tisdag 27 december 2011

حکومت اسلامی: مسئولیت و آزادی

یکی از ویژگیهای بارز و برجسته ی نظام ولایت و یا حکومت "مردم سالاری دینی،" آن است که به سختی ممکن است که فرد و یا نهادی را بیابی که بوی مسئولیت به مشام ش رسیده باشد. آیا تا کنون شنیده شده است که ولایت فقیه هرگز مورد سوال کسی قرار بگیرد؟ گرچه امر و اراده و تصمیمات او ست که سر نوشت یک جامعه را رقم میزند، با این وجود تا کنون پیدا نشده است کسی که درایت و مدیریت ولایت را به پرسش بکشد و از وی درخواست پاسخ نماید. چرا که او خطا ناپذیر است و عادل. ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. یعنی که سرنشین بارگاه قدرت و تقدس است. آیا میتوان چنین فرشته ی مقدس شمشیر بسته زیر قبا را، مورد سوال قرار داد؟ که بعنوان مثال، به چه دلیل رای خود را بر رای مردم در انتخابات ریاست جمهوری 88، ارجح داده و با بیرحمی و خشونت اسلامی به سرکوب معترضین پرداخته است؟ بفرمان چه کسی گارد های ضد شورش و لشگر چماق داران و قداره بندان سپاهی و بسیجی ، به خیابان ها گسیل گردیدند که بزنند و بگیرند و ببرند و ببندند؟ روشن است که نه نهادی هست و نه زنده و یا جنبنده ای که بتواند حضرت ولایت را متهم به هیچگونه مسئولیتی در هیچ امر و اموری، بنماید. ولایت ماورای مسئولیت است. او به هیچ کس مسئول نیست مگر خدای یکتا و یگانه، الله. مسئولیت در برابر الله است که برای ولایت فقیه، مصونیت از مسئولیت در برابر ملت را به ارمغان میآورد. جماعت نسبت به ولایت مسئول اند اما او عاری از مسئولیت است.
اما مسئولیت در برابر ولایت به نوبه خود می تواند مسئولیتی فرا زمینی شمرده شود و به کارگزاران او نیز مصونیت از مسئولیت به ببخشد. تمامی گردانندگان نظام ولایت از جمله رئیس جمهور هرگز پاسخی به کسی ندهند مگر ولایت فقیه. حکم ولی فقیه، حکم حکومتی است. آخر است و نهایی..اخیرا آقای رئیس جمهور تلاش نموده است که خود را در مرتبه اول مسئول نسبت به الله و جانشین ش امام عج بداند و بعد ولایت. چرا که خوب فهمیده است که مسئولیت در برابر الله، یعنی رهایی کامل از مسئولیت و رسیدن به مقام فرمانروایی. بدرستی روشن نیست که آقای رئیس جمهور از برای سبک ساختن باری که مردم بدوش میکشند، آمده است و یا آنکه برای دلجوئی و خشنود سازی و دستگیری از بینوایان. چنین بنظر میرسد که وی نقش ریاست جمهوری را با حاتم طائی، اشتباهی گرفته است، رفتاری که تنها میتواند ناشی شود از عدم مسئولیت، در گفتار و کردار.
رئیس جمهور بار ها با مصاحبه کنند گان خارجی و داخلی روبرو گردیده و به تکرار مورد سوال واقع شده است. او ،اما، شیوه ای خاص خود برای پاسخ نگفتن دارد. با رندی و زرنگی و خنده ای استهزا آمیز به لب، سوال کننده را متقابلاً بزیر سوال میکشد. او هرچه که دوست دارد میگوید. هر گونه آمار و ارقام و محاسبه ای که می پسند د ارائه نموده، هر قولی که بخواهد، میدهد. از صد ها قول و قرار، تعهد و التزام از سر عدم مسئولیت، تنها به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم. رئیس جمهور قول داده است که تورم م و بیکاری را به صفر برساند و 2500000 شغل ایجاد نماید. مهلت دیر زمانی ست که سپری شده است. اما نه از کاهش نرخ تورم خبری است و نه مشاغل. اخیرا نیز اظهار داشته است که اگر کارگر های خارجی از کشور بیرون روند، بیکاری به 1% تقلیل مییابد، که تنها میتواند بیانگر بیگانگی او با مسئولیت باشد. چندی پیش قول یک 1000 متر زمین به هر خانواده. و سه برابر کردن یارانه ها را اعلام نمود.ادعای خشک شدن دریاچه ارومیه در هر 500 سال یکبار، نمونه ی درخشان داشتن مصونیت است از مسئولیت. آیا تا بحال شنیده شده است که آقای رئیس جمهور خود را مسئول آنچه میگوید و یا انجام میدهد بداند؟ او دولت دهم را در حالی "پاک ترین " دولت تاریخ ایران میخواند که بزرگترین اختلاس بانکی تحت زمامداری وی بوقوع پیوسته است. او بعنوان رئیس جمهور از قوای قضایی و امنیتی میخواهد که مجرم را که در هر لباسی هست بیابند و به مجازات برسانند. باینترتیب خود را از مسئولیت منزه میسازد و خود را خیلی زیرک و قاطع و تیز و برنده جلوه میدهد.
روشن است که قوای مقننه و قضایی خود نیز مبرا از مسئولیت اند. نه این نهاد ها و نه گردانندگان آنها، نه خبری از اختلاس داشته اند و نه هرگز بوی گند رانت خواری و غارت و چپاولگر ی به مشام شان رسیده بوده است. گرانی و بیکاری فقر و عقب ماندگی، اگر هم وجود دارد یک پدیده ی واردات ی ست، همچنانکه قاچاق کالا و مواد مخدر، دزدی و جنایت، فحشا و اعتیاد و روسپیگری از غرب وارد میشود. اگر اغتشاش و سرکوب هست و بگیر و ببند و ضرب و شتم و مشت و لگد، "فتنه " و دسیسه ی قدرتهای جهانی ست.
آیت الله جنتی، دبیر شورای نگهبان و فرشته ی مقرب بارگاه ولایت، در خطبه های نمازگزاری جماعت در دفاع در برابر اتهام نقض حقوق بشر، به کشتار هایی که دست زده است اعتراف میکند (18 شهریور)، نه از سر مسئولیت بلکه بعکس از سر بی مسئولیتی. او از کشتار دزدان و قاچاقچیان، فساد و فحشا کنند گان و "مفسد ین فی الارض "- مخالفین سیاسی و دگر اندیشان- مجرمین ی، محروم از حق دفاع از خود در دادگاهی مستقل و صالح، چنان سخن میراند گویی که حیواناتی را به هلاکت رسانده است نه انسانهایی که مرتکب خطا شده اند. که کشتار بر اساس پیروی از احکام الهی، عین عدالت است، راه اسلام است. انتقام میگیرد، بسی بسیار سخت و شدید. اما حضرت آیت الله فراموش کرده است که تمام جرائمی را که از آن نام برده است، زاده ی نظامی ست که قوانین شریعت بر آن حاکم است. اکثر کسانی که در نقاط مختلف کشور روزانه به چوبه های دار آویخته میشوند، سنی در زیر 30 سال دارند. یعنی که آنها در جامعه اسلامی زاده و پرورده شده اند. وقتی باین جهان پا نهادند مجرم نبودند، در نظام اسلامی مجرم شدند. این نظام اسلامی و کسی که مظهر آن است، از جمله شیخ جنتی، مسئول اند نه هیچیک از آنان که سرشان بر سر دار مجازات میرود. آنان قربانیان نظام ولایت ان. روحانیون حاکم از این بابت الله را بسیار خشنود و راضی نگاه میدارند.
بعضا مسئولیت گریزی را عارضه ی ای میخوانند که همه ی دیکتاتوری ها بدان مبتلا هستند. نمیتوان آنرا لزما یک پدیده ای اسلامی شناسایی نمود. بی مسئولیت حاکمان را نباید به دین مرتبط ساخت. آنها را قدرت بر میانگیزد نه دین. که هیتلر آدم کش بود حکمرانان ایران هم آدم کش هستند چه ربطی به دین دارد. تنها مسلمانان نیستند که دست به قتل و آدم کشی میزنند. حاکمان جبار هستند که چهره دین را زشت و کریه کرده اند. و گرنه دین اسلام، دین صلح است و انساندوستی، در آن نه خشونت هست و نه انتقامجوئی.
به این ترتیب آب تطهیر بسر دین میریزند و سعی بر آن دارند گرد و غبار کهنگی و پوسیدگی از چهره دین بزدایند. آموزشهای آئین اسلامی را از هر گونه مسئولیتی پاک و منزه نگاه دارند و تقدس آنرا حفظ نمایند. به صرف مسلمان بودن ملت، باید درپی معجونی بود که با دین آمیخته باشد مثلا آش دو ناجور، مثل سکولاریسم و اصل و شریعت اسلام. برخی دین را با "ملی " بودن هم آمیخته اند، گویی که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند، یکی بدون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد. برخی نیز از "اسلام سیاسی " سخن میرانند که "اسلام غیر سیاسی " را مورد تایید و تصدیق قرار دهند. که نه اینکه ما ضد دین هستیم که فقط با "دین سیاسی " است که در ستیزیم، دیدگاهی که نمیتواند معطوف به قدرت نباشد.
اینجا سخن بر سر دیکتاتوری بمعنای کلی، نیست. آنچه دیکتاتوری روحانیون، حکومت آیت الله و حجت الاسلام ها برهبری ولایت را از انواع دیکتاتور های دیگر جدا میسازد، آن است که تنها با شمشیر، با توپ و تفنگ به میدان نیامده است بلکه با خود نیز شریعت آئین اسلامی را هم آورده است، آنچه مردم یک جامعه بدان باور دارند و حضور و نفوذ آنرا در فرهنگ و راه و روش زندگی پذیرفته اند. ما از مسئولیت در نظام دیکتاتوری ای سخن میرانیم که اساسا بنیان گذارده شده است بر اصل و اصول اخلاقی، برخاسته از دین و آئین دینی. بدین معنا نظام ولایت را باید یک نظام اخلاقی خواند. نکته آنجاست که یک نظام اخلاقی زیر بار مسئولیت نمیرود. چرا که نظام اخلاقی بر اساس اطاعت برقرار گردیده است نه مسئولیت. آنچه پیامبر اسلام، نظامی که در دامن ش قرار است انسان برتر روزی ظهور یابد و با خود نجات و رستگاری برای بشر به ارمغان بیاورد، انجام داده و یا به زبان آورده است، همه خوب، عاری از زشتی و پلیدی بودند به آن دلیل که فرامین الهی را دریافت مینمود و بر آن اساس حکمرانی میکرد. مثلا وقتی الله، رسول خود را به منظور توسعه ی دین اسلام، دین یکتا پرستی، دین قوانین و مقررات خوشبختی در این جهان و رستگاری در جهان دیگر، به جهاد و شهادت فرا میخواند و فن لشگر کشی به او میآموزد که بجنگد و خون بریزد و غارت بکند، زنان را به اسارت در آورد و مورد تجاوز قرار دهد، از فرمان الله سرپیچی ننمود. نا فرمانی نکرد. به جهاد و جنگ پرداخت که آنچه خوب است و انسان را از شر برکنار میدارد با شمشیر بر مردم تحمیل نمود. نظام ولایت را باید نسخه دیگر دوران حکومت محمد خواند. این رژیم خود را مسئول میداند که راه پیامبر را در پیش گیرد. این رژیم هم میخواهد همچون رژیم محمد، پاک و آسمانی باشد.
بعبارت دیگر، مسئولیت در یک نظام اخلاقی نمیتواند به چیزی جز عبودیت و بندگی بیانجامد. چرا که نظام اخلاقی توانایی بکار گیری عقل و خرد انسان را محدود نموده که از او یک فرمانبر نمونه بسازد، بنا براین فرض که
بشر وقتی از حیوانیت خود خارج میشود که آنچه را که دین خوب و بد، حسن و قبح، زشت و زیبا، مقدس و موهن، تعریف و تبیین کرده است بیاموزد و بکار ببندد. تنها در آن صورت است که بشر از حیوان به انسان تبدیل میشود. یعنی که هرچه قواعد و مقرارت بیشتر، بشر به انسانیت خود نزدیکتر. بی جهت نیست که دین اسلام، دین قواعد است و مقرارت، دین احکام بیشمار است و متعدد. چون اسلام را بیش از هر دینی دیگری، دینی میدانند ذاتا انسانی، بسیار انسانی تر از دین موسی و عیسی، دینی که انسان را "اشرف مخلوقات " میخوانند، انسانی که بنابر تفسیر و تعبیر علما از بالاترین منزلت و کرامت نزد الله برخوردار است.
اگر نیک بنگری، مشاهده نمایی که انسان، اشرف مخلوقات خوانده میشود نه به آن دلیل که در بودن آنچه میخواهد باشد آزاد است. اشرف مخلوقات است به آن دلیل که خود را به اراده ی الله تسلیم نموده است. و بهمین دلیل آدم قبل از آنکه دچار وسوسه های حوا که فریب شیطان را خورده بود،بشود، در بهشت و در آزادی میزیست. چون از امر الهی اطاعت نموده از نزدیک شدن به میوه ی فریبنده خود داری نموده بود. اما زمانی که آدم به حوا گوش فرا میدهد از بهشت رانده شده و محکوم به زندگی در این جهان میگردد، زندگی ای که احکام آن از آغاز تا پایان در قرآن، کتاب آسمانی به تحریر در آمده است (حکومت اسلامی، امام خمینی).
حقیقت این است که این آموزش اسارت بار است، نظام فرمانروایی و فرمانبری را نهادینه میسازد. حاکم را مصونیت از مسئولیت میبخشد و محکوم را مسئولیت. این بدان معناست که ما به نظامی باور داریم که ذاتا با آزادی و انسانیت در خصومت و ستیز است. نظام ولایت، انسان آزاد را انسانی می بیند رها شده از بند عبودیت، نظم و انضباط شریعت آئین اسلامی. حال آنکه نظام ولایت که نماد عبودیت است، در همان حال نماد خود سری و خود کامگی و مسئولیت گریزی ست. یکی از پی دیگری میآید. تبعیت از قوانین شرع نه تنها مسئولیت زا نیست بلکه پروانه ای ست برای زیرا پا گذاردن ابتدائی ترین اصول اخلاقی زاده سیرت و عقل و خرد انسانی، آزادی. مثلا فرمانبران باید باور کنند که مردان خدایی هم چون ولایت فقیه، سراسر زهد و عبودیت است، نه خطا میکنند و نه دروغ میگوید و نه دست به ریاکاری میزند. باید باور کنند که بشار اسد هم در دفاع مقدس از "بیداری اسلامی " است که مردم خود را قتل عام میکند و بهمین دلیل است که ولایت سخت از او حمایت میکند. اگر هم باور ندارند باید به آن تظاهر کنند، بویژه آن زمانی که چنگال قدرت راه نفس را مسدود ساخته است. گاهی حتی توبه، توبه کاران را هم نجات نمیدهد. بسیاری از اعدام شد گان سالهای 60 پس از تواب نمودن جلوی جوخه های آتش قرار گرفتند. توبه کنند گان را به خدمت الله میفرستادند تا بحساب شان، به کفر و نفاق شان رسیدگی شود.
بعبارت دیگر، حکومت ولایت، چیزی ست بسیار بیشتر از یک نظام دیکتاتوری، نظام ارزشهای اخلاقی است، ارزشهای پوسیده و ذاتا ضد انسانی، آنرا نه میتوان طراوت نو بخشید و یا همچون دارویی تلخ با شیرینی ملت آمیخت و یا با بی اعتنایی از کنار آن گذشت. ما ایرانیان وظیفه ای گرانتر از ملت عرب داریم، ما باید نظام اخلاقی، نظام ارزشهای مرده، کهنه و پوسیده، نظام اسطوره ها، افسانه ها و دروغ های بزرگ را واژگون سازیم- اگر آرزومند آزادی هستیم اگر نه برای نسل حاضر بلکه برای نسل های آینده. چرا که مسئولیت را تنها در دامن آزادی است که میتوانی بیابی نه در یک نظام اخلاقی.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar