måndag 16 januari 2012

حکایت تلخ تنزل ایران و ترقی همسایگانش !

رشد و ترقی کشوری ثروتمند ، که سفینه ی آرامش برای ساکنانش بود ؛ در اثر بخل بدخواهان و غیظ قدرت طلبان ، و البته بدون هر گونه تعارفی ، بی لیاقتی آن دسته از مردمی که گوشهایشان را ، به امواج صدای دشمنان ایران دادند ؛ زایل شد . سپس از آن عظمت افتخارآمیز سقوط کرد و دست کم به دو قرن گذشته مراجعت نمود . ولی به خاطر همین مسامحه های فریب خوردگان ، همسایگان آن در این رهگذر ، به آلاف و اولوف چشمگیری رسیدند و سری در میان سرها در آوردند !
در سی و سه سال پیش ، کشور ایران که مورد حملات بدترین نوع میکروبهای موجود در هستی ، به بیماری های گوناگونی مبتلا گردید ؛ ازجهت ضعف اندام بیمار و عدم ثبات روحیه ای آرام ، زانوانش لرزید و ناچار به روی زمین نشست !
اما همزمان با فرود آمدن ابهت آن بر روی زمین ، همسایگانش توانی در زانوان خویش یافتند ؛ آنگاه آرام آرام روی پاهای خودشان ایستادند . اکنون هم از آن بالا گردن می کشند ، تا ایران را کوچکتر از آنی که شده است ببینند ! و این حقارت را چه کسی یا چه گروهی خواهد و خواهند توانست به اعتبار گذشته برگردانند ؟
شاید در خبرها دیده و خوانده باشید ، که به خاطر شروع ماه محرم ( که یک ماه تازی است و ایرانیان شیعی خرافه زده آنرا گرامی می دارند . ) ؛ تعداد پانزده میلیون ایرانی برای زیارت قبر امام حسین در کربلا ، راهی عراق شده اند . اگر این تعداد زوار ایرانی ، برای رفت و برگشت به عراق ، فقط نفری چند میلیون تومان ( فرض می کنیم پنج میلیون ) هزینه بکنند ؛ حساب کنید که پانزده میلیون پنج میلیون چقدر می شود ؟ً!
پانزده میلیون را در پنج میلیون ضرب کنید ، که می شود هفتاد و پنج بیلیون تومان ! یعنی عدد هفتاد و پنج که در جلویش دوازده صفر باشد را به دست خواهید آورد !
با این مبلغ هنگفت چه آبادانی هائی در کشور می شود به انجام رساند ؟ چند دانشگاه و بیمارستان و مراکز دیگر آموزشی و بهداشتی می توان بنا نمود ؟ برای پائین آوردن سقف بیکاری در مملکت ، چقدر و یا چه تعدادی مرکز کاری می توان برای نیازمندان دائر نمود ؟
با این پول صاحب خانه ساختن هفتصد و پنجاه هزار مستأجر ، با خریدن خانه های کوچک و محقر دویست میلیون تومانی !! به راحتی میسرخواهد بود . اگر این مهم به انجام برسد ، و اگر در هر یک از این خانه ها فقط چهار نفر ساکن بشوند ؛ چند دل عمزده شادمان خواهد شد ؟! محاسبه دلها را خودتان انجام بدهید !
ولی حالا که این مبلغ سرسام آور، به سوی کشور عراق می رود تا جیبهای دولت و ملت آنجا را پر بکند ؛ آنهمه دل که شادمان نخواهند شد بماند ؛ بلکه میلیونها دل دیگر ، برای نداشتن امکانات برشمرده در بالا ، همه روزه ناامیدتر و محزون تر خواهند گردید !
یکی از جدیدترین خبرها این است ، که بانک مرکزی کشور عراق اعلام نموده ، هجوم بازرگانان عراقی به این بانک برای خریدن دلار ، به شدت افزایش یافته است . مراکز مالی عراق می گویند میزان خرید دلار از این بانک در سال گذشته 160 میلیون دلار بوده ؛ اما ظرف دوازده ماه جاری ، به دویست تا سیصد میلیون دلار رسیده است !
ظاهرا بازرگانان عراقی این دلارها را از بانک مرکزی کشورشان می خرند ؛ و در بازارهای سوریه و ایران ، که به خاطر تحریمها دچار کمبود ارز می باشند به فروش می رسانند ! این موضوع همانند ضرب المثل مربوط به چهارشنبه شده است که می گوید : " چهارشنبه یکی پول گم می کند ، و یکی هم پول پیدا می کند . " یعنی در بازارهای عراق و شاید ترکیه نیز ، دلار خریداری می شود ؛ و .... در بازار ایران به فروش می رسند . اینجاست که واقعا باید به دنبال پرتقال فروش گشت !!
این مصیبت و امثال آن چرا به سر ملت ایران آمده است ؟ و یا این بلا را چه کسانی بر سر مردم ایران نازل نموده اند ؟ پاسخ آسان است ، ما و دو دشمن خانگی و خارجی مان ! نقش این دو دشمن ، که در عقب ماندن میهن ما و به تحجر کشیده شدن افکار مردم آن کاملا روشن و آشکار است . ولی در رابطه با " ما " این توضیح ضرورت می یابد که " ما " از دو قسمت تشکیل می گردد . یک قسمت بخش بی خرد و خرافه پرست و اسلام زده آن است ؛ و قسمت دیگر ، بخش آگاه و روشنفکر جامعه می باشند !
گناه دسته اول ، پرستیدن بت است و تراشیدن هزارشریک برای خالقشان . و تقصیر دسته دوم هم ، سکوت نمودن ایشان در برابردسته اول ، و رها نمودن آنها در جنگل انبوه جهل و نادانی است . دسته نخست با لبیک گفتن به ندای شیطانی مشتی کمونیست ، و انواع چپی های تازه منورالفکر شده ! دامان پاکشان را به حضور مشتی آخوند بی سر و پا آلودند! و دسته دوم هم ، با همه مخالفتی که با دشمن خانگی میهنشان داشتند ؛ در هر پست و مقامی که بودند ، سلیمان وار بر عصای سکوت تکیه زدند ، و ایستاده مردند !
تا......... چه وقت و کی که موریانه درون عصایشان ، بالغ بشود و آنرا از درون بجود ؛ هنگامی که فقط
پوسته نازک روی عصا باقی ماند شکست بشود ؛ زمانی که برزمین افتاد با صدای آخشان سکوت و غفلت آنها را نیز منقرض بسازد ؟!
اگر چنین شود که خواهد شد ؛ ملتی هشیار از خواب خرگوشی اش بیدار خواهد گردید ؛ و پشت دشمنان خارجی و خانگی اش را ، با همه توان میهن پرستانه ، بر زمین گرم خواهد زد ؛ تا درسی بشود برای همه آنهائی که چشم طمع به خانه پدری ما دارند ، برای تا ابد با چنین رؤیاهائی هوای آزار دادن به ملت ایران را در سرشان نپرورانند .
یک سال ، یک فصل ، یک ماه ، یک هفته ، یک روز و حتی یک ساعت دیرتر برخاستن ، برابر است با قد کشیدن غیر متعارف همسایگان ایران ، و کوتاه تر شدن قد سرزمین اهورائی ما . به پا خیزیم که ..... فردا خیلی دیر است !

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar