måndag 13 februari 2012

امام مقوایی گور به گور شد، ولی امام کاغذی همچنان به دروغ پردازی و جنایات خود مشغول است


امام، امام است، در هرکجا و در هرمقام جز جنایت، مردم آزاری، و خیانت به کشور کاری انجام نمی دهد. خمینی در سال های یکه تازی خود، چه خون ها که نریخت؟، چه انسان های فرهیخته و میهن پرستی را بی خانمان، و بد نام نکرد؟، ویا به زندان نیانداخت؟.  و چه صدها، و هزاران خانواده ایرانی را که خاکستر نشین نکرد؟. هرگز خاطره تلخ کشتار امیران ارتش، فرزندان پاک ایران، کشتار مردم میهن پرست کردستان، و یا اعدام جوانان غیور درون زندان ها را نمیوان فراموش کرد.
خمینی وقتی پایش را بر روی خاک ایران گذاشت، در پاسخ این که: «چه احساسی داری؟، گفت؛ هیچی!».البته او دروغ می گفت. زیرا همه آخوندها، از کوچک و بزرگ، از آیت الله، تا حجت الاسلام و طلبه های مدرسه دینی، از با دستار و بی دستار، و حتی کسانی که در این مکتب دروغین و پر از کلک و حقه بازی اسلام ذوب شده اند، دروغ گویی، ورد زبان همه، و بهترین راه سیاستمداری و نکته سنجی آنان است. اینها، همه و همه از رهبر خود پیامبر دروغین اسلام، محمدابن عبدالله یاد گرفته اند که چگونه و در هرلحظه دروغ بگویند.به طور کوتاه، باید گفت؛ محمدابن عبدالله مردی که از یتیمی با عقده های روانی زیادی بزرگ شده بود، و در سفرهای خود به عنوان کارگر پرورش شترها در همراه با کاروان ها، با زنان زیبا و سرمایه داران بزرگی رو برو بود. او اینها را می دید، و چون کمترین موقعیت اجتماعی و هنری از خود نداشت، آه حسرت از دل بر می کشید. از این روی، برای رسیدن به آمال و آرزوی خود، دست به کلک و حقه بازی بزرگی زد و آنهم اختراع دینی به نام اسلام، که همه مردم باید تسلیم، جان نثار، و نوکر بی چون و چرا باشند.
نخستین گام برآوردن آرزوی طلایی اش در کسب ثروت و زنبارگی اش، ازدواج با خدیجه پیر زن پولدارعرب، و سپس،  عشق بازی او با دختر ۶ساله و ازدواج های بعدی وی بود.  آنگاه به کمک و همفکری سلمان پارسی، شاهزاده  جاه طلب فراری از ایران، خود را پیامبر نامید، و در دو نقش پیامبر و الله بازی کرد.آیه های دروغین، آنهم برای زنبارگی و پول پرستی خودش، و دروغ های چپ و راست به اعراب ساده دل و ناآگاه، همه و همه از جاه طلبی و زنبارگی این فرد است.
در بیشتر آیه ها می خوانید که این کار نزد الله و پیامبر او پسندیده، و یا نکوهیده است. همه جا تذکر داده می شود که باید رضایت الله و پیامبر او را جلب نمود، و اگر پیامبر ناراضی باشد، الله هم نا خشنود است. آیا در قرآن میان الله و پیامبر او کمترین و کوچکترین دوگانگی دیده شده است؟. اینجاست که یک فرد حتی با هوش و درک کم پی می برد که این عرب زنباره و جاه طلب، در دونقش بازی  کرده است.بازماندگان و بستگان این فرد نیز همان گونه اند. امامان ساخته و پرداخته مکتب آخوندهای جنایت کار و مذهب شیعه گسترده و پرورش یافته رژیم سلطنتی بریتانیای کبیر نیز در ساختمان دروغ گویی میهن ما شرکت داشته اند. از این روی، خمینی نیز بر اساس دروغ روی کارآمد، دروغ هایی که بنی صدر، یزدی، و قطب زاده، به رسانه ها دادند، دروغ هایی که همه روزه بنی صدر در تماس با بی بی سی به خورد مردم ایران دادند، و آخوند زوار دررفته و جایتکاری را به حلق مردم ایران فرو کردند.
خمینی هم که مردم با او هیچ آشنایی نداشتند و به پاچه خواری و خون آشآمی او آشنایی نداشتند، از نخستین روز اقامت خود در پاریس را با دروغ گویی آغاز کرد. دروغ این که؛ «من یک طلبه ام و می خواهم به قم بروم…». «آخوندها نباید پست سیاسی داشته باشند…». « ما برق و آب مجانی می کنیم»، و…. همه و همه از ذات پلید و کریه این مرد حکایت می کرد. گفتن این که چه احساسی در بدو ورود به ایران داشت، آنهم دروغ بود. او پیش از پای گذاشتن به خاک ایران، احساس بزرگی داشت، و آن نقشه زیر و رو کردن کشور، کشتار بیرحمانه، و به خاکستر نشاندن میلیون ها مردم  بود.از امام مقوایی که بگذریم، به امام کاغذی یعنی امام خامنه ای می رسیم. و باید به او لقب ابر جنایتکار و ابر دروغگو داد. اگر قرار بود به جنایتکاران و یا دروغگویان ، جایزه نوبل داده شود، بی تردید، خامنه ای می توانست همه ساله برنده این جایزه باشد. زیرا امام کاغذی هم از حیث جنایت و غارتگری و چپاول مملکت، هم از نظر دروغگویی و پشت هم اندازی، نه تنها روی اجداد عربش، نه تنها روی امام مقوایی اش، بلکه روی هر جنایتکاری چون استالین، هیتلر، پینوشه، و صدام  و حتی پیامبر دروغین اسلام را سپید کرده است. دروغگویی شبانه روزی این روضه خوان ۵ تومانی، در مورد پیشرفت مملکت، دروغگویی در مورد دخالت بیگانگان، و با تقلب و دروغ تیر خلاص زنی به نام احمدی نژاد را زورکی به مردم قالب کردن، از همین گونه روشهای پیامبرگونه اوست.در پایان، از آنچه که گذشت باید گفت؛ ملت توی سری خور و بدبخت ایران، نه تنها نتوانست چند گله آخوند مفتخور، بی وجدان، زنباره، و ضد ایرانی را در این سه دهه از بلند پروازی و چپاولگری از سکوی قدرت پایین کشد و به گورستان تاریخ فرستد، حال ناچار است مقوا و کارتن یک آخوند جنایتکار را هم به عنوان پیشوا و رهبر خود بپذیرد، و خم به ابرو نیاورد. آری، اینست لیاقت ما.  شاید ما شایستگی بیشتر از این را نداشته باشیم.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar