آخوندها چنگالهای خونين خود را پيوسته تيزتر و ژرفتر در جان ايرانيان و فرهنگ ايران فرو میکنند و در برنامهی اسلام سازی، که از سوی جهانداران گسترده میشود، همياری و توانايی خود را بهتر نشان میهند.
با رجزخوانیهای جنگآوران، اَنبوهی از پول ِ عربها، برای خريد ِ جنگ ابزار به کيسهی جهانداران سرازير میگردد. اسراييل از سوی آزمندان ِ جهانی به جنگندههای بيشتری دست میيابد. بر سود ِ انگلستان، از گرانییِ نفت، بسيار افزوده میشود.پس آمريکا و اسراييل با چه انگيزهای بايد به ايران يورش ببرند. آنها که بدون جنگ به آرمان خود که پول ِ بيشتری است رسيده و می رسند. چرا بايد بی گذار به آب بزنند و با اَهريمنان ِ خود پرورده درگير شوند.به هر روی هنوز هيچ ديگی را بار نگذاشتهاند که برخی از شتابزدگی خودشان را به ديگ بيندازند. اگر هم جهانداران نياز دارند، که در اين زمان، بر مردمان ايران، کسان ديگری را حاکم بسازند، آنها حاکميت را به کسانی خواهند سپرد که آنان اسلامزده و ايران ستيز باشند.انگلستان هيچگاه نمی پذيرد که به جز واليان اسلام، که خودش آنها را سالها پرورده و سامان داده است، بر سرزمينهای نفتخيز حکمرانی کنند.آن کس که اندکی خرد داشته باشد به روشنی خواهد ديد که بازیهای انقلابی، الربيع العرب، تنها برای پياده کردن شريعت اسلام، در اين کشورها، بوده است.به زبانی ساده تنها راه ِ رسيدن ِ ايرانيان به آزادی، از راهِ شناخت ِ فرهنگ ِ خودشان میگذرد. تا زمانی که، در اين کشور شريعت اسلام، چه آشگار و چه پنهان، ميزان سنجش نهاده بشود، اين مردمان در بردگی و ازخودبيگانگی رنج خواهند بُرد و ايران ستيزان بر آنها حکم خواهند راند.اَبر اگر آب ِ زندگی بارد، هرگز از شاخ ِ بيد بر نخوریبا فرومايه روزگار مَبر، از نیی بوريا شکر نخوری (اندرزی از سعدی)جهانداران دو دسته از ايران ستيزان را، برای روز ِ مبادا، پشتيبانی میکنند. دستهی نخست اسلامفروشانی هستند، که بسان دُملی چرکين در پسماندگیهای مردم ايران فرونشستهاند. آنها کسانی هستند که ريزههای وجودشان از زهر ِ اسلام پُر شده و هيچ نشانی از مهر به ميهن در آنان ديده نشده است.اين نامردمان، اسلامفروشانی هستند که برخی در فرومايگی بسان اکبر گنجی و برخی در شارلاتانی بسان سيد ابوالحسن بنی صدر به خردسوزی درکارند. اين خودفروختگان، در دکههای اسلامی، زنجيرهای بردگی را به جای گردنبند زمرّد بهِ کوتاهنگران ِ ايرانی میفروشند.آنها، که از بازماندگان ِ جهادگران ِ خونآشام هستند، ايران را برای پايدار کردن و جان بخشيدن، به اسلام نيمه مرده، میخواهند.از سويی ديگر آنها هيچ گونه هنری به جز دروغوندی ندارند که بتوانند با آن زندگی کنند. اگر دروغوندی را از اين دکانداران بگيرند، آنها کالای ديگری برای فروش ندارند.دستهی ديگر چپ روهای سنگ شده هستند که آنها برآنند، با تئوريهای پوسيدهی بيگانگان، کشور ِايران را، برای چندمين بار، به خواری و نکبت ِ نادانی گرفتار سازند. اين کورانديشان به ويروس اسلامی آلودهاند و در گماشتگیی بيگانگان خودفروشی می کنند. آنها برای ايجاد ديکتاتوریی اسلامی (کارگری) در تلاش هستند. ولی پيوسته از ستم ِ ديکتاتورها مینالند.افزون بر اين دو دسته، به جز شمار ِ اندکی آزادانديش، بسياری هم آزاديخواه هستند که به ميهن خود مهر میورزند. ولی آنها با خويشتن و با فرهنگ ايران بيگانهاند. جهانداران از پيشرفت و گسترش انديشه يا کردار ِ اين کسان به سختی و با خشونت جلوگيری میکنند.هيچ کدام از شمار ِ ميهن پروران آرمان، توان و زمينهای ندارند که بتوانند آزادانه روشنگر ِ تاريکخانهی مسلمانان بشوند.برخی از ميهن دوستان بياد ِ بنيانگذار ِ ايران رضاشاه در پيرامون ِ شاهپور رضا گرد آمدهاند. با آرمانی که شايد بتوانند دوباره شکوه پادشاهی را برپا کنند.شوربختیی اين ميهن پروران در اين است که شاهپور هنوز به درستی نمیداند که آيا او شاهزاده است يا ميرزاده. برخی از او اميد کوروش شدن دارند. ای کاش او توان آن را داشت که اردشير بابکان يا دستکم اسکندر بشود. نفرين اَهريمنی، که 1400 سال است، که بر ايرانيان سايه افکنده، در دانايی و بينايی و در کردار ِ اين بازمانهی شاهان نمايان است.گوهر جام جم از کان و مکانی دگر استتو تمنا ز گِل ِ کوزه گران می داری؟ (حافظ)شاهپور آرزوی گاندی شدن دارد. ولی او هنوز نمی داند: انگلستان گاندی را از آفريکای جنوبی به هند آورد، از او برای هندیها قهرمان ِ آزاديبخش ساخت، تا گاندی سود انگلستان را، برای هميشه، پايدار سازد. گاندی پس از ورود به هند لنگ را جايگزين کُت و شلوار و کراوات کرد تا شايستهی هندیها باشد. او توانست بيش از 100 ميليون هندی را رهبری کند.خمينی همانگونه سزاوار ِ شيعيان ايران بوده که گاندی شايستهی هندوهای هندوستان است. هر دوی آنها از پروردگان انگلستان و هر دوی آنها در بافتن ِ زنجيرهای بردگی استاد بودهاند.گاندی در خور ِ مردمان هند که آنها بُت پرست و ستم پذير و خمينی سزاوار ِ مردمان ايران که آنها شيعه و بيگانه پرست هستند.بر گرديم به فرماندار ِ ميهن پروران ِ ايرانی که او هنوز نه تنها از گوهر ِ فرهنگ ايران چيز بر نگرفته است وآنکه او با درونمايهی سامان پاد شاهی بيگانه است. او پادشاهی را با يک باشگاه ِ اسبدوانی برابر می انگارد.او هنوز به ننگ ِ سيد بودن و شکوه ِ ايرانی شدن پی نبرده است. او نمیداند، يا نمیتواند بداند: نژادپرستانی، که خود را سيد میپندارند، برای ايرانيان ننگی هستند که نشان، از پسداگان ِ عرب، بر خود نهادهاند.او در برابر دشمنان ايران که اسلامفروشان و اسلامزدگان هستند سرفرود میآورد و از آنها درخواست ِ همبستگی دارد. در جايی که آن فرومايگان او را به بازی هم نمیپذيرند.خمينی زمانی گفت "همه با هم" که با دلارهای آمريکايی و شارلاتانهای انگليسی نژاد، بر پشت مردم سوار شده بود. خمينی افسار ِ سدهزار آخوند ِ لاشخور، چند سد تن از نامردمان ِ ميهن فروش و ميليونها مسلمان کوتاه خرد را در دست داشت.خمينی می توانست بگويد "هر کس که آزادی بخواهد مردم پوستش را می کنند". زيرا او شبانی بود که ميليونها گوسپند از او پيروی می کردند. او شريعتمداری بود که خرد و جدان ِ همهی پيروان را در زندان شريعت به بند کشيده بود. او مفتی بود که همهی مردمان را نابخرد میدانست و برای آنها فتوا می سرود.او مجتهدی بود که احکام شريعت را بر ايرانيان ِ خردسوخته فرود می آورد. پس او می توانست برای پيروان ِ نابخرد بگويد که چه چيز حرام و چه چيز حلال است.او با پشتيبانیی رسانههای جهان و يک دسته دروغوند و شارلاتان بسان ابولحسنها و يزدیها که 150 ميليون دلار ِ از کارتر در دست داشتند به ايران آمد نه با کاست.شمار ِ کسانی که به نام خرابکار در دوران پادشاهیی محمد رضا شاه کشته شدهاند از شمار ِ آنانی که آخوندها در سالن سينما رکس زنده زنده سوختهاند کمتر است. شگفتی در اين است که اسلامزدگان و اسلامفروشان پيوسته از کشته شدگان دوران پهلوی سخن میرانند. ولی از شناسايیی کشته شدگان ايرانی، در درازای 1400 سال حکومتهای اسلامی، پرهيز می کنند.زهی بی شرمی است: که اکبر گنجی از ستمکاریهای دوران پهلوی ياوه سرايی می کند، ولی از خوشباوران میخواهد که کشتارهای ولايت فقيه را ببخشند ولی فراموش نکنند.کمتر کسی از اين ايران ستيزان می پذيرد که پژوهشگرانی دانا، کشتارهای 1400 سالهی واليان اسلام را، به چالش بکشند. ولی آن چنان از ستم محمد رضا شاه سخن میگويند، که می توان گمان بُرد، که شاه خودش، از آزار دادن ِ ايران ستيزان، شادمان میشده است.هنوز چشم انساندوستان و آزاديخواهان ِ جهان به کشتار ِ مردمانی، که در دوران قاچار با خشونتی بی همتا نابود شدهاند، خيره مانده است. تا کنون وجدان هيج يک از اين ايران ستيزان نجنبيده است که آدمکشیهای دوران قاچار را، که هنوز فراموش نشدهاند، محکوم کند. همهی کشتارهای دوران ِ قاچار با پشتيبانیی شريعتمداران ِ خونخوار بودهاند.همين فرومايگان آن چنان از خشم رضاشاه سخن میگويند که گويی در دوران قاچار مردمسالاری در ايران بوده است. آيا آتاتورک، که ترکيهی امروز را بنيان گذارده است، در برابر شريعتمداران و کومونيستهای با نرمی و خواهش رفتار کرده است؟مردم ترکيه آگاهانه آتاتورک را ستايش می کنند. زيرا آنها مردمی هستند سرافراز نه خاکسار و بيگانه پرست.در دوران ِ صفويه ميليونها ايرانی را به گناه شيعه نشدن کشتار کردهاند و هزاران عرب را به ايران وارد کرده و از آنها سيد ِ آدمخور ساختهاند.اسلام در هر زمانی در هرکجايی از جهان که گام نهاده است به کشتار دگرانديشان و ويران ساختن ِ شهرها و فرهنگ آن مردمان کوشيده است.اگر کسانی در دوران محمد رضا شاه کشته شده يا شکنجه ديدهاند همه به خواست و پشتيبانیی آخوندها بوده است. زيرا بيشتر اين کسان به نام کومونيستهای خرابکار دستگير میشدهاند. شکنجه گران ساواک، که همگی از مسلمانان ِ با ايمان بودهاند، کومونيستها را، به گناه بی خدايی، سزاوار عذاب میدانستنهاند.به هر روی درد ِ سنگين و رنج آوری است، سخن را کوتاه می دارم که اگر انگشتانم را آزاد بگذارم از راستیهايی خواهم نوشت که بی گمان روان ِ آزادگان ِ ايرانی را می آزارد. با اين وجود تنها اشاره میکنم:هرگونه همبستگی با ايران ستيزان دشمنی با آزادگان و فرهنگ ايران است.(به زبان ِ عربزدگان: هر نوع اتحاد، با اصلاح طلبان، ملی مذهبیها، مومنين ِ ولايت ِ فقيه و پيروان ِ اسلام رحمانی، عداوت با ملت ِ فارس و سنتهای قديم آنها است.)اسلامفروشان و اسلامزدگان هيچ گونه مهری به کشور ايران ندارند. آنها ايران را اندوختهای ميپندارند که به حکمرانان ِ بر اين کشور واگذار می شود. از اين روی آنها خواهان حکمرانی بر ايران هستند.آنها، برای باز پس گرفتن ِ کشور و آزاد ساختن ِ آن از چنگال جهادگران بيابانگرد، هيچ گونه انگيزهای ندارند
با رجزخوانیهای جنگآوران، اَنبوهی از پول ِ عربها، برای خريد ِ جنگ ابزار به کيسهی جهانداران سرازير میگردد. اسراييل از سوی آزمندان ِ جهانی به جنگندههای بيشتری دست میيابد. بر سود ِ انگلستان، از گرانییِ نفت، بسيار افزوده میشود.پس آمريکا و اسراييل با چه انگيزهای بايد به ايران يورش ببرند. آنها که بدون جنگ به آرمان خود که پول ِ بيشتری است رسيده و می رسند. چرا بايد بی گذار به آب بزنند و با اَهريمنان ِ خود پرورده درگير شوند.به هر روی هنوز هيچ ديگی را بار نگذاشتهاند که برخی از شتابزدگی خودشان را به ديگ بيندازند. اگر هم جهانداران نياز دارند، که در اين زمان، بر مردمان ايران، کسان ديگری را حاکم بسازند، آنها حاکميت را به کسانی خواهند سپرد که آنان اسلامزده و ايران ستيز باشند.انگلستان هيچگاه نمی پذيرد که به جز واليان اسلام، که خودش آنها را سالها پرورده و سامان داده است، بر سرزمينهای نفتخيز حکمرانی کنند.آن کس که اندکی خرد داشته باشد به روشنی خواهد ديد که بازیهای انقلابی، الربيع العرب، تنها برای پياده کردن شريعت اسلام، در اين کشورها، بوده است.به زبانی ساده تنها راه ِ رسيدن ِ ايرانيان به آزادی، از راهِ شناخت ِ فرهنگ ِ خودشان میگذرد. تا زمانی که، در اين کشور شريعت اسلام، چه آشگار و چه پنهان، ميزان سنجش نهاده بشود، اين مردمان در بردگی و ازخودبيگانگی رنج خواهند بُرد و ايران ستيزان بر آنها حکم خواهند راند.اَبر اگر آب ِ زندگی بارد، هرگز از شاخ ِ بيد بر نخوریبا فرومايه روزگار مَبر، از نیی بوريا شکر نخوری (اندرزی از سعدی)جهانداران دو دسته از ايران ستيزان را، برای روز ِ مبادا، پشتيبانی میکنند. دستهی نخست اسلامفروشانی هستند، که بسان دُملی چرکين در پسماندگیهای مردم ايران فرونشستهاند. آنها کسانی هستند که ريزههای وجودشان از زهر ِ اسلام پُر شده و هيچ نشانی از مهر به ميهن در آنان ديده نشده است.اين نامردمان، اسلامفروشانی هستند که برخی در فرومايگی بسان اکبر گنجی و برخی در شارلاتانی بسان سيد ابوالحسن بنی صدر به خردسوزی درکارند. اين خودفروختگان، در دکههای اسلامی، زنجيرهای بردگی را به جای گردنبند زمرّد بهِ کوتاهنگران ِ ايرانی میفروشند.آنها، که از بازماندگان ِ جهادگران ِ خونآشام هستند، ايران را برای پايدار کردن و جان بخشيدن، به اسلام نيمه مرده، میخواهند.از سويی ديگر آنها هيچ گونه هنری به جز دروغوندی ندارند که بتوانند با آن زندگی کنند. اگر دروغوندی را از اين دکانداران بگيرند، آنها کالای ديگری برای فروش ندارند.دستهی ديگر چپ روهای سنگ شده هستند که آنها برآنند، با تئوريهای پوسيدهی بيگانگان، کشور ِايران را، برای چندمين بار، به خواری و نکبت ِ نادانی گرفتار سازند. اين کورانديشان به ويروس اسلامی آلودهاند و در گماشتگیی بيگانگان خودفروشی می کنند. آنها برای ايجاد ديکتاتوریی اسلامی (کارگری) در تلاش هستند. ولی پيوسته از ستم ِ ديکتاتورها مینالند.افزون بر اين دو دسته، به جز شمار ِ اندکی آزادانديش، بسياری هم آزاديخواه هستند که به ميهن خود مهر میورزند. ولی آنها با خويشتن و با فرهنگ ايران بيگانهاند. جهانداران از پيشرفت و گسترش انديشه يا کردار ِ اين کسان به سختی و با خشونت جلوگيری میکنند.هيچ کدام از شمار ِ ميهن پروران آرمان، توان و زمينهای ندارند که بتوانند آزادانه روشنگر ِ تاريکخانهی مسلمانان بشوند.برخی از ميهن دوستان بياد ِ بنيانگذار ِ ايران رضاشاه در پيرامون ِ شاهپور رضا گرد آمدهاند. با آرمانی که شايد بتوانند دوباره شکوه پادشاهی را برپا کنند.شوربختیی اين ميهن پروران در اين است که شاهپور هنوز به درستی نمیداند که آيا او شاهزاده است يا ميرزاده. برخی از او اميد کوروش شدن دارند. ای کاش او توان آن را داشت که اردشير بابکان يا دستکم اسکندر بشود. نفرين اَهريمنی، که 1400 سال است، که بر ايرانيان سايه افکنده، در دانايی و بينايی و در کردار ِ اين بازمانهی شاهان نمايان است.گوهر جام جم از کان و مکانی دگر استتو تمنا ز گِل ِ کوزه گران می داری؟ (حافظ)شاهپور آرزوی گاندی شدن دارد. ولی او هنوز نمی داند: انگلستان گاندی را از آفريکای جنوبی به هند آورد، از او برای هندیها قهرمان ِ آزاديبخش ساخت، تا گاندی سود انگلستان را، برای هميشه، پايدار سازد. گاندی پس از ورود به هند لنگ را جايگزين کُت و شلوار و کراوات کرد تا شايستهی هندیها باشد. او توانست بيش از 100 ميليون هندی را رهبری کند.خمينی همانگونه سزاوار ِ شيعيان ايران بوده که گاندی شايستهی هندوهای هندوستان است. هر دوی آنها از پروردگان انگلستان و هر دوی آنها در بافتن ِ زنجيرهای بردگی استاد بودهاند.گاندی در خور ِ مردمان هند که آنها بُت پرست و ستم پذير و خمينی سزاوار ِ مردمان ايران که آنها شيعه و بيگانه پرست هستند.بر گرديم به فرماندار ِ ميهن پروران ِ ايرانی که او هنوز نه تنها از گوهر ِ فرهنگ ايران چيز بر نگرفته است وآنکه او با درونمايهی سامان پاد شاهی بيگانه است. او پادشاهی را با يک باشگاه ِ اسبدوانی برابر می انگارد.او هنوز به ننگ ِ سيد بودن و شکوه ِ ايرانی شدن پی نبرده است. او نمیداند، يا نمیتواند بداند: نژادپرستانی، که خود را سيد میپندارند، برای ايرانيان ننگی هستند که نشان، از پسداگان ِ عرب، بر خود نهادهاند.او در برابر دشمنان ايران که اسلامفروشان و اسلامزدگان هستند سرفرود میآورد و از آنها درخواست ِ همبستگی دارد. در جايی که آن فرومايگان او را به بازی هم نمیپذيرند.خمينی زمانی گفت "همه با هم" که با دلارهای آمريکايی و شارلاتانهای انگليسی نژاد، بر پشت مردم سوار شده بود. خمينی افسار ِ سدهزار آخوند ِ لاشخور، چند سد تن از نامردمان ِ ميهن فروش و ميليونها مسلمان کوتاه خرد را در دست داشت.خمينی می توانست بگويد "هر کس که آزادی بخواهد مردم پوستش را می کنند". زيرا او شبانی بود که ميليونها گوسپند از او پيروی می کردند. او شريعتمداری بود که خرد و جدان ِ همهی پيروان را در زندان شريعت به بند کشيده بود. او مفتی بود که همهی مردمان را نابخرد میدانست و برای آنها فتوا می سرود.او مجتهدی بود که احکام شريعت را بر ايرانيان ِ خردسوخته فرود می آورد. پس او می توانست برای پيروان ِ نابخرد بگويد که چه چيز حرام و چه چيز حلال است.او با پشتيبانیی رسانههای جهان و يک دسته دروغوند و شارلاتان بسان ابولحسنها و يزدیها که 150 ميليون دلار ِ از کارتر در دست داشتند به ايران آمد نه با کاست.شمار ِ کسانی که به نام خرابکار در دوران پادشاهیی محمد رضا شاه کشته شدهاند از شمار ِ آنانی که آخوندها در سالن سينما رکس زنده زنده سوختهاند کمتر است. شگفتی در اين است که اسلامزدگان و اسلامفروشان پيوسته از کشته شدگان دوران پهلوی سخن میرانند. ولی از شناسايیی کشته شدگان ايرانی، در درازای 1400 سال حکومتهای اسلامی، پرهيز می کنند.زهی بی شرمی است: که اکبر گنجی از ستمکاریهای دوران پهلوی ياوه سرايی می کند، ولی از خوشباوران میخواهد که کشتارهای ولايت فقيه را ببخشند ولی فراموش نکنند.کمتر کسی از اين ايران ستيزان می پذيرد که پژوهشگرانی دانا، کشتارهای 1400 سالهی واليان اسلام را، به چالش بکشند. ولی آن چنان از ستم محمد رضا شاه سخن میگويند، که می توان گمان بُرد، که شاه خودش، از آزار دادن ِ ايران ستيزان، شادمان میشده است.هنوز چشم انساندوستان و آزاديخواهان ِ جهان به کشتار ِ مردمانی، که در دوران قاچار با خشونتی بی همتا نابود شدهاند، خيره مانده است. تا کنون وجدان هيج يک از اين ايران ستيزان نجنبيده است که آدمکشیهای دوران قاچار را، که هنوز فراموش نشدهاند، محکوم کند. همهی کشتارهای دوران ِ قاچار با پشتيبانیی شريعتمداران ِ خونخوار بودهاند.همين فرومايگان آن چنان از خشم رضاشاه سخن میگويند که گويی در دوران قاچار مردمسالاری در ايران بوده است. آيا آتاتورک، که ترکيهی امروز را بنيان گذارده است، در برابر شريعتمداران و کومونيستهای با نرمی و خواهش رفتار کرده است؟مردم ترکيه آگاهانه آتاتورک را ستايش می کنند. زيرا آنها مردمی هستند سرافراز نه خاکسار و بيگانه پرست.در دوران ِ صفويه ميليونها ايرانی را به گناه شيعه نشدن کشتار کردهاند و هزاران عرب را به ايران وارد کرده و از آنها سيد ِ آدمخور ساختهاند.اسلام در هر زمانی در هرکجايی از جهان که گام نهاده است به کشتار دگرانديشان و ويران ساختن ِ شهرها و فرهنگ آن مردمان کوشيده است.اگر کسانی در دوران محمد رضا شاه کشته شده يا شکنجه ديدهاند همه به خواست و پشتيبانیی آخوندها بوده است. زيرا بيشتر اين کسان به نام کومونيستهای خرابکار دستگير میشدهاند. شکنجه گران ساواک، که همگی از مسلمانان ِ با ايمان بودهاند، کومونيستها را، به گناه بی خدايی، سزاوار عذاب میدانستنهاند.به هر روی درد ِ سنگين و رنج آوری است، سخن را کوتاه می دارم که اگر انگشتانم را آزاد بگذارم از راستیهايی خواهم نوشت که بی گمان روان ِ آزادگان ِ ايرانی را می آزارد. با اين وجود تنها اشاره میکنم:هرگونه همبستگی با ايران ستيزان دشمنی با آزادگان و فرهنگ ايران است.(به زبان ِ عربزدگان: هر نوع اتحاد، با اصلاح طلبان، ملی مذهبیها، مومنين ِ ولايت ِ فقيه و پيروان ِ اسلام رحمانی، عداوت با ملت ِ فارس و سنتهای قديم آنها است.)اسلامفروشان و اسلامزدگان هيچ گونه مهری به کشور ايران ندارند. آنها ايران را اندوختهای ميپندارند که به حکمرانان ِ بر اين کشور واگذار می شود. از اين روی آنها خواهان حکمرانی بر ايران هستند.آنها، برای باز پس گرفتن ِ کشور و آزاد ساختن ِ آن از چنگال جهادگران بيابانگرد، هيچ گونه انگيزهای ندارند
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar