måndag 16 januari 2012

بحران ارزشها و پایان سلطه افکنی



پو شالی بودن الگوی "مردم سالاری دینی " پس از گذشت نزدیک به 4 دهه، واقعیتی ست انکار ناپذیر.

نفوذ و اعتبار شریعت اسلامی پیوسته در حال کاهش است و انزجار از آن در حال صعود است. طبیعی ست که شمشیر و خشم و خشونت در خدمت بقا بگار گیرد. چرا که در غیر اینصورت، غریزه ی خود مختاری و اراده ی آزاد، مرزها و ممنوعیت های بر خاسته از شریعت را در هم می نوردد.


بحران در جامعه ی اسلامی، بحران در اصل و اصول، باورها و ارزش هایی ست که بر جامع سلطه افکنده است، ارزشهایی که بجای آنکه بازدارنده ی بحران در زندگی مادی باشد و سبب آرامش و آسایش، رفاه و سعادت انسان گردند، خود بحران زا هستند. سلطه افکنند بجای آنکه با سلطه بستیزند. برترند و بالاتر از هرچه که هست و آنچه که خواهد آمد. حقیقت اند و غایت.

هم در درون تنش و تشنج ایجاد میکنند و هم در بیرون. در جامعه ی دینی، حرص و طمع سرمایه دار نیست که انسان را تا سطح حیوان تقلیل میدهد، بلکه نظام قواعد و مقررات شریعت اسلامی ست که او را به بند میکشد. بحرانی که نظام جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان است نه از نوع اقتصادی ست و نه سیاسی ، بلکه بحرانی ست در نظام ارزشها، ارزشهای تسلیم و اطاعت، فرمانبری و فرمانبرداری. در جامعه ی سرمایه داری بحران بیکاری و بدهکاری بازتابی ست از تضاد سود و سرمایه با تامین نیازها ی انسانی. اما در جامعه ای دینی، جامعه ای که برای حفظ سروری دین و دینکاران معماری شده است، این دین است که دچار بحران شده است. که مقدسات است که در مفاسد قدرت و ثروت فرو غلتیده و در پی سلطه افکنی ست.

رژیم دین، نه به عقل و خرد انسان اعتماد دارد و نه به غرایز و احساسات و عواطف انسانی، وقعی می نهد. عقل و خرد زمانی کارآیی دارد که از خود ببرد و بخدا بپیوندد. یعنی که خود را به خواست و اراده و امیال خدا تسلیم نموده و سر اطاعت فرو آورد- در تمام امور. غرایز انسانی صدها بار خطرناک تر است از عقل و خردی که طبیعت در سرشت بشر نهاده است. وای اگر اندیشه ی ارضای غرایز و پاسخگویی به خواهش آنان به مخیله ات خطور کند در حکومت اسلامی.

مرتکب چه گناهان، چه خطا ها، چه تباهی ها و چه سیاهی که نشوی. جلوه ی این خدا در شرایط موجود کسی نمیتواند باشد مگر یک "فقیه " و یا عالمی که زبان الله را آموخته و به علم و دانش بیکران او دست یافته است. ولی فقیه، ولایت را از پیامبر اسلام و جانشین ان او به ارث برده است، نظامی که اساس آن فرمانروایی است و فرمانبری.، الگویی بالاتر و برتر از الگوی سوسیالیسم و کمونیسم و یا سرمایه داری، نظام هایی که انسان را حریص و خشن و خودپسند ببار میآورند و چند گانه گی را جانشین یگانگی و یکتایی میکنند.

در واقع الگویی که حکومت دین به جهان ارائه میدهد بویژه به کشورهای عربی ، الگویی ست که بر اساس نفی فرد و انکار سروری او بر خویشتن قرار گرفته است. دین به فرد میگوید من ترا انسان میکنم. من حیوانات را آزاد گذارده ام. اما برای تو شریعت، قواعد و مقررات و قوانین اسلامی را وضع نمودم تا ترا از حیوانی نجات داده و انسان سازم. در دامن دین است که انسان پرورش می یابد نه اینکه بر عکس انسان است که دین را پرورده است. در اینجا این دین و شریعت اسلام است فرمانفرما. بعنوان مثال، نه در حجاب و پوشش مختاری، نه در آمیزش و معاشرت با جنس مخالف و نه در شنیدن و گفتن و دیدن و یا حتی نوشیدن. الگوی ولایت، الگوی محدودیت ها و ممنوعیت ها ست. بهمین دلیل است کیفر سخت است و شدید در اسلام، اعدام و قصاص و سنگسار و قطع اعضای بدن. مبادا که به فراموشی بسپاری که با الله عهد بسته ای که به احکام و فرمان او گردن نهی. ترس و وحشت آفریند دین که سلطه افکند.

بهمین دلیل نفوذ و اعتبار شریعت اسلامی پیوسته در حال کاهش است و انزجار از آن در حال صعود است. طبیعی ست که شمشیر و خشم و خشونت در خدمت بقا بگار گیرد. چرا که در غیر اینصورت، غریزه ی خود مختاری و اراده ی آزاد، مرزها و ممنوعیت های بر خاسته از شریعت را در هم می نوردد.

پو شالی بودن الگوی "مردم سالاری دینی " پس از گذشت نزدیک به 4 دهه، واقعیتی ست انکار ناپذیر. در این الگو مردم تنها زمانی می توانند به مرتبه سالاری برسند که سالار بودن دین را مورد تایید و تصدیق قرار دهند. بعبارت دیگر، مردم وقتی سالار اند که به نظم و انضباط، قواعد و مقررات شریعت، حرام ها حلال ها، مستهبات و واجبات، مطهرات و نجاسات در سراسر زندگی از طفولیت تا پیری، تن سپرده و سر اطاعت فرو آورند. نه اینکه آزادی، در سرپیچی و یا نافرمانی. وای اگر سوال کنی و در یکتایی و یگانگی ولایت شک و تردید بخود راه دهی. منافق و مشرک میشوی. یعنی که مردمانی با قصد و نیت بد و شر انگیز، قصد "فتنه " به پا کردن، فریب دادن مردم. با زبانشان میگویند ایمان داریم اما قلب آنها چیز دیگری میگوید. آقای حسین شریعتمداری، پادو ی مطبوعاتی بیت رهبری در روزنامه کیهان، بر آن است که ولایت گریزان، ستون پنجم دشمن را تشکیل میدهند و راه و چاره جلوی پای مقامات و مسئولان امنیتی و انتظامی در مبارزه با عوامل دشمن خارجی، میگذارد. وی واقعه ای مثل سقوط ارزش پول ملی را توطئه ای می پندارد بر ساخته ی دست خدمتگزاران و نو کران کشورهای غربی در سوی خشنودی سازی اربابانشان. بعبارت دیگر، نه به ولایت عین خیانت است. زمانیکه هزینه ی نه گفتن به اوج خود میرسد، بدان معنا ست که نظام ارزشی دست به گریبان بحران بی اعتباری و بی اعتنایی ست.

الگوی ولایت بر این فرمول ساده بنا گردیده است که همچنانکه سلطه، یکتایی و یگانگی الله را پذیرفته ای و در برابر او موظف گردیده ای که سر به آستانش بسایی و به حقارت و خواری خود اعتراف کنی، ولایت فقیه را نیز بپذیر، بعنوان ولی الله، بدون چون و چرا، و گرنه تیغ است و تازیانه، تنبیه و مجازات است و شکنجه. اما خفقان و سرکوب، تنها در ظاهر است که نظام تسلیم و اطاعت را بر قرار میسازد. الگوی ولایت عقل محاسبه گر را ساکت و خاموش ساخته است، اما نه تنها نتوانسته است که غرایز و احساسات و عواطف انسانی را سرکوب نماید. بلکه شعله ور ساخته است. آماده است که برخیزد و بر خروشد، طوفان و طغیان بر انگیزد. ممنوعیت ها، مرز بندیها، محدودیت ها و محرومیت ها را در هم فرو ریزد. دیر زمانی ست که شریعت زمینه نفی خود را در درون پدید آورده است که به شکل بحران در مجموعه ی اعضای نظام ظاهر میگردد، هم در ساختار اقتصادی و مالی و تجاری و هم در زمینه ی دیپلماسی جهانی

الگوی ولایت، بمنظور برو رفت از وضع کنونی، ززاد خانه بحران سازی را بکار میاندازد. شتاب بیشتری برای غنی سازی هسته ای نشان میدهد، تهدید میکند، رجز میخواند، مانور میدهد، تشنج و تنش میآفریند در تعامل با جهان بیرونی بویژه غرب برهبری آمریکا. نظام ولایت از درون ویران است. نا رضایی و نا خشنودی از وضع موجود، از گرانی و بیکاری، از فقر و گرسنگی، از نابرابری و بی عدالتی، رژیم را چنان هراسان و وحشت زده کرده است که همزمان جنگ با دیش ها و شبکه های ماهواره ای، فیلترینگ رسانه های اینترنتی به کافی نت ها را نیز مورد حمله و هجوم قرار داده اند. اما خود را تنها رقیب آمریکا میپندارند. تنها نظام ولایت است که با تکیه بر شریعت اسلام به الگوی "مقاومت در برابر سلطه " تبدیل گردیده است، الگویی که غرب را سخت هراسناک ساخته است. یعنی که رژیم ولایت نه از آمریکا و نه از هیچ قدرت دیگر هراسی در دل دارد. برغم در آغوش کشیدن علم و دانش هسته ای، نظام ولایت اما با بینایی و آگاهی و هر آنچه که انسانی ست از کسب علوم گرفته تا بر قراری ارتباطات اجتماعی و رسانه ای و شادی و پایکوبی، هرگز سر آشتی و مسالمت ندارد. این بدان معنا ست که تن به فرمان عقل و خرد محاسبه گر ندهد و بند اسارت از غرایز و احساست بر نگیرد تا خود فرمانی هرگز نهادینه نشود. هم اکنون انتخابات، اگرچه استصوابی ست گذشته از رای و اراده شورای فقها، یعنی برغم فرمایشی بودن آن، نظام ولایت سخت آشفته و نگران است و یا حد اقل چنین وانمود میکند که معرکه انتخابات را راه اندازی نماید بلکه آن شکوه همیشگی را به معرض نمایش گذارده، جهانیان را پاک خیره و مات و مبهوت سازد. زهی خیال باطل. نظام باید هم در تشویش بسر برد چرا که آغاز پایان خویش را در انتخابات 88 با چشمان خود مشاهده نموده است، حقیقتی که پیوسته به نفی و انکار آن پرداخته است، نه با شریعت بلکه با شمشیر، نه با معنویت بلکه با خشم و خشونت و بیرحمی. گفتند که این است حکم الهی: حکومت ولایت ادامه می یابد تا قیامت، بهر قیمت و هزینه ای. که این ننگ دین است و پایان فرمانفرمایی.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar