måndag 2 januari 2012

ماموریت جدید سپاه: نجات شهر تهران از منجلاب فرهنگی و سیاسی

اگر بگوییم فرمانده کل سپاه پاسداران، هر کس که باشد، یکی از پر قدرت ترین مراتب در ساختار نظام ولایت است، واضح است که سخنی به گزاف نگفته ایم. بعضا حتی معتقد هستند که فرمانده سپاه پاسداران است که تصمیمات مهم کشوری را اتخاذ و به ولی فقیه تحمیل مینماید. برخی نیز بر آنند که رئیس جمهور در برابر او چیزی بیش از یک موش فربه آلوده به فاضلاب نیست. در این راستا به ماجرای سیلی خوردن احمدی نژاد از فرمانده ی سپاه پاسداران هم اشاره میکنند. نیز هستند بسیاری دیگر که بر این باورند که سپاه پاسداران است که ولی فقیه را بر تخت امامت نگاه داشته است. همه کاره در کشور سپاه پاسداران است. اگرچه ولایت است که فرمانده سپاه را نصب میکند و نماینده ی ویژه خود را به نظارت سپاه میگمارد. مهم آنست که سپاه پاسداران، ایران را به تدریج به مالکیت خود در آورده است، ادعایی که حتی اگر اغراق آمیز هم که باشد، حبّه بزرگی از حقیقت را میتوان در آن یافت. سپاه نه تنها در عرصه های امنیتی و نظامی بازوی پر قدرت نظام، شمشیر شریعت، است، در زمینه سرمایه گذاری های پر سود و منافع، در صنعت و تکنولوژی هسته ای، نقش اساسی بازی میکند.
بر شمردن مرتبه و اهمیت و اقتدار فرمانده ی کل سپاه پاسداران، سپاهی که مسئول حفظ سر زمین ایران از گزند است، بحث بسیار پر شوری ست اگر بتوانیم تعیین کنیم که آیا هست مرتبه ای بالاتر و قوی تر از فرماندهی سپاه پاسداران ولایت؟ اما، دریچه ای را به درون و روان فرمانده کل سپاه پاسداران، نمی گشاید و به شناخت بهتری از او امدادی نمیرساند. اگر به آنچه که میگوید، توجه بیشتری نشان دهیم، میتوانیم بیآموزیم که او کیست و از چه جنسی ساخته شده است. بعنوان یک فرمانده چگونه اوضاع را ارزیابی و سبک و سنگین میکند. از دیدگاه او مسئله اساسی چیست؟ چقدر بلندی ها را می بیند و یا تا چه اندازه کوته بین است. بعبارت دیگر، با رجوع به سخنان او ست که میتوانیم تناسب شخصیت او را، شایستگی هایی که در او جمع است با قدرت عظیمی که در مشت ش متمرکز شده است، مورد سنجش قرار دهیم.
جناب سر لشگر جعفری، دیر زمانی ست که تعریفی جدید از سپاه و وظایفی که به عهده دارد، ارائه میدهد. از تغییر و تحول و یا بهتر است که بگوییم، توسعه و گسترش سپاه بنا بر نیازهای شرایط موجود، سخن میراند. لذا در هر فرصتی که پیش رویش قرار بگیرد به توصیف و توجیه علت و عوامل ماموریت جدید سپاه میپردازد. از آن جمله است سخنانی که در مراسم توديع و معارفه فرماندهان قديم و جديد سپاه تهران، ایراد نموده است. وی در این سخنرانی به اوضاع فرهنگی و سیاسی در تهران بسیار وخیم توصیف میکند، شهری که بنا بر قول وی، " دشمنان براي ايجاد تهديدات امنيتي در تهران حساب ويژه‌اي باز كرده‌اند (ابتکار،4 دی)." که به اعتقاد وی بحرانی و رو به وخامت نهاده است- خود نتیجه "سالها بی توجهی." این مسئله ی تهران است و نه کشور. تنها تهران است که به لحاظ فرهنگی و سیاسی بر لبه ی پرتگاه قرار گرفته است و قبل از آنکه فرو علتد باید به نجات آن پرداخت. وی البته دچار دغدغه در باره ی "امنیت " تهران نیست، چون امری ست که در دو سال گذشته تکمیل گردیده است. دیگر کسی به کسی زور نمی گوید، دست به جنایت و دزدی و تجاوز نمیزند. سردار سپاهی 9 دی را سندی بر این پیروزی، بر قراری امنیت در تهران میخواند که بزعم وی "موجب اقتدار جمهوري اسلامي و عبور نظام از فتنه بزرگ سال 88." شده است. پس آنچه نگران کننده است، امنیت شهر نیست. اوضاع فرهنگی و سیاسی تهران است، آنهم در شرایطی که دشمنان پیوسته در حال توطئه و فتنه بر انگیزی بر ضد نظام اند. و لاجرم سپاه و بسیج نمیتوانند نسبت به وضع موجود "بی تفاوت باشند." سپاه بالهای خود را هرچه وسیع تر باید بگستراند. بنابراین،" وی نتیجه میگیرد، "همه برنامه‌ها و طرح‌هاي ما در راستاي همين ماموريت و مطالبه‌ مقام معظم رهبري است." یعنی که چون و چرا ناپذیر است زیرا که خواست ولی فقیه است. این البته بدان معنا ست. که وظایف و مسئولیت های سپاه حد و مرزی نمی شناسد. در دوسال پیش حفظ نظام نیازمند "امنیت " بوده است، امروز مطلوب ساختن شرایط "نامطلوب فرهنگی و سیاسی" الویت بر تمام امور دارد. همچنانکه جناب فرمانده باین موضوع اشاره ای صریح دارد که:
."ماموريت سپاه محدود به يك بعد و يا ابعاد خاصي در حفاظت از انقلاب اسلامي نيست و ما كاملا بايد به روز باشيم، چراكه بنا به تعبير مقام معظم رهبري، دفاع محافظه‌كارانه از انقلاب به درد انقلاب نمي‌خورد. ماهيت انقلاب اسلامي به مراحل حساس خود رسيده و امروز شتاب بيشتري گرفته است و در نتيجه حفاظت از اين پديده، كار بسيار سختي است كه بدون ترديد به ابعاد نظامي و امنيتي صرف محدود نمي‌شود و هنر ما اين است كه نياز هر روز انقلاب را بسنجيم و متناسب با آن، فعاليت‌ها و توانمندي‌هاي خود را سامان دهيم و براي انجام رسالت خود برنامه‌ريزي كنيم (ابتکار، 4 دی)."
از آنجا که فرمانده جعفری روشن بین است به دشواری کار خود نیز اشاره میکند و میگوید:
"سختي و پيچيدگي كار ما در تهران اين است كه بايد مسائل فرهنگي را در كنار مسائل امنيتي به پيش ببريم"
در بازخوانی سخنان فرمانده کل سپاه پاسداران به این نتیجه رسیدم که شایستگی نیست که او را بر مسند فرماندهی نشانده است، بلکه اطاعت است و فرمانبری، آئینی که در سرشت ش نهفته شده است از بدو تولد. اگر با توجه بیشتری به سخنان وی بنگری می بینی هرچه که میگوید تهی از مفهوم و معنا ست. از گفتمان او معنایی به ذهن متبادر نمیشود. مفاهیم کلیدی گنگ و مبهم میمانند. عدم وجود سوال کننده و یا جوینده، یکی از ویژه گیهای نظام استبدادی ست که در اینجا فرمانده ی سپاه را بی نیاز از شفاف سازی مفاهیمی که بکار میبرد میکند. او قصد ندارد که بر دانش ما از وضع موجود بیافزاید. از ارائه ی کوچکترین اطلاعاتی و یا تعبیر و تفسیری از مفاهیمی همچون "امنیت،" "دشمن،" "فرهنگی،" "سیاسی،" خود داری میکند. در گفتمان جناب سر لشگر، نه برهانی میبینی و نه منطقی. به آن دلیل که منطق او استبداد است، مطلق گرایی و خود مرکز بینی، برغم تلاش در خلوص و فروتنی. بنابراین، تنها زمانی میتوانیم به فهم سخنان آقای فرمانده نائل شویم که آنرا به اصل خود باز گردانیم. او در واقع میگوید که جهان همانگونه است که او می بیند. در آن جز ولایت چیز دیگری نیست. ترس و وحشت، شک و تردید ندارد. در راه رضایت و حشنودی خداوند و فقیه، ولی او، شمشیر را بر هر گردنی فرود میآورد. او سردار انقلاب اسلامی است، سرداری که نه حب وطن در دل دارد و نه سعادت ملت را در سر.
جناب فرمانده مفاهیمی همچون امنیت و دشمن را عمدا در ابهام میگذارد، چنانکه گویی کسی نمیداند که امنیت و دشمن در منظر فرمانده کل سپاه، داری چه معنایی ست. چرا که بخودی خود روشن است که در زبان دین و قدرت، امنیت چیزی نیست مگر در هم شکستن هر گونه مقاومتی با هر گونه ابزار ممکنی، باتوم و مشت و لگد، زدن و کوبیدن و گرفتن، زندان انداختن و بازجویی و شکنجه. مگر مردم ایران تاکنون چیزی چز خشم و خشونت و بیرحیمی از سپاه پاسداران و بسیجی، دیده اند؟ نا امنی در نظام اسلامی ناشی از سرباز زدن از تسلیم و اطاعت است، ناشی از انحراف از "راه مستقیم " است، راه رسالت تا ولایت و از آنجا تا قیامت. آری جناب فرمانده راستگو ست و شرایط را درست ارزیابی میکند وقتی میگوید امنیت را بر قرار ساخته است. چرا که در حال حاصر در سراسر جهان فریاد مقاومت واعتراض بوضع موجود بگوش میرسد، چه تعجب که زادگاه چنین جنبش فراگیری، جنبش آزادی خواهی و دمکراسی، غرق در سکوت و خاموشی ست. مگر نه اینکه در دو سال اخیر، حتی سخت تر از سالهای پیشین، ترس و وحشت از خشم و خشونت، از تنبیه و مجازات، از شکنجه و بازجویی از رفتن بر سر دار، بر سراسر جامعه حاکم گردیده است؟ در نظام ولایت، امنیت بر قرار است چون منفذی برای نفس کشیدن وجود ندارد. اگر فرمانده ی سپاه میگوید که با موفقیت از بر قراری امنیت عبور کرده است، هرگز سخنی بگزاف نگفته است. چرا که در این معنا امنیت مفهومی ست باورنکردنی چون با ابزاری باور نکردنی و در خور نگاهداری حیوانات بر قرار میگردد.
بدرستی روشن نیست که وقتی سر لشگر جعفری از"دشمن " سخن میراند، منظور ش، کیست و چیست؟ خانگی است و یا خارجی و یا اصلا دشمنی بر سر چیست؟ قدرت سبب شده است که جناب فرمانده، شنونده خود را حقیر بشمار آرد. گویی که هیچکس نداند که این مخالفان و خشم و خروش مردم معترض به نظام ولایت و شریعت در جامعه است که به حساب دشمن خارجی سرکوب میشوند. در منظر فرمانده ی سپاه، دشمن تنها میتواند وجود خارجی داشته باشد نه داخلی. یعنی فرمانده سپاده دین، هنوز نمیداند که هستند بسیاری از ایرانیان که خود را مسلمان نمیدانند؟ و یا اینکه حد اقل دو سوم جمعیت ایران به نظام ولایت رای منفی میدهند؟ فرماندهی که وجود دشمن را در داخل انکار میکند و به دست خارجی نسبت میدهد، زبون است و ترسو. برغم عدم هویت دشمن، روشن است که در چشم انداز جناب فرمانده، اگر نه بگویی به ولایت و برگزینی آنچه را که میخواهی به آزادی، دشمنی هستی خارجی. نمیتوانی نفس بکشی اگر که نفی کنی نظام اسلامی. سردار سر لشگر، از کیستی و چیستی دشمن، چیزی بزبان نراند بر آن تصور که کس نداند که آزادی ست خصم آشتی ناپذیر و هراس آور او.
در همین سخنان است که می بینیم که آنکه نگهبان و سر سپرده نظام استبداد مضاعف دین و قدرت است، مرز و حدودی برای سلطه افکنی و بر قراری امنیت- بمعنایی که زودتر آمد، خشم و خشونت و بیرحمی- نمی شناسد. چون او وابسته است به ولایت، که همچون پیغمبر اسلام، ولی الله است. همچنانکه الله ناظر بر اعمال ولایت است و ولی فقیه خود را تنها نسبت به الله ست که مسئول میداند، او نیز خود را تنها به ولایت است که مسئول میداند. همچنانکه ولی فقیه به هیچکس پاسخی ندهد بجز الله، فرمانده جعفری نیز تنها به ولایت است که پاسخ میگوید. مسئولیت نسبت به ولایت، فرمانده جعفری را از هرگونه مسئولیتی در برابر هر نهاد قانونی، رها میسازد. بهمین دلیل مرزهای امنیت و فرهنگ و سیاست در هم فرو ریخته میشود. بدرستی روشن نیست که فرماندهی که تعلیمات نظامی دیده است و در بکارگیری ابزار خشم و خشونت و تخریب و ویرانی تخصص پیدا کرده است، چگونه "فرهنگ و سیاست " را شکل می بخشد؟ میخواهد که مردم ایران دارای چگونه "فرهنگی " باشند؟ چه اشکال و یا اشکالاتی هست در فرهنگ کنونی که نیاز به فرماندهی سپاه پاسداران دارد؟ مسئول اوضاع وخیم فرهنگی و سیاسی در شهر تهران کیست؟ یعنی شهر تهران اسلامی نیست پس از 33 سال حکومت دین؟ همین پرسشها را میتوان در باره گزاره ی وخامت وضع سیاسی تهران رقم زد. از سردار ولایت نمیتوان انتظار پاسخگویی داشت. چرا که آنچه واجب و ضروری است با ولایت در میان گذارده است. جواز پیشروی در قلمروهای دیگر از بالا صادر شده است. چه نیازی دارد که به ملت توصیح دهد که چرا و به چه دلیل از نقطه نظر فرهنگی و سیاسی، تهران وضع وخیمی دارد و نیازمند دخالت نیروهای پاسدار است؟
در پاسخ به سوالات بالا باید گفت که فرمانده ی سپاه از فرهنگ و سیاست هیچ معنا و مفهومی را بجز اسلام در نظر ندارد. برای او دین اسلام، فرهنگ است نه یکی از اجزا ساختار فرهنگ، بسی بسیار پیچیده تر از اعتقاد بخدا و احکام الهی ، بازتاب نه تنها عادات و رسم و رسوم روزانه و محلی بلکه در بر گیرنده ی خلاقیت ها، در زمینه های گوناگون، از موسیقی گرفته تا ورزش و تفریحات روزانه، از علم و تکنولوژی گرفته تا شیوه های اندیشیدن و سیاست ورزیدن. یکی ساختن دین با فرهنگ و سیاست، بازتاب اخلاق خود مرکز بینی است و برتری جویی بر اساس تعصب و غیرت و ساده لوحی. در خور یک عامی نه یک سردار سپاهی.
بدرستی روشن نیست که چرا معضل فرهنگی و سیاسی تهران را تنها سپاه پاسداران میتواند چاره کند؟ آیا بدلیل علم و دانش است و یا تیغ و تازیانه. آیا این بدان معنا ست که پس از دو سال بگیر و ببند و سرکوب، و بر قراری امنیت، سپاه پاسداران دین مبدل میشود به سپاه علم و دانش؟ دیگر با باتوم و مشت و لگد، با کلاه خود و زره پوش، نمی زنند و نمی گیرند و نمی برند؟ دیگر بسیجیان نه دست به قمه برند و نه قداره و خون مردم بی گناه را نریزند؟ چه اشتباه بزرگی اگر چنین بیاندیشی. چرا که سردار، سوار بر ارابه ی خشم و خشونت مرزهای فرهنگ و سیاست را در مینوردد. هلی کوپترها را در شکار دیش های ماهوره ای بپرواز در میآورد. سپاهیان دین سپس فرود آیند از زمین و آسمان بشتابند به جنگ و درگیری با دیش های ماهوره ای. بدین ترتیب از ورود دشمن به خانه ها و خانواده و تباهی اخلاق اسلامی جلوگیری میشود. آلوده نمی بینند، لذا آلوده نمیشوند و سر به قیام و شورش بر نمیدارند. در پی رای خود بر نمی خیزند و بعضا ولایت را باطل نمیخوانند. اما دشمن تنها در شبکه های ماهوره ای، از طریق بی بی سی و صدای آمریکا وارد نمیشود، در جهان مجازی ست که رشد و نمو میکند و فرهنگ و سیاست را تهدید میکند. در واقع جناب سر لشگر خود را مامور سلطه بر جهان مجازی ساخته است. پس در پی رسیدن باین هدف، به ماموران امینی، سپاه پاسداران دین، گاردهای ضد شورشی و بازجوها و نیز به بسیحی های قداره بند، بسیجی های متخصص اختلال در نظام ارتباطاتی، رسانه ای، ماهوره ای و دیجیتالی را نیز باید بیافزایی.
سخنان سردار سر لشگر جعفری را باور باید کرد وقتی میگوید، قشون ولایت هیچ مرز و حدودی نمیشناسد. او خشونت را به تمامی قلمرو های مختلف اجتماعی از جمله فرهنگی و سیاسی صادر میکند. تنها به یک منظور، که آزادی را بچنگ آورد و آنرا با دستان خود خفه سازد. غافل از آنکه هر جا که انسان هست آنجا نیز، هست آزادی. بی جهت نیست که جناب سر لشگر نگران شهر تهران است. چون آزادی در دل عظمت و بزرگی است که میروید. بیش از 33 سال است که آزادی در دل تاریکی روئیده است و امیدش به دلها نور تابیده است. کوته اندیشی سردار ناشی از ستیز و دشمنی فرهنگ دینی ست، فرهنگ تسلیم و اطاعت است با فرهنگ آزادی، با خود فرمانفرمایی و خود آئینی بر اساس عقل و خرد انسانی. این فرهنگ آزادی ست، فرهنگ خلاقیت و روئیدن است که در زیر زمین شهر تهران در جنب و جوش است و نوید شکست سرداری را میدهد که نماد بندگی است و عبودیت نه آزادی و یا آنچه انسانی ست.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar