشند: «جریان فتنه» و «جریان انحرافی»!
برائت از سران فتنه
بنا بر آنچه از نظر انواع اصلاحطلبان که در قالب اپوزیسیون قانونی به «فعالیت» مشغولند، تا کنون منتشر شده، از قرار معلوم آنها حاضرند نه تنها با همان شرایط پیشین در هر انتخاباتی شرکت کنند بلکه حتا حاضرند بر سر مطالبات ادعایی و اخلاق متعارف انسانی نیز چانه بزنند تا اصلا آنها را به مجلس راه دهند! برای گوشزد به آنهایی که هنوز انتخابات را در این رژیم جدی میگیرند، همین چانه زنی نیز خود نشانه انکارناپذیر دیگری بر این واقعیت است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی در واقع از سوی رهبر و شورای نگهبان منصوب میشوند و طبیعتا باید گوش به فرمان آنها باشند. این مجلس تا کنون جز در راه زیر پا گذاشتن حقوق مردم گامی بر نداشته است. برای نمونه فقط به مبحث قانون مدنی و حقوق زنان و قانون کار و حقوق کارگران نگاه کنید.
این از ارزش واقعی مجلس شورای اسلامی! ولی چه میشود کرد که برخی ظاهرا یا واقعا فکر میکنند مردم از راه شرکت در چنین انتخاباتی و کمک به تصویب قوانین علیه خود، «تمرین دموکراسی» میکنند! ولی اگر رأی دادن به معنی تمرین دموکراسی باشد، هیچ ملتی به اندازه ایرانیان تمرین دمکراسی نکرده است چرا که بیش از صد سال است که این مردم دارند از مشروطه به بعد رأی میدهند! آن هم تمرینی که در برخی دورهها چیزی کم از انتخابات جوامع آزاد نداشت. نه تنها در ایران پیش از انقلاب اسلامی حتا در دوره کوتاه تک حزبی «رستاخیز» از مجلسین تا انجمنهای شهر و روستا و انجمنهای صنفی و سندیکاها و اتحادیهها، انتخابات وجود داشت، بلکه در رژیمهای فاشیست ایتالیا و آلمان و حکومتهای کمونیستی بلوک شرق و امروز در چین و کوبا و مصر و لیبی و سوریه و... همواره انواع انتخابات برگزار میشده و میشود. در همه آنها نیز حکومتها تلاش میکردند بیشترین مردم را به پای صندوقهای رأی بکشانند و اتفاقا موفق هم بودند! هیچ کدامشان هم نه با انتخابات و نه با ابزار دیگر، اصلاح نشدند.
این نوع انتخابات همیشه مثل آش کشک خاله است که چه خورده شود و چه نشود، به پای ملت نوشته میشود. دست کم 22 خرداد 88 باید این واقعیت را به کسانی که هر بار دچار تب نوبه انتخابات میشوند، نشان داده باشد. انتخاباتی که از آن «فتنه» زاییده شد و کار، دست نظام و بسیاری از اصلاح طلبان و مدافعانشان داد.
آنها هر چه تلاش کردند جنبش سبز را به یک شکلی در چهارچوب بسته و تنگ اصلاحات قاب بگیرند، نشد. از یک طرف جامعهای که دیگر از این وضعیت خسته شده، و از سوی دیگر مواضع تا کنونی «سران فتنه» دست و پای آنها را بست تا اینکه صحبت رقبا از «انتخابات» دهان مدافعان اصلاحات را که مدتها پر از «دولت کودتا» و اخیرا انباشته از «دولت رمالی» بود باز کرد تا با فاصله گرفتن از «سران فتنه» دل رهبری را برای شرکت در انتخابات به دست آورند.
نخستین موضع آنها زمانی مطرح شد که چندین ماه پیش، پچ پچ دور زدن موسوی و کروبی و معامله بر سر آنها از جمله با بازیگری خاتمی و رفسنجانی مطرح شد. این معامله اما بدون خود «سران فتنه» نمیتواند سر بگیرد و این در حالیست که ظاهرا «کار» بر روی آنها تا امروز پاسخ مساعد نداده است. این بود که رفسنجانی از یک سو و طبق معمول، پشت پرده، و خاتمی از سوی دیگر و آشکارا، گام در راه آشتی اصلاحطلبان با «مقام معظم رهبری» البته بدون «سران فتنه» نهادند. خاتمی در طلب بخشایش از «رهبر»، مطالبات مبهمی را نیز به نام مردم چاشنی آن کرد تا مانند همیشه هر کس هر طور دلش میخواهد از آن برداشت کند و خودش نیز این امکان را داشته باشد که در صورت اعتراض از سوی هر دو طرف، بگوید: منظورم این نبود!
در پیگیری این آشتی که تا انتخابات مجلس اسلامی باید شیرینیاش را خورد، محمدرضا خاتمی گفت جبهه مشارکت حاضر است به بهای شرکت در انتخابات حتا فعالیت خود را تعطیل کند (کدام فعالیت؟!) ولی ظاهرا بنا به ملاحظاتی، حرفش را درز گرفتند. کواکبیان از حزب مردمسالاری چند گام جلوتر رفت و لگدی هم به «سران فتنه» و «ساختارشکنان» زد. برخی از طرفداران اصلاحات گفتند که او هیچ وقت اصلاح طلب نبوده است! فراکسیون اصلاح طلب «خط امام ره» نیز در مجلس اعلام کرد به هر حال در انتخابات شرکت میکند. گل را اما حجتالاسلام رسول منتجب نیا کاشت که در اصلاح طلب بودنش هیچ شکی نیست و در جایگاه قائم مقامی حزب اعتماد ملی، حزب مهدی کروبی یکی از «سران فتنه»، چنین گفت: «در مورد اينكه جريان اصلاح طلبی وارد رقابتهای انتخاباتی میشود يا خير بايد ديد كه تصميم مسئولان نظام در اين رابطه چيست. يعنی آيا فضا را برای حضور همه جريانهای انقلابي باز خواهند گذاشت يا خير؟»
رقابت با جریان انحرافی
چرا منتجب نیا گل کاشت؟ یکی اینکه از اصلاح طلبان به عنوان «جریان انقلابی» نام برد و به عنوان یک اصلاح طلب این واقعیت را تأیید کرد که این نام گذاریها هیچ معنا و بار سیاسی جدی ندارد! اینها همه شان جریانهای «انقلابی» هستند که حاصل انقلابشان را پاس میدارند. اصلاح طلب شدن آنها فقط در رابطه با حفظ همین نظام انقلابی است! وگرنه اینان نه تنها انقلاب اسلامیشان را در سال 57 میپرستند بلکه اگر لازم باشد (و البته اگر جربزهاش را داشته باشند) یک بار دیگر برای حفظ پیامدهایش انقلاب خواهند کرد!
دوم اینکه نشان میدهد تحزب در جمهوری اسلامی یک دروغ بزرگ است. اگر قرار باشد مسئولان نظام درباره شرکت یا عدم شرکت احزاب در انتخابات تصمیم بگیرند، دیگر چه جای سخن از «انتخاب» و «انتخابات» است؟! آن هم در شرایطی که حتا سردار سپاه و فرمانده بسیج و امام جمعه و غیره هم درباره اینکه چه کسانی حق شرکت در انتخابات را دارند، فرمان صادر میکنند. اما درست همین نکته است که نظام و اصلاح طلبانش را در ماههای آینده بیش از پیش در منگنه قرار خواهد داد. منگنهای که در یک سویش «جریان فتنه» و در سوی دیگرش «جریان انحرافی» قرار دارد. حکومت بیش از آنکه رودرروی مخالفانش قرار گرفته باشد، به مقابله با خودش کشانده شده است. این واقعیتی است که خامنهای سعی کرد با سخنان مهرورزانه مبنی بر اینکه اینها فقط «اختلاف نظر و سلیقه» است و نباید دشمنان را با اختلافات خود خوشحال کرد، پنهان کند و در عین حال به تلاشهای پیدا و پنهان اصلاح طلبان واکنش مثبت نشان دهد. اصطلاح معروف «دو بال نظام» درباره اصلاح طلبان و اصولگرایان مربوط به خامنهای است. آیا میتوان این دو بال را چنان به خدمت گرفت که به پشتوانه همکاری آنها بتوان از شرّ جریان «فتنه» و جریان «انحرافی»، هر دو، راحت شد؟ «سران فتنه» را حبس کردند، با «سران انحرافی» چه کنند؟! اصلاح طلبان که خودشان با مواضع چندگانه تضعیف شدهاند ولی آیا بهتر نیست با اعلام برائت اصلاح طلبان از «جریان فتنه»، آنها و «جریان انحرافی» را به جان هم انداخت تا خود یکدیگر را تضعیف کنند؟
واقعیت اما این است که «جریان انحرافی» چندان هم انحرافی نیست! تلاش «سران انحراف» برای رابطه با آمریکا و جلب پشتیبانی غرب، و اقدامات و وعدههای فریبنده از پخش سیب زمینی و بخشیدن گاو به روستاییان و هزار مترمربع زمین به هر خانواده تا افزایش حقوق بازنشستگی و طرح یارانهها به همراه مقاومت نامأنوس مانند قهر از «رهبر» و مجلس و دولت، دفاع «اخلاقی» از «همکاران» و تعیین خط قرمزی به نام دولت، دستور توقف اخراج اساتید و جداسازی جنسیتی در دانشگاهها، دفاع از حضور زنان در ورزشگاهها و این «شایعه دلپذیر» که دولت و مدافعانش میخواهند دست آخوندها را از حکومت کوتاه کنند، همه و همه بر طرفداران «جریان انحرافی» از جمله در میان «نخبگان» میافزاید. اگر مومنان به انقلاب اسلامی و «امام خمینی» و امام زمان و معتقدان به رمالی و جنگیری هم بر آن افزوده شود، به اضافه منابع نظامی و اقتصادی که نه در طول دولتهای احمدی نژاد، بلکه از همان دوران خاتمی در دست «جریان انحرافی» انباشته شد، آنگاه دیگر این جریان برای پیشبرد مقاصد خود مانند دورههای قبلی نیازی به پشتیبانی و چراغ سبز «رهبر» ندارد. با او و بدون او، «جریان انحرافی» میخ خود را کوبیده است. این همان کیفیت و شرایط سال 1939 است!
واقعیترین تصویر در یک ساختار سیاسی بسته و مافیایی این است که همه علیه یکدیگر به توطئه مشغولند. نه سخنان مهرورزانه خامنهای و نه هوچیگری زودرس بر سر انتخابات و نه حذف یا نادیده گرفتن جریانهای واقعی که هر یک به دنبال منافع معینی هستند، هیچ کدام مانع حاد شدن درگیریای نمیشودکه در خرداد 88 آشکار شد و از آن زمان سر تا پای نظام را علنا دچار انشقاق کرده است.
قطعا صفبندیهای جدیدی درون حکومت شکل خواهد گرفت. ولی به نظر میرسد صحنه درگیریهای آینده در جامعه به دو جریان «فتنه» و «انحرافی» انتقال یابد. «فتنه» به مثابه انباشت مطالبات آزادیخواهانه جامعهای که برای گذار از این دوران سیاه و نکبتبار بیتابی میکند و «انحرافی» به عنوان میراثخواران انقلابی شوم که تا پدران سنتی و محافظهکار خود را به دست خویش به گور نسپارند نمیتوانند برای فتح جهان خیز بردارند.
در چنین شرایطی اگر بتوان نقشی برای «انتخابات» قائل بود، همانا در بینقشی تاکنونی آن است که به عنوان تنها ابزار مدعیان اصلاحطلبی در شرایط کنونی میتواند به کار گرفته شود: مشارکت در انتخابات فقط و فقط به شرط آزادی زندانیان سیاسی و آزادی احزاب و رسانهها برای برگزاری یک انتخابات واقعا آزاد!
این شرط، اصلاحطلبان را، اگر راست میگویند، از فرو غلتیدن به چاه «رهبر» و گرفتار آمدن در چنگ «جریان انحرافی» و غرق شدن در انحطاط اخلاقی در برابر «جریان فتنه» نجات میدهد. مسئله بر سر این نیست که ایا جمهوری اسلامی توان برگزاری یک انتخابات آزاد را دارد یا نه. این مسئله نظام است! بلکه بر سر توان مدعیانی است که میخواهند کشور را از شرایط کنونی نجات دهند. این مسئله مردم است!

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar