onsdag 24 oktober 2012

اره ای در کون خامنه ای: احمدی نژاد آماده درگیری است؛ خامنه ای چه می تواند بکند؟


در ۲۷ اردیبهشت ماه ۹۱ مقاله ای تحت عنوان «احمدی نژاد، تاثيرگذارترين شخصيت سياسی دهه ی ۸۰ ايران» در سايت راديو فردا نوشته شد. در پايان احتمالی را مطرح ساخته و نوشتم:
«احمدی نژاد تاثیرگذارترين شخصيت سياسی دهه ی ۸۰ ايران بوده است، اما دو سال و نيم از دوران رياست جمهوری متعلق به دهه ی ۹۰ است. شايد تاثيرات گفتار و رفتار او چنان دامنه دار باشد که وی را به مهمترين شخصيت سياسی دهه ی ۹۰ ايران نيز مبدل سازد» [۱].
احمدی نژاد از چند واقعيت زير به خوبی آگاه است:
الف- نگاه جامعه ی جهانی/دولت ها نسبت به وی کاملاً منفی است.
ب- ساختارشکنان به اقتضای دشمنی با جمهوری اسلامی، با وی هم دشمن هستند.
پ- اصلاح طلبان از ابتدا مخالف او بودند. محمد خاتمی در تمامی سخنرانی های اخيرش از زوايای گوناگون به احمدی نژاد می تازد[۲].
ت- هاشمی رفسنجانی و پيروانش از دوران مبارزات انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۴ با او مخالف بوده و هاشمی اينک هيچ کس را چون او دشمن به شمار نمی آورد که بايد به سرعت به سرنوشت بنی صدر دچارش کرد.
ث- جناح های گوناگون اصولگرايان (مراجع تقليد، قاليباف، محسن رضايی، ناطق نوری، احمد توکلی، علی لاريجانی، صادق لاريجانی، مطهری، موتلفه، و…) با او مخالفند و اکثراً براين باورند که بايد به روش های قانونی (طرح عدم کفايت سياسی) کار او را يکسره کرد.
ج- برخلاف نظر همه ی گروه ها، سياست آيت الله خامنه ای تاکنون اين بوده است: اولا: فتيله ی احمدی نژاد پس از ارديبهشت ۹۰ پایين کشيده شود. ثانياً: منع انتقاد از او به انتقاد راديکال از وی تبديل شود. ثالثا: دوره ی باقی مانده ی رياست جمهوری احمدی نژاد به آرامی تمام شود (نفی پروژه ی بنی صدری کردن احمدی نژاد) و ریيس جمهوری بعدی در خرداد ۹۲ انتخاب گردد و در مرداد ۹۲ آغاز به کار کند.
احمد توکلی توضيح داده است که آيت الله خامنه ای مانع عزل احمدی نژاد است. می گويد:
«من نظراتم را برای مقام معظم رهبری نوشته ام و اطمينان دارم که ديگران هم نظراتشان را به ايشان منتقل کرده اند…نظر من با نظر شما و نظر رهبری با يکديگر متفاوت است…به نظر من دوره آقای احمدی نژاد سپری شده و ادامه ی صدارتش مثبت نيست…مقام معظم رهبری به خاطر مردم فرد بسيار صبور و اهل مدارايی است…اگر کسی می گويد احمدی نژاد و تيمش رهبری را تهديد کرده اند و به اين دليل رهبری ملاحظه کار شده اند، اين حرف را قبول ندارم»[۳].
چ- «آقا» خوب است و احمدی نژاد بد. به تعبير ديگر، احمدی نژاد بايد به دستمالی تبديل شود که تمامی نجاسات جمهوری اسلامی با آن تميز شود. اين سياست، توافق نانوشته ی همه ی جناح های رژيم است که احمدی نژاد بايد مسئول همه ی مشکلات و مسائل نظام و کشور قلمداد شود. دستمال آلوده ای که بوی گندش راهی جز دفنش باقی نمی گذارد.
ح- عليه نزديکترين ياران و همفکران احمدی نژاد (رحيمی، مشايی، بقايی، ملک زاده، و…) پرونده های قطور تشکيل شده است. قوه ی قضائيه بارها تا بازداشت آنها پيش رفته، اما تهديدهای احمدی نژاد از يک سو و مصلحت سنجی های حکومتی آيت الله خامنه ای از ديگر سو، مانع بازداشت آنها شده است.
خ- خرداد که ریيس جمهوری جديد انتخاب شود و مرداد که کار تحويل گرفته شود، موانع بازداشت و نابودی تيم احمدی نژاد(گروه انحرافی) مرتفع خواهد شد.
احمدی نژاد با اين واقعيات چه می تواند بکند؟ او نمی خواهد به دستمال نجاسات جمهوری اسلامی تبديل شود. می خواهد اره باشد، اره ای که حرکت دادنش به دريدن ارکان جمهوری اسلامی منتهی شود. وقتی حدود ۹ ماه بعد قوه ی مجريه را از دست دهد، ديگر هيچ کاری از دست اش ساخته نيست. در گذشته هم نقش اپوزيسيونی بازی کرده و کوشيده تا به عنوان تنها آدم پاک در برابر کل طبقه ی سياسی حاکمه ی سه دهه ی گذشته ی جمهوری اسلامی بايستد.
حال که برنامه ی کل مخالفانش تبديل او به دستمال نجاسات است، او به استقبال طرح عدم کفايت سياسی می رود تا به عنوان چهره ی اپوزيسيون کل نظام حذف شود، نه عضو کثيف نظام و منشا فساد و تباهی. درخواست بازديد از زندان اوين در اين چارچوب بايد معنا شود.
وقتی درخواست بازديد روز ۱۷مهرماه ۹۱ او از زندان اوين رد شد، در ۲۹ مهرماه طی نامه ای سرگشاده به ریيس قوه قضایيه مجدداً درخواست کرد تا اين ديدار صورت پذيرد[۴].
محسنی اژه ای به عنوان سخنگوی قوه قضایيه سريع واکنش نشان داد و اين ديدار را به مصلحت ندانست[۵]. صادق لاريجانی هم طی نامه ای «خيلی محرمانه» در روز ۳۰ مهرماه مخالفت اش را با اين بازديد به او اعلام کرد. اما احمدی نژاد در اول آبان ماه طی نامه ی سرگشاده ی تندی به نامه ی او پاسخ گفت[۶]. در همان ابتدا گوشزد کرد، «از آنجا که اين مکاتبات مربوط به حقوق اساسی ملت است ضرورتی به محرمانه بودن ندارد».
احمدی نژاد با مهارت تمام بازی را علنی کرده تا هر گونه سنگ پرانی به شکستن شيشه ی نظام منجر شود. محل نزاع را هم به «حقوق اساسی ملت» تغيير داده است. او در قامت مدافع حقوق اساسی ملت ظاهر شده تا وضعيت نقض حقوق و ناقضانش را به ملت گزارش کند. می نويسد:
«رياست جمهوری با سوگند شرعی متعهد به صيانت از حقوق اساسی ملت شده است. متن اصول فوق کاملا ً‌روشن است. صيانت از حقوق اساسی ملت از منظر تدوين کنندگان قانون اساسی آن قدر مهم بوده است که در متن سوگند شرعی رياست جمهوری به وضوح درج شده است».
دستور کار سياسی او «بررسی نحوه ی اجرای اصول قانون اساسی در آن قوه از جمله نحوه ی دادرسی» است. می گويد با نگاه ریيس قوه ی قضایيه، «حقوق اساسی مردم با مصلحت انديشی و تشخيص شخصی در قوه قضایيه متوقف شده و يا ناديده انگاشته می شود».
برای اثبات مدعای خود شاهدی ارئه می کند. اين شاهد هم او را در جايگاه مدافع حقوق مطبوعات و رسانه ها قرار می دهد. می گويد:
«متاسفانه جنابعالی قبلاً اعلام کرده ايد که وجود هيات منصفه مطبوعات که صراحت اصل ۱۶۸ قانون اساسی است را قبول نداريد که در اين مورد حضوری تذکر دادم. اما متاسفانه ظاهراً بخشی از اقدامات قوه قضائيه درباره مطبوعات و رسانه ها با همين نگاه انجام می گيرد».
به ریيس قوه ی قضایيه می گويد: وقتی به ریيس جمهور اتهام می زنيد، «آيا می توان برای آحاد مردم که پشتيبان خاصی جز خداوند ندارند امنيت قضايی متصور بود». دفاع از حقوق ملت را تا آنجا پيش می برد که می گويد: «در زندان ها بايد به روی همگان باز باشد، وقتی حتی ریيس جمهور را هم به زندان ها راه نمی دهيد، چه معنايی جز نقض حقوق بشر دارد؟»
وی می نويسد:
«علی القاعده درب آن به روی اقشار مختلف از جمله حقوقدانان، روانشناسان، جامعه شناسان و محققين علوم انسانی و دانشجويان و مددکاران اجتماعی باز باشد، بازديد ریيس جمهوری که انتظار می رفت با استقبال مسئولين قوه قضائيه مواجه شود، شائبه ای ايجاد نمی کند بلکه مخالفت با اين امر شائبه های زيادی ايجاد خواهد کرد».
ریيس قوه ی قضایيه را تهديد می کند که اگر شما بنا بر مصلحت مرا به زندان راه نمی دهيد، من هم می توانم بنابر مصلحت، بودجه ی کلان قوه ی قضائيه را قطع کنم: «آيا قابل قبول است که اينجانب نيز پرداخت بودجه های کلان به قوه قضائيه را به مصلحت ندانم». در پايان هم اعلام می کند که در سرکشی به زندان ها و دادگاه ها «مصمم» است.
روز بعد- دوم آبان ماه- بازی جديدی به راه می اندازد. اطلاع می دهد که از ارتباط اساتيد ايرانی با اساتيد آمريکايی و پرواز مستقيم تهران- نيويورک دفاع کرده، اما با آن مخالفت شده است. چه کسی می توانسته مخالفت کند؟ می گويد:
«بعضی‌ها ملت را کوچک می‌بينند و فکر می‌کنند، اگر مثلا چند استاد ما با چند استاد علوم پايه آمريکايی و يا اروپايی بنشينند و صحبت کنند، آن اساتيد بر اين اساتيد مسلط می‌شوند. برخی از سياست‌ها و سياستمداران فرهنگ و انسانيت ما را گروگان گرفته‌اند و نمی‌گذارند ارتباطات برقرار شود. به نظر من کسانی که نمی‌گذارند اين ارتباطات انسانی برقرار شود می‌دانند که با برقراری اين ارتباطات، آنها جايگاه‌شان را از دست می‌دهند. چند سال پيش نامه نوشتم و پيشنهاد دادم که بين ايران و نيويورک ارتباط مستقيم هوايی برگزار شود، می‌دانم که چرا موافقت نکردند، البته برخی‌ها در داخل با اين چيزها مخالف هستند»[۷].
احمدی نژاد آماده ی درگيری است، آماده ی عزل است، آماده ی زندان رفتن است. برای چه؟ برای اين که آينده‌ ی «معجزه ی هزاره ی سوم»، «بهترين دولت پس از مشروطه» و «نزديکترين همفکر رهبری» تيره و تار است و تجربه به او می گويد که با بدنامی تمام بايد قربانی شود. اما اگر به تنهايی اپوزيسيون کل نظام شود و به خاطر ايستادگی و دفاع از حقوق مردم عزل و قربانی شود، همه ی مسائل و مشکلات به گردن رهبری و اصول گرايان خواهد افتاد، نه او.
سعيدی- نماينده ی ولی فقيه در سپاه- گفته است که «ما درباره ی احمدی نژاد علم غيب نداشتيم که اين طوری می شود»[۸].
حالا خامنه ای با احمدی نژاد چه می تواند يا بايد بکند؟
يکم- بازداشت احمدی نژاد، رحيمی، مشايی، بقايی، ملک زاده و…به اتهام توطئه عليه نظام و ارتباط با دشمنان. تنها هزينه ی اين کنش، «خودشکنی» است. برای اين که احمدی نژاد عزيزدردانه ی رهبری بود و سياست های او را تعقيب می کرد. اما سياست با هزينه و فايده پيش می رود. تجربه ی ۱۹ ماه گذشته نشان می دهد که احمدی نژاد دست بردار نيست و سياست مدارای رهبری با او آن چنان نتيجه بخش نبوده است. ۹ ماه باقی مانده ی از رياست جمهوری احمدی نژاد در زمانی است که تحريم های اقتصادی فلج کننده شرايط را بحرانی کرده و رفته رفته وضعيت بدتر و بدتر خواهد شد. اگر قرار بر ايستادن باشد، نياز به هماهنگی تمام عيار ارکان نظام است. خامنه ای بايد هزينه و فايده ی اين کنش را بسنجد. او می تواند پس از انجام اين عمل در تلويزيون ظاهر شده و بگويد که من درباره ی احمدی نژاد خطا کردم. مگر آيت الله خمينی درباره ی قطب زاده و بنی صدر و چند تن ديگر چنين مدعايی را مطرح نساخت؟
دوم- چراغ سبز نشان دادن به مجلس جهت طرح عدم کفايت سياسی احمدی نژاد. اين روش در چارچوب قانون صورت می گيرد. منتها عدم کفايت احمدی نژاد همانند عدم کفايت بنی صدر نيست. بنی صدر ابتدا مخفی شد و سپس به همراه مسعود رجوی از کشور گريخت، اما احمدی نژاد به مجلس رفته و از خود دفاع خواهد کرد. هر مدعايی که عليه او مطرح شود، ده ها برابرش را عليه ديگر ارکان نظام مطرح خواهد ساخت. مطابق قانون جلسه بايد مستقيماً از صدای جمهوری اسلامی پخش شود. آيا خامنه ای اجازه خواهد داد؟ پيامدهای اين عمل چيست؟ با عزل او چگونه می توان انتخابات رياست جمهوری را به سرعت برگزار کرد و فرد مد نظر خامنه ای را جايگزين او ساخت؟
سوم- قوه ی قضایيه به جای تصميم های نابخردانه اجازه می داد تا احمدی نژاد از زندان اوين بازديد کند. مگر چه اتفاقی می افتاد؟ اگر خامنه ای و هاشمی و خاتمی در دوران رياست جمهوری شان چنين نکرده اند، اشکال کار آنها بوده است، نه احمدی نژاد. خامنه ای می تواند به قوه ی قضائيه دستور دهد تا بازديد احمدی نژاد از زندان اوين را امکان پذير سازد. اما آيا با حل اين مسأله، مسأله ی احمدی نژاد و برنامه هايی که او تدارک ديده است، حل می شود؟ خير. اينک مدتهاست که در وصف هاشمی و خاتمی و بدی احمدی نژاد گفته می شود، آن دو فرامين رهبری را گوش می کردند و هيچ گاه در قلمرو عمومی مقابل رهبری نمی ايستادند، اما احمدی نژاد چنين کرده و می کند.
چهارم- نيات و انگيزه های طرفين در اين نزاع فاقد اهميت است. فرض کنيد انگيزه های پليد و قدرت طلبانه و منافع شخصی احمدی نژاد را به اين سو رانده است. مگر باقی سياستمداران- از جمله خامنه ای- با انگيزه های پاک و اخلاقی دست به عمل می زنند؟ مگر سياستمداران دموکراسی ها چنين اند که زمامداران ديکتاتور ما چنين باشند؟ مهم خود اعمال و پيامدهای خواسته و ناخواسته ی آنهاست. در هفته های اخير علی مطهری طی مصاحبه ای اعلام کرد که «احمدی نژاد دو بار درخواست رفع حصر خانگی آقايان موسوی و کروبی را کرده است»[۹].
احمدی نژاد پس از بازگشت از نيويورک رسماً مخالفت خود را با توقيف روزنامه ی شرق اعلام کرد. در جنگ بر سر منابع کمياب قدرت / ثروت/ معرفت/ منزلت اجتماعی به نيات نمی نگرند، به اعمال و عواقب شان می نگرند.
خامنه ای در دوران آيت الله خمينی يکی از سران اصلی رژيم بوده است. طی ۲۳ سال اخير رهبری جمهوری اسلامی را در دست داشته و بر قدرت خود افزوده است. تجربه ی برخورد با آيت الله منتظری، آيت الله صانعی، آيت الله طاهری اصفهانی، آيت الله دستغيب، ميرحسين موسوی، مهدی کروبی،عبدالله نوری، هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و… را هم با خود دارد. گمان او اين است که مسأله ی احمدی نژاد را هم می تواند مديريت کند.
پس از درگذشت دکتر يدالله سحابی در پيامی در ۲۴ فروردین ۱۳۸۱ نوشت: «در دوران‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ پس‌ از مقطعی‌ که‌ وی‌ از قوای‌ مجريه‌ و مقننه‌ خارج‌ شد، اختلاف‌ برخی‌ از ديدگاه هايش‌ با مسؤولان‌ کشور، وی‌ را به‌ وادی‌ بی‌انصافی‌ و غرض‌ ورزی‌ سوق‌ نداد. او مردی‌ ديندار و متعبد و درست‌ کردار بود»[۱۰]. اما احمدی نژاد فاقد اين خصوصيات است. زبان او، زبان ويژه ای است. اين زبان روزی برای برخورد با طبقه ی حاکمه ی سه دهه ی گذشته ی جمهوری اسلامی به کار گرفته شد. اما احمدی نژاد در تيرماه ۱۳۹۰ سپاه پاسداران را «برادران قاچاقچی خودمان» ناميد[۱۱]. ممکن است از همين زبان عليه خامنه ای هم استفاده کند.
طرح احمدی نژاد اين بود که يکی چون مشايی را ریيس جمهور سازد و خود ریيس جمهور واقعی باشد، نه اين که به دستمال نجاسات جمهوری اسلامی تبديل شود. حال که چنين شده، او هم چون اره عمل کرده و اره را به حرکت در آورده است. او به گروهی تعلق داشت که در تاريکخانه ها دست به عمل می زدند، بدون آن که هزينه ای پرداخت کنند. اما قهرمان آزادی خواهی و دفاع از حقوق بشر شدن بازی قدرت نيست.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar