måndag 16 januari 2012

خمینی و ایادی او

خمینی پیش از ورود به ایران و بدست گرفتن قدرت سیاسی و دستگاه دولت بارها گفت و اعلام کرد که من یک طلبه ام ، یعنی که نه من و نه روحانیت هیچیک ، مدعی حکومت کردن نیستند . . . اما دخالت خمینی و سایر روحانیون در امور مملکت داری و دستورهای صریحی که از طرف انها صادر می شد انچنان ابعاد وسیعی گرفته بود که در این راه حتی کمترین ملاحظه ای هم رعایت نشد .
خمینی و ایادی او نه تنها در امور داخلی کشور دخالت مستقیم و صریح داشتند بلکه سیاستهای خارجی کشور را هم مستقیما تعیین می کردند . به عنوان نمونه خمینی دستور قطع رابطه همه جانبه با کشور مصر را صادر کرد و خمینی حتی این دستور را نه از طریق نهاد نخست وزیری وقت بلکه مستقیما به وزارت امور خارجه صادر کرد .این به ان معنا بود که رئیس دولت شخص نخست وزیر در ان زمان هیچ نقشی نداشت ولی با این حال خمینی مهندس بازرگان ، نخست وزیر وقت را به عنوان نامزد احراز نخست وزیری اعلام نمود و از مردم خواست که برای حمایت از این نامزد یک راهپیمایی را ترتیب داد و مهندس بازرگان را تایید کنند .
البته همه اینها از عوام فریبی خمینی بود .چرا که کافی بود خود خمینی به کمک سایر روحانیون همراه و دستیار و کسانی که خود را صالح میدانستند امور مملکت را دردست بگیرند و شاید مامور کردن مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت از ان جهت بود که خمینی قبلا رسما و علنا ضرورت وجود دولت و جدایی ان را از دستگاه روحانیت تایید کرده بود .
اما خمینی هیچگاه قلبا اعتقادی به جدایی دین از سیاست نداشت و استنباط و عقیده او بر این باور بود که دین و سیاست از هم جدا نبوده و نیستند و از نظر خمینی ایرادی هم نداشت که روحانیت وارد سیاست شده و حتی حکومت هم نماید .پس خمینی به عنوان نماد یک رهبر دینی و مذهبی و روحانیون همراه وی زمام امور مملکت را در دست گرفتند و همان روحانیت و شخص خمینی مجبور شد به استناد مرجعیت دینی و الهی اش عمل کند .یعنی در مقامی قرار بگیرد که چون و چرا پذیر نبوده و نیست و هر کلام او در نظر پیروانش در حکم کلام خدا محسوب شده و میشود که اطاعت از آن کلام واجب بوده و مخالفت با آن کلام در حکم مخالفت با خدا و اسلام و . . . بوده و هست . و این همان دیکتاتوری مذهبی بود که خمینی ان را بنیان نهاد .
پس از همان روزهای نخستین که خمینی و روحانیت همراه و دستیار او بر کرسی قدرت و بعد ثروت تکیه زدند اراده ملت که باید از طریق نهادها و سازمانهای اجتماعی و سیاسی اش نظارتی دائمی بر کار رهبری کشور میداشت از بین رفت .
حتی خمینی هیچ اعتقادی به قانون اساسی نداشت و منظور خمینی و یارانش قلبا ایجاد نوعی حکومت الهی بود که مبنا و اساس ان قرآن بود و انهم به دست روحانیت میسر بود .در نظام جمهوری اسلامی ایران این دوگانگی ظاهری دولت و روحانیت وجود داشته است و بدین جهت هنوز برخی از مردم ستم دیده تکلیف خود را نمیدانند و مرجع حل و فصل مسایل و بدبختیهای خود را نمی شناسند .
تا پیش از 22 بهمن 1357 (وحدت کلمه) در نظر خمینی ، وحدت اعتقاد و عمل همه مردم در رسیدن به هدف سیاسی معین و مشخص و برای از میان برداشتن حکومت پهلوی بود .اما بعدها پس از ورود خمینی به ایران مشخص شد که وحدت کلمه از نظر خمینی عملا یعنی اطاعت بی چون و چرا از گفته های خمینی بود است .خمینی این معنی را به ویژه در مسله رفراندوم و تعیین نام رژیم کنونی ایران ثابت کرد . گرچه باز برای عوامفریبی در پایان صحبتهایش اعلام کرده بود که هر کس آزاد است هر رژیمی را که میخواهد عنوان کند .اما عملا خمینی فتوا داد که بدون چون و چرا نتیجه رفراندوم باید جمهوری اسلامی باشد .نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم .
یعنی اینکه خمینی از مرجعیت دینی خود را برای تعیین سرنوشت یک اقدام سیاسی و حکومتی به کار انداخت و هیچ کسی در ان زمان جرات نکرد فرمول دیگری را علاوه بر نظر خمینی به رای مردم بگذارد .وحدت کلمه از نظر خمینی یعنی همه حرف خود را بخورند تا فقط یک نفر حق حرف زدن داشته باشد و ان هم خمینی بود که فقط حرف زدن داشت .
همین تلقی خمینی از (وحدت کلمه )بود که گاه با حمله های آشکار به همه گروهایی که از سر دلسوزی و اخلاص در عقیده خود و نه از سر مخالفت با اسلام در بیان افکار خویش صداقت داشتند عاملی بود که ان خط کشی میان مسلمان و غیر مسلمان و مذهبی و غیر مذهبی و خودی و غیر خودی را پیش کشید و این همه ماجرا را که سالهاست ادامه دارد را به دنبال خود اورد و کار بجایی رسید که گروههای متعصب و فشار امروزه هم باز تاب و تحمل هیچ سخنی را جز در قالب تکرار سخنان خمینی و خامنه ای نداشته و ندارند و به هر صاحب عقیده ای که سخنش رنگی دیگر دارد بی محابا هجوم برده و با چماق تکفیر بر سرش میکوبند و . . . و سخن معروف از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن مصداق پیدا کرده است . یک اشاره خمینی و یا خامنه ای و برخی روحانیت کافی بوده و است که بیدرنگ موجی از تهاجم به راه افتاده و نه خمینی و خامنه ای در این زمینه احساس مسولیت نکرده و نمیکند .
واکنش و فتواهای خمینی و خامنه ای در مورد بسیاری از مسایل روز عملا منشا بحث و جد لها و حتی منازعات و مشکلات ظاهرا لاینحل شده است .مثلا در مورد مسایل مربوط به حقوق زنان و هنرها و فعالیتهای سیاسی اگر آزادی وجود نداشته و ندارد که اگر این آزادی وجود داشت پس نباید متعاقب سخنان خمینی و خامنه ای و سایرین هجوم های سازمان یافته را به اجتماعات سیاسی اغاز کرده و کنند .
خمینی حتی در قبل از ورد به ایران در مورد آزادی زنان سخنانی ایراد کرده بود که پس از ورود به ایران هیچ کدام از انها را عملی نکرد و تا به امروز هم عملی نشده است .زنان ایران زمین در جمهوری اسلامی هیچ آزادی نداشته و ندارند که اگر زنان ایران آزادند و هیچ حقی از انها سلب نشده این همه بگیر و ببند ها بر سر حجاب اجباری از زمان خمینی به این سو برای چیست ؟ چرااز زمان روی کار آمدن خمینی و نظام جمهوری اسلامی دادگستری از صدور احکام قضایی زنان حقوقدان خود داری میکند ؟ اگر هنر فعالیتی آزاد و فرهنگی است پس چرا از زمان روی کار آمدن خمینی هنر در این کشور به سوی رکود و تعطیلی رفت ؟بسیاری از رشته های هنری در زمان خمینی تعطیل شد .حتی در زمان خمینی برقراری یک نمایشگاه نقاشی حتی در مرکزی که کارش آموزش و اشاعه هنرهاست از امنیت لازم برخوردار نبود .
خمینی چندین بار اعلام کرده بود که ابراز عقیده و بیان ان آزاد است و کسی نباید معترض روزنامه ها شود .ولی در جمهوری اسلامی که خمینی و خامنه ای عملا زمامدار و صاحب اقتدار سیاسی ان بوده و هستند گروههای بسیج شده ای از جانب حکومت تحت لوای مذهب و به نام مذهب به روزنامه ها تاخته و میتازند نویسندگان را تهدید نموده و میکنند جلوی روزنامه ها را میگرفتند کما اینکه کنون هم جلوی روزنامه های منتقد را میگیرند .
کتابخانه ها را آتش زده و میزنند .چه در زمان خمینی و چه اکنون در دوره سیاهتر خامنه ای در مدارس و دانشگاهها ، معلمان و استادان را به دلایل عقیدتی و مرامی کنار گذاشته و میگذارند و مانع کارشان شده و میشوند .در اجتماعات مسالمت آمیز ، مردم اخلال ایجاد کرده و میکنند و همواره کوشیدند تا با جلو گیری از حرکت آزادانه مردم جنگ و خونریزی راه انداخته و میاندازند .در رادیو و تلویزیون کار فشار و اعمال نظر شخصی را تا بدانجا پیش برده و میبرند که اخبار نادرست و نا صحیح و تفسیر های غلط و نفاق افکن و تحریک کننده را پخش نموده و میکنند .صدا و سیما دستگاهی که با پول ملت فراهم شده و باید عامل ایجاد وحدت و برادری در بین مردم باشد به صورت ابزاری در جهت مقاصد و منافع خمینی و خامنه ای و نظام و گروهی به کار گرفته شده و میشود .انوقت خمینی و خامنه ای و دستگاه حاکم در برابر این همه اعمال خودسرانه مخالف آزادی های فردی و اجتماعی هر گونه انتقاد را هم دشمنی با انقلاب جلوه میدهند . . .
خمینی اعلام کرده بود همه انانی که حرفی جز سخن مکرر او درباره انقلاب و جمهوری اسلامی بگویند دشمن انقلابند.
خمینی یک انحصار طلب به تمام معنا بود و کار انحصار طلبی در دوره خمینی و خامنه ای به جایی رسیده بود و است که هر اتفاق کوچک و بزرگی با انکه منشا و مصدرش هم معلوم و مشخص است ، با تبلیغاتی همه جانبه و زهر آگین به گروههای شناخته شده و معین در جامعه نسبت داده شده و میشود.
سخن کوتاه انکه خمینی مصمم بود در اسرع وقت رژیم مورد علاقه اش را مستقر کند و انتقام شیخ فصل الله نوری را از ملت ایران بگیرد و با سیاستها و عملکرد خود تحت عنوان انقلاب اسلامی تمام اثار انقلاب مشروطیت نهضت ملی شدن نفت را از جامعه رو به پیشرفت ایران بزداید .و این مستلزم کشیدن خط بطلان بر سیر تحول آزادی و آزادیخواهی و دمکراسی بود که سنگ بنایش را نیاکان ما با انقلاب مشروطیت گذاشتند .

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar