torsdag 16 februari 2012

در خواست کمک زانیارمرادی و لقمان مرادی از مجامع بین الملی


این نوشته رنجنامه دو جوان بی گناه کرد است که در حال حاضرمدت سی ماه است در زندانهای مختلف ایران تجربه های سخت ودشواری را پشت سرگذاشته ایم و بر اساس یک اتهام دروغین و داستان ساختگی به مجازات اعدام در ملع عام محکوم شده ایم . ما دو نفر زانیارمرادی 22 ساله و لقمان مرادی 25 ساله لازم میدانیم تا به تشریح تنها بخشی از شکنجه های وحشیانه و رفتارهای ظالمانه ای که توسط ماموران امنیتی جمهوری اسلامی که در دوران بازجویها برما روا داشته اند شما مردم دنیا را مطلع کرده و بدین وسیله برای نجات جان خویش از نهادهای بین المللی و حقوق بشر استمداد میطلبیم .

ما دو نفر ساکن شهر مریوان یکی از شهرهای مرکزی استان کردستان هستیم شهری که اساسا بخشی از ملیت اقلیم کرد را دردل خود جای داده است در سال 1388 بدنبال کشته شدن پسر امام جمعه مریوان به همراه دو تن دیگر از دوستانش بدست عده ای ناشناس و بعد از گذشت یک ماه از آن حادثه ماموران امنیتی وزارت اطلاعات هر دو نفر ما را برخاطر یک روز بازداشت کردند. اما آنچه که در بازداشت وزرات اطلاعات در کردستان برما گذشت و حجم شکنجه های وحشیانه ماموران امنیتی و بازجویان و ضرب و شتم شدید ازسوی آنان به حدی بود که الارغم بی گناهی و بی خبری از حادثه و با آگاهی فاجعه آمیز آن ، ما دو نفر ناچار شدیم تا پس از گذشت چند هفته علیه خویش اعتراف کنیم و گناه ناکرده را بر گردن بگیریم و مجبور شدیم به خواستهای بازجویان تن داده واعترافات دروغین علیه خویش را امضا کنیم. نه ماه نگهداری در سلولهای انفرادی مخوف بازداشتگاه اطلاعات سنندج در کنار شکنجه های جسمی و جنسی بسیاروقیحانه از جمله نشاندن بر روی بطریهای نوشابه ای که به صندلی چسبیده بودند و یا تهدید به تجاوز و رفتارهای که شرح مانع بازگوکردن آنها هستیم تنها بخشی از این شکنجه ها بشمار میرود .

از سوی دیگر توهینهای لفظی و تهدیدهای دائمی مبنی بر آزار و اذیت سایر افراد خانوادهایمان مارا به موجودات بی اختیار تبدیل کرده است و هرگونه سوئ استفاده از ما که خواستند کردند .در طول مراحل بازجویی ازماخواستارهمکاری شدند یکی از خواسته های آنان این بود که پدر یکی از ما به نام اقبال مرادی که یکی از مخالفان نظام است و سالهاست که دست به مبارزه در یکی از شهرهای عراق است ترور کنیم ولی ما هرگز تحت هیچ فشاری تن به خواسته های آنان ندایم اگر واقعا ما در این پروند و داستان دروغین که طراحی کرده اند نقشی داشتیم به خواسته های معمولی و امنیتی تن میدادیم و برای آزادی جان خویش دست به هرکاری میزدیم .

بعد از مدتها فشاردر سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات مارا به بازداشتگاه اوین بند 209 بدون هیچ ملاقات با خانواده وهرگونه ارتباطی با مسئولین محروم بودیم دربند 209 ما را به دادگاه بردند. دادگاهی که بیشتر یک دادگاه فرمالیته و نمایشی بود نه عاملان وقایع ،این دادگاه آنقدر خالی بود که بازجومارا تهدید کرده که در صورت هرگونه تخلفی از دستوراتشان در جلسه دادگاه به ما همان پیشنهاد وحشتناک گذشته بازخواهیم گشت شلاق ، شکنجه و فشارها از اول آغازخواهد گشت . 

شاید باور نکنید که رفتاری با ما صورت گرفت که اگر بجای 3 نفر میگفتند 300 نفر بازهم قبول میکردیم و برای همین هم در این دادگاه بدوی مطابق دستور بازجویان عمل کردیم و نتوانستیم از خود دفاع کنیم برای ما دو نفر که تجربه زندان ، شکنجه و سلولهای انفرادی و رفتارهای فریبکارانه ماموران امنیتی نداشتیم چنان سنگین بود که نتوانستیم ازخود هیچ گونه دفاعی کنیم . دادگاهی که با ریاست قاضی صلواتی بود و ایشان میدانستند که ما نمیتوانیم از خود هیچ گونه دفاعی کنیم اتهاماتی را به ما چسباندن که حتی در پروندسازی و سناریوی که در اطلاعات سنندج طراحی کرده بودند چنین اتهاماتی وجود نداشت . درطراحی که از قبل برنامه ریزی شده بود در همان جلسه اول حکم مارا اعدام در ملاعام خواندن و سپس به زندان اوین منتقل شدیم و بر اساس دستور دادستان از ابتدایی ترین حقوق یک زندانی یعنی حق ملاقات با خانواده هایمان محروم هستیم .

آیا صرفا عضویت پدرزانیار مرادی در یک تشکیلات سیاسی می تواند دلیل قاطع و محکمی برای انتساب این گناه بر پسرونزدیکان وی باشد و آیا باید پسربخاطرپدر مجازات و محکوم گردد

در پایان باردیگربربی گناهی خود تاکید نموده و اعلام میداریم که هیچگونه نقشی دراین اتهامی که به ما زده اند را نداریم و ازتمام نهادهای بین الملی و مجامع حقوق بشر تقاضای همدردی و همیاری را داریم و برای نجات ما دو جوان بکوشید که شاید فردا دیر باشد .

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar