tisdag 27 december 2011

جوانفکر: نسخه اهلی احمدی نژاد

درست است، با یقین نمیتوان به بازی ولایت و ریاست و بگیر و ببند های درون نظام اسلامی مهر تقلب زد. اما تردید نباید داشت که بوی تقلب از آن به مشام میرسد. نه اینکه از پیش طراحی شده است که مشت های تو خالی بسوی یک دیگر پرتاب نمایند. بر عکس، مشت ها ممکن است که خیلی هم پر و سنگین باشند. هم چنانکه در یورش نیروهای انتظامی به دفتر روزنامه ی ایران در روز دوشنبه 30 آبان، مشاهده میشود؛ که نشان داد که در بازی قدرت میتوان زخمین شد و جراحت هم بر داشت و بر دست های مقام بلند پایه نظام نیز دست بند زنند، بازی خطرناکی که در آن آقای جوانفکر، مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور، همراه 32 نفر دیگر از کارکنان روزنامه ی دولتی ایران دستگیر میشوند. که البته پس از چند ساعت رایزنی های مقام بالا، آقای مشاور و سایر نویسندگان و خبرنگاران نشریه ایران، بسر کار خویش باز گشته و همه چیز بحالت اول رجعت مینماید. در حالیکه انتشار خبر دستگیری، همچون توپی منفجر گردیده ، فضا را تیره و تار ساخته، مردم را حیران و به گمانی زنی مشغول داشته است.
آقای جوانفکر در مصاحبه با اعتماد(روزنامه) که منجر به دستگری کوتاه مدتش گردید، جدی بودن اختلافات بین تیم ریاست و تیم ولایت اشاره نموده و "زر گری " بودن آنرا اشتباه میخواند. زیرا که زر گری یا نه، وی خاطر نشان ساخت که ما در این جنگ داریم تلفات میدهیم. آقای ملکی 60 روز در انفرادی بوده است. همسرش صدق جننین شده است. این ظلم است (نقل به مضمون)؟ اینجا سز است که لحظه ای تامل کنی و بخود بگویی که بنگر که چه کسی از ظلم مینالد؟ پا دوی پا دوی ولایت. آری گاهی بازی قدرت بین پادو های ولایت ممکن است گرانبار و سخت تمام شود.
آنچه که ستیز و خصومت بین ولایت و ریاست را مظنون و مشکوک میسازد آنست که در بازی دین و قدرت و یا ولایت و ریاست، ستیز و خصومت بجای آنکه سبب سستی و تزلزل در نظام گردد، آنرا مستحکم و مقاوم تر ساخته به تداوم یکتایی و یگانگی دین و قدرت امداد رساند. واقعیت آن است که از پس از خاموش ساختن شعله های آزادی و روشنایی که در خرداد 88 در فضای تاریک ولایت نور پاشیده بوند، زد و خورد بین دستگاه ولایت و ریاست شدیدتر گشته است. اما همچنانکه خصومت بین دو بخش از نظام ولایت شدت می یابد، جنبش اعتراضی مردم که به جنبش "سبز" شهرت یافته است، به سردی و خاموشی گراییده است. این به آن دلیل است که زد و خورد در بالا، تشنج و تنش را در پائین خنثی میسازد. آتش را برای چند صباحی طولانی تر زیر خاکستر نگاه میدارد. نیروهای متخاصم و مخالف و دگر اندیش را فرصت انسجام یافتن ندهد. مضاف بر این، پوششی فراهم میآورد برای نتایج اسف بار تعامل خصمانه ی رژیم ولایت با جامعه ی جهانی و شکست های پی در پی و محکومیت در مجامع بین المللی، بویژه صدور سه قطعنامه ی بی سابقه در یک هفته بوسیله نهاد های مختلف سازمان بین الملل در رابطه با فعالیتی ها مشکوک و مظنون هسته ای، فعالیتهای تروریستی و نقض حقوق بشر، ونیز بر گرفتن توجه از سختی ها و محنت روز افزون زندگی به لحاظ افزای تحریمات گوناگون مالی و تجارتی تسلیحاتی، از جمله تحریم بانک مرکزی. آیا این تصادفی ست که همزمان با تیره شده روابط خارجی، ناگهان دستگاه قضایی به صرافت دستگیری مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور، آقای جوانفکر، مدیر روزنامه ایران میافتد، فردی که چندی ست که بجرم انتشار ویژه نامه ی خاتون و نشر اکاذیب و تخریب اذهان عمومی به بیش از یک سال زندان محکوم گردیده است ؟ ظاهرا آنچه خشم تیم ولایت را بر انگیخته است، اقدام اخیر آقای جوانفکر به مصاحبه ای بوده است با اعتماد که در آن دست به شفاف سازی روابط تیم ولایت و تیم ریاست پرداخته است.
جوانفکر که خود یکی از مخترعین نقش منفی و یا اپوزسیون در بازی قدرت است، خود در نقش منتقد قدرت در مصاحبه اش با اعتماد بدون ترس و هراس، دل تنگ را میگشاید و پرده از چه راز هایی که بر نگیرد. بررسی مصاحبه جوانفکر با اعتماد، فرصت بهتری را می طلبد. اما همین بس که بگوییم اگر به سخنان جوانفکر نیک گوش فرا دهی، این تمایل را بر انگیزد که فراموش کنی که سخن گو، بعنوان مشاور مطبوعاتی ریاست جمهوری، از زبان قدرت و دولت است که سخن میگوید. بجای اینکه بدهکار باشد، مطالبه گر میشود. بجای آنکه خود نماد ضابطه باشد، تقاضا میکند که "ضابطه " در کار باشد." از بی قانونی ناله سر میدهد، حال آنکه خود باید جلوه قانون باشد. از غیر قانونی بودن زندان انفرادی چنان سخن میراند گویی که پدیده ی تازه ای ست در نظامی که خود یکی از مدیران آن بوده است. و چه زود باین قانون شکنی پی برده است. بعنوان یک مقام بلند پایه در راس دولتی مقتدر، بجای اینکه پاسخگو باشد. میخواهد کسی در مورد زندانی کردن یکی از انصار رئیس جمهور پاسخگو باشد، نه در مورد هزاران هزار زندانی دیگر که سالهاست در سیاه چال های رژیم بسر میبرند.
در نقش مخالف، آقای جوانفکر فراموش میکند که برگزیده ی مردم باید مسئول باشد و پاسخگو. جوانفکر نسخه اهلی احمدی نژاد است. او نیز سوال میکند که پاسخ ندهد. یا آنکه پاسخ میخواهد بجای آنکه پاسخ دهد. از ظلم و ستم نیز سخت شکوه و شکایت دارد و خود را مظلوم میخواند. او از ظلمی سخن میراند که در افشا سازی "جریان انحرافی " بر او و بر مشائی و دستیاران ش رفته است. بسیاری را از آغوش خانواده شان جدا ساخته و به بند کشیده انذ، چنانکه گویی در این 33 سال هرگز کسی به چنین مصیبت و خشم و خشونتی دچار نگردیده است. آقای جوانفکراز هر حجت الاسلامی بهتر شمشیر را بر گردن حسین فرو میآورد و او را شهید مینماید. باین ترتیب او بعنوان یک مقام بلند پایه ی دولت در راس ساختار قدرت، در مقام ظالم، تظلم خواهی میکند. از خوش خدمتی آب طهارت بر سر ریاست جمهور ریخته و از وی امامزاده ای میسازد که بر دامن اش هرگز لکه ی گناهی ننشسته است. او را نماد فدا کاری و صداقت می پندارد. مهمتر از همه آنکه رئیس جمهور را به هیچ کس بدهکار نمیداند. بدون آنکه احساس کند که ممکن است نمک نا شناس بشمار آید. چرا که فراموش کرده است رای ولی فقیه را و نقش او، در پنهان، در رئیس ساختن احمدی نژاد در انتخابات 84 و همچنین در88. از خاطره اش زدوده شده است که در دفاع از پیروزی آقای احمدی نژاد بود که ولی فقیه بر روی مردم شمشیر بر کشید، مردمی که بدنبال رای ربوده شده شان میگشتند، بخاک و خون کشید. که بر اساس رابطه است نه ضابطه که احمدی نژاد بر مسند قدرت جلوس یافته و او نیز جوانفکر را بعنوان پیشکار صدیق خود برگزیده است. همانقدر آقای مشاور میتواند پایبند ضوابط باشد که ریاست جمهوری به ضوابط احترام میگذارد. غافل از اینکه در نظام استبدادی هر ضابطه ای به رابطه تبدیل میشود و بر عکس، یعنی که از همه چیز بوی تقلب و ریاکاری به مشام میرسد و فساد و تباهی باوج خود رسد.
اما واقعیت این است که دیر زمانی ست که ریاست جمهوری بدون آنکه از نقش پادو ی ولایت خروج یابد، بر آن شده است که نقش مخالف و یا اپوزیسیون را نیز از بالا بازی نماید و بجای آنکه نقد شود، خود نقد قدرت کند. این در حالی ست که میخواهد نظام ولایت را از هرگونه گزندی مصون بدارد. وقتی جنجال و هیاهو بپا میشود زمانی ست ریاست جمهور و یا یکی از پادو های خصوصی ش، نقش مخالف را بازی میکنند. هم چنانکه در ماجرای یورش به دفتر ریاست جمهوری شاهد آن بودیم. و یا وقتی حجت الاسلام اژه ای، دادستان کل کشور که فارغ التحصیل حوزه های علمیه در رشته "اجتهاد، " خود یکی از غارتگران نامی مامور و ناظر بر پرونده اختلاس 3 هزار میلیاردی و یا غارت بزرگ میشود. به نظر میرسد رئیس جمهور بر آنست که با بسر رسیدن گفتمان اصلاح طلبی و ناپدید شدن وجود مخالف، خلا ای بوجود آورده است، خلا ای که به سرنگونی نظام های دیکتاتوری در کشورهای عربی منجر شده است. لذا نقد از بالا مخالفت را از پائین خفه میسازد. جنگ بین دوستان، بین خودی ها ارجح است بر زد و خورد و در گیری با مخالفین ی که از میان ملت بر میخیزند.
آنچه اینجا مشکل زا ست، آن است که دو نقش بازی کردن در آن واحد، اصالت هر دو را سوال بر انگیز میکند. هر کنش و واکنشی در عرصه قدرت را تقلبی میکند. چون آنچه واقعیت می یابد- چه در زمینه سیاستهای داخلی و یا خارجی در پی قصد و نیتی ست که راز انگیز است. بهمین دلیل احمدی نژاد و پادو های او باید نشان دهند هرگز یک چیز را فراموش نکرده اند: التزام به ولایت. در نتیجه در دفاع از مظلوم باید چهره ی خود عریان کند به وفا داری خود به ظالم سوگند خورد که کمتر از ولایت امکان ندارد که هرگز چیزی دیگر خواسته باشد.که ولایت بوده است مرکز توجه شان. سیه روزی ما از آن است. احمدی نژاد و یاران او، انصار اصیل ولایت اند. جوانفکر، در مصاحبه اش با اعتماد شکوه میکند که:
" چرا پايبندي ما به ولايت زير سوال رفته؟ ما كه پاي ولايت ايستادهايم و كوتاه هم نميآييم و همه آسيبها را هم داريم تحمل ميكنيم. اما اگر بخواهيم درباره ولايتمداري صحبت كنيم من به آنها ميگويم كه ولايتمداري چيزي جز حركت كردن پشت سر رهبري نيست و البته مردم بهتر ميتوانند تشخيص دهند كه پشت سر رهبري چه كساني قرار دارند (اعتماد 30 آبان 90)."
آقای جوانفکر در اینجا بسیار تر دستی میکند و ملت را بداوری فرا میخواند. چون بر این باور است که ملت خواهان ولایت است و هرکس که با ولایت است. باین دلیل است که به داوری مردم بدلیل یگانگی اش با ولایت، باید اعتماد کرد. آقای جوانفکر هرگز فکر نمیکند کسی که ماهرانه میخواهد در دونقش ظاهر شود، دلقک میشود و خنده آور. مجیز ولایت گوید که دل مردم را بدست آورد. که وکیل آنها شود و از زبان آنها سخن گوید، گویی که فصل انتخابات فرا رسیده است. احمدی نژاد را برگزیده ی مردم میداند، اما، آماده است جان خود را فدای ولایت نماید. وی صریحا اعلام میدارد که "احمدينژاد سپر بلاي رهبري است." این تنها حقیقتی ست که از زبان جوانفکر در مصاحبه ی معروفش که به تعطیلی موقت روزنامه ی اعتماد کشید، شنیده میشود. نقد او از قدرت عاری از صدافت است و اصالت. چرا که او از التزام نه به ملت که احمدی نژاد را، بنا بر قول خویش، به ریاست جمهوری برگزیذه است، سخن میراند بلکه از التزام بی چون چرای ریاست جمهوری به ولایت است که داد سخن میدهد. متقلب نیز گاهی خود را فریب میدهد، مردم را در ولایت می بیند و ولایت را در مردم. این است توجیه فرییکاری، توجیه سر سپردگی ه دو چیز نافی و متضاد یک دیگر: ولایت و ملت. برای خنده بیشتر است که جوانفکر در پایان به پند و اندرز میپردازد و از قله ی مطلق گرایی و ولایت پرستی، فرود میآید و در نقش ناقد قدرت، جایگاهی ضعیف اما بحق و حقیقت، میگوید: "فضای فکر و روانی جامعه باید باز و آزاد باشد. بستن این فضا به نفع هیچکس نیست." از این عبارت بوی گند تقلب است که به مشام میرسد، بوی گند ریاکاری، چون تردید بخود راه نده که "هچکس " کسی جز خود ی ها، جز همه ی پادو های ولایت، نیست.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar