torsdag 12 april 2012

طنزی از زن ملا که مشغول پر کندن چند مرغ بود.

زن ملا مشغول پر کندن چند مرغ بود.
گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد..
زن فریاد زد: ملا، گربه مرغ را برد.
ملا از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: قرآن را بیاور!
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد.
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟!
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت قرآن را بیاور؟!
گربه ها گفتند : قرآن کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟!
گربه گفت اشتباه شما همین جاست ملا می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بردارد!

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar