söndag 5 februari 2012

میزان، رای ملت است و یا تسلیم و اطاعت؟

در خرداد ماه 1358، در دورانی که طرح معماری حکومت اسلامی به مناقصه گذاشته شده بود، یعنی دورانی که
حکومت اسلامی، مفهومی بود سحر انگیز و راز آمیز در شرایطی که ساختار قدرت تعیین و تعریف نشده بود، امام خمینی در جمعی از شوریده گان و شیفته گان خود سخنانی ایراد نمود که در ان یک جمله همچون تک ستاره ای در آسمانی تاریک درخشیدن گرفت: «میزان، رای ملت است،» جمله ای، برغم سادگی و صراحت ظاهری، بسی ابهام آمیز. شاید اگر از زبان توماس جفرسن طراح نظام دمکراسی آمریکایی، شنیده می شد تعجب و کنجکاوی ای را بر نمی انگیخت. اما از آنجا که از زبان رهبری بیان میگردید که از تبار امامان بود، انسانهایی معصوم و خطا ناپذیر و فرا زمینی، عبارتی بود مسئله بر انگیز و هنوز هم هست. که این سوال را به پیش میکشد، اگر میزان رای ملت است، پس شریعت اسلام میزان چیست؟ آیا این بدان معنا ست که رای مردم ارجحیت دارد بر احکام الله؟ آیا ترجمان "دمکراسی اسلامی" و یا "مردم سالاری دینی "ست؟
«میزان، رای ملت است» در متن یک خطبه بیان گردیده است، خطبه ای سراسر جوش و خروش و هشدار دهنده، خطبه ای دینی و سیاسی، خطبه ای که خط میکشید بین "ما " و "آنها، " اسلام و غرب، حوزه ای و یا دانشگاهی، حقوق دان و روشنفکر و یا عالم و فقیه. او بر صحنه ظاهر شده بود که دگر اندیشان، حقوق دانان و روشنفکران را به تسلیم و سکوت وادار نماید. که یا با اسلام هستید و یا با دشمنان اسلام، با غرب. او آمده بود که در جمع پر شور شیفته گان خود به مناقشات در باره مراحل مختلف نوشتن قانون اساسی فیصله دهد. که آب پاکی به دست همگان بریزد. که اسلام اول و اسلام آخر است. در اسلامی بودن قانون بحثی نیست. امام، تشکیل مجلس موسسان و واگذاری قانون نویسی را به نمایندگانی از اقشار وسیع مردم، تلاشی بیهوده و ساخته و پرداخته دست غربی ها خواند. که مجلس موسسان چیزی زائد بود و تقلیدی از نظام غرب، نظامی منحط و ضد اسلام. همه ی آنانی که از تشکیل موسسان سخن میراندند، در منظر او "غرب زدگان " ، حقوق دانان و روشنفکران بود ند که در برابر تحقق حکومت اسلامی سنگ می انداختند و بهانه گیری میکردند. در آن خطبه مردم را بیدار باش میدهد که "دشمنان خود را بشناسند." آنها میخواهند که اسلام تحقق نپذیرد و همان دوران خفت را باز از سر گیرند، همچنانکه ناله را سر میدهد که:
"مى خواهند نگذارند قانون اساسى بر طبق آنطورى که اسلام حکم میکند تصویب شود. بـایـد حقـوقـدان هـاى غـربى نـظر بدهند؟! ما مى خواهیم قانون اسلامى بـنـویـسیم ، از غرب بیایند نظر بدهند؟! یا غربى ها بیایند نظر بدهند؟"
اینان البته، بزعم امام مقدس، کسانی جز حقوق دانان و روشنفکران نیستند. کسانی که بهانه جویی میکنند و سنگ جلوی راه تحقق اسلام میاندازند. آنان غرب زده گانی هستند که نسبت به شئون اسلام جاهل اند و در نتیجه آنها را فاقد هر گونه صلاحیت ی در قانون ریزی اسلامی میخواند. امام خطاب به این قشر مضر در جامعه ی اسلامی نهیب میزند که:
"شما از اسلام اطلاعى ندارید، شـمـا اسلام را مى گـوئید بـراى این زمان نیست براى اینکه اسلام را نمىدانید، براى اینکه اعتقاد ندارید که آن که قانون اسلام را آورده است ، خداست ، خداست که محیط بر همه چیز هـا ست ، بـر هـمـه اعصار است ، قـرآن است کـه کتاب هـمه اعـصار است ، دستورات رسول الله است که براى همه اعصار است"
یعنی که مخالفت با تحقق اسلام از روی نادانی ست. حقوق دانان و روشنفکران که در دامن حوزه های علمیه پرورش نیافته اند، راز و رمز علوم الهی، علومی فرا گیر، نهایی و غائی را نیاموخته اند. اگر دارای دانش اسلامی بودند، از "نق نق " دست بر میداشتند، تسلیم میشدند و اطاعت میکردند. در اینجا امام حرف آخر، حرف نهایی و حقیقت غایی را میزند: احکام قرآنی، دستورات رسول الله، مستقل از زمان و مکان اند، تغییر ناپذیر و ابدی. چه نیازی ست به نگارش قانون، حقیقتی که بر سر زبان امام خمینی میلولد اما ناگفته میماند. بزعم امام مقدس، خدا همه هر آنچه که بشر تا ابد بدان نیاز داشته باشد آشکار ساخته است. "راه مستقیم " را نموده است و ما را بسوی آن هدایت کرده است. در نظر او شریعت اسلامی داری چنان عظمتی است که در برابر عقل و درایت بی نهایت ش هر قانون دیگر تنها بازتاب نفسانیات و غرایز بشری ست، ناقص و ناتمام. او نظم جهان و طبیعت را حاصل اراده ی الله میداند، نظمی که اساس آن فرمانروایی و فرمانبری است. تسلیم و اطاعت خواست فرمانروای نهایی ست، خواست ارباب دو جهان، مالک بهشت و دوزخ. دفاع بی امان او از اسلام بعنوان یک آئین فرا گیر، دفاع از نظام فرمانروایی است و فرمانبری. روشن است که او وقتی میزان را رای ملت قرار میدهد، نمیتواند ملت را چیزی دیگر مگر اقشار گوناگون فرمانبر، ببیند. از آنان است که انتظار تسلیم و اطاعت دارد. «میزان رای ملت است» یک حکم سیاسی ست که از زبان دین به بیرون می جهد.
اما بعضا ممکن است که به متن گفتار امام خمینی در همان خطبه رجوع و به عبارت زیر اشاره نمایند بعنوان مدرک مستند ی بر باور امام نسبت به سروری و حاکمیت مردم که بر آن تعبیری دیگری نمیتوان نهاد:
"یک نفر چه حقى دارد براى 35 میلیون جمعیت راى بدهد؟ پنجاه نفر ششصد نفر چه حقى دارد براى یک ملت 35 میلیونى راى بدهد؟ این حق بـراى این است که شما مى خواهید راى بدهید، راى شماست ، میزان ، راى ملت است."
.
کیست که بتواند به نفی و مقاومت در برابر این حکم بر خیزد؟ ولی معضل این عبارت صریح و روشن آن است که گوینده ی آن آگاه نیست که تنها خود او و هیچکس دیگری نیست که برای 35 میلیون، رای میدهد، بجای آنها و برای آنها سخن میگوید. که تنها او ست که عواطف و احساسات آنها را میتواند تحت تاثیر قرار دهد. در واقع در دفاع و قیومت این 35 میلیون است که امام خمینی، حقوق دانان و روشنفکران غرب زده را مورد حمله ی بی امان خود قرار میدهد و محکوم میکند. که شریعت آئین اسلام را کهنه و پوسیده و قواعد مقرارت آنرا اسارت بار میخوانند. که تنها او ست که به وکالت از 35 میلیون نفر به حقوق دانان و روشنفکران اتهام "اهانت " به مردم وارد میکند. وی در حمایت و دلسوزی برای ملت، فرزند مظلوم و ستمدیده ی خویش، به غرب زد گان نهیب میزند که:
"چرا ملت ما اطلاع ندارد؟ چرا اینقدر ملت ما را ضعیف قرار مى دهید؟ چرا اهانت به ملت مى کنید؟ چه حقى داریـد ؟ مـلت مـا، درش هـمـه چیز هست . اگر اسلام فقط عیب است ، بله شما حق دارید. ملت ما مسلم است ، شما هم اسلام را قبول ندارید، پس ملت مـا چیـزى نمى داند بـراى اینکه اسلامى است و اسلام چیزى است که مخالف با همه دانش هـاسـت ! حـرف شما این است."
در اینجا نیز گوینده بنظر میرسد که از این واقعیت آگاه نیست که تنها کسی که در دفاع از ملت نشسته است، کسی بجز امام نیست. که در واقعیت این خود امام است که ملت را ضعیف می پندارد. ملت اگر ضعیف نیست چه نیازی بدفاع دارد؟ چه نیازی به یک سخنگو دارد؟ وی مسلمان بودن ملت را -هرچه که معنی دهد- قطعی و مطلق میداند، گویی که همه یکسانند و یکجور و از یک باورند. به حمایت از ملت بر خاستن ساده است وقتی که تسلیم و اطاعت، یک امر دینی، به یک امر سیاسی بدل شود. امام در نقش قیم و ارباب ملت است که سخن میراند نه در نقش کسی که به اراده ی آزاد ملت اعتقاد دارد. او به قیومت ملت بر میخیزد مبادا که ملت فریب آزادی را بخورند، شیفته ی غرب شده و غرب زده بشوند و از اسلام دست بر گیرند. این رای ملتی صغیر است، نه مستقل و خود مختار و آزاد که امام خمینی میزان قرار میدهد. گفتمان امام، گفتمان یکتایی است و یکتا پرستی، نفی کثرت است. تهدید آمیز، یا با من هستی و یا دشمنی.
زمان، هم اکنون از حکم امامت مبنی بر میزان قرار دادن رای ملت ، پرده بر گرفته است. حال میتوان آنرا لخت و عور مشاهده نمود. گویا بار دیگر استعمار گران توطئه نموده که این حکم آزادی بخش دین اسلام را وارونه جلوه دهند. اگر در سال 58، در بحبوحه معماری جمهوری اسلامی، امام خمینی برای 35 ملیون سخن میراند و قیومت و آنها را بعهده گرفته بود، هم اکنون حضرت ولایت فقیه، خداوندگار خامنه ای بجای 80 میلیون نفر سخن میگوید. سرنوشت 80 میلیون نفر را در دست گرفته است. کیست تعیین کننده ی روابط این ملت با جهان خارج است؟ کیست که هرگونه مذاکره و مصالحه را شکست و آبروریزی تلقی میکند؟ کیست خواهان غنی سازی هسته ای؟ کیست که فکر میکند، دانش هسته ای و اسلحه ی اتمی، غرور انگیز است و نشان قدرت و اقتدار؟ کیست که ریاست جمهوری را بر میگزیند؟ مسلم است که هر کس هست، ملت نیست. بخشی از ملت ممکن است، اما نه ملت. چرا که ملت خاموش گردیده است. برگزیده های ملت در زندان و محبس است و کسی از آنها خبری ندارد. دوزخ جایگاه برگزیدگان ملت است در جمهوری اسلامی. "رهبر معظم انقلاب " همچون پیشوا و معبود ش، امام خمینی، از خداوند گاری خود از فرمانروایی خود نا آگاه است در حالیکه هیچ نخواهد و نجوید مگر تسلیم و اطاعت و یا فرمانبری و فرمانبرداری. در حکومت اسلامی، رای تنها میتواند تسلیم معنی دهد. تنها نشان اطاعت است و فرمانبری. رای مردم در حکومت اسلامی، نه بیان و تبلور آزادی در گزینش، اراده ی آزاد انسانی، که تنها میتواند میزان بندگی و عبودیت بشمار آید.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar