söndag 25 mars 2012

حکومت نکبت اثر آخوندهای روضه خوان درمیهنمان



واژه " آقا " در میان گروندگان به مذهب شیعه در دین اسلام ، لفظی احترام آمیز برای نامیدن یک مرد معمم ( دارای عمامه ) روحانی است . به زعم مردم عادی جامعه ، آقا هر چه که بگوید حجت است و قابل اجرا می باشد ! در اصطلاح ، آخوند که مخفف عامیانه دو کلمه آقا + خوانده است ، به کسی گفته می شود که مدتی نزد فردی که ملای معتبری از اساتید و مراجع تقلید در یکی از حوزه های علمیه است ، یک ( آقا ) ! دروس دینی را فرا بگیرد ؛ سپس بعد از تأئید استادش و اجازه داشتن جهت بر سر گذاشتن " عمامه " ، ( پس از آنکه طلبه ها درسشان نزد استاد تمام می شود ، در مراسم خاصی که جشن عمامه گذاری است ، دستاری را که به روش خاصی می پیچند و به شکل عمامه در می آورند ، در طبقی گذاشته و درون سالن مخصوص عمامه گذارون آورده و به طلبه های فارغ التحصیل هدیه می کنند . طلبه هائی که از نسل امامان هستند ، عمامه سیاه می گیرند ؛ و بقیه که چنین خصوصیتی را دارا نیستند ، عمامه سپید دریافت می کنند . ) ؛ از آن پس آخوندهای فارغ التحصیل اجازه می یابند که درمساجد منبر بروند ، امام جماعت بشوند ؛ و یا در مدارس دینی ، یافته های مذهبی خویش در این زمینه را ، به دیگر مردمان اجتماع نیز منتقل بنماید .

آخوندهائی هم هستند ، که هرگز از ویژگی کسب علوم دینی و تحصیل در مدرسه علمیه و حوزه های تدریس آقایان !! که اساتید آنها بوده باشند برخوردار نبوده اند . اینها کسانی هستند ، که دروس رسمی این شغل را نیاموخته اند ؛ و برحسب آنکه روضه خوانی در فامیل شان موروثی است به این کار می پردازند !

بعضی از این دسته دوم از آخوندها ، صدای نسبتا خوشی هم دارند و بهتر و بیشتر از دیگر هم لباسان خودشان ، می توانند بر روی منبر آوای سوزناکی از رویدادهای عاشورا را سر بدهند ؛ و کسانی را که پای منبر روضه خوانی آنها می نشینند را بگریانند ! نزد اینها محزون ساختن خلق خدا و گریه انداختن مردم ، نه تنها هنر منبرداری شمرده می شود ؛ بلکه وظیفه ای دینی جهت یادآوری صحنه های غم انگیز کربلا در ماه محرم نیزهست .

یکی از همین روضه خوانهای دسته دوم ، خودش همیشه می گفت : " آدم آخوند می شود ، اما آخوند هیچوقت آدم نخواهد شد . " اگر چه روضه خوان مورد نظر قصدش شوخی کردن و مزاح با اطرافیانش بود ؛ اما حکومت نکبت اثر آخوندهای روضه خوان در میهنمان ، نتیجه فکاهی جمله آن روحانی را ، به حقیقتی ملموس از تلخی حضور نامردم ترین قشرهای حاضر در اجتماع ، و رفتارهای غیر انسانی این قوم شارلاتان ، که نسبت به مردم ایران انجام می دهند ؛ و موجب آزار ایشان می گردند مبدل نمود !

گاهی به این موضوع می اندیشم ، که چرا در سی و چند سال پیش ، قبل از روی کار آمدن این طایفه بد سرشت در ایران ، اینهمه کشتار و تخلفات اجتماعی و اعمال تروریستی و جنگ های داخلی بین فرقه ها و قبیله های ساکن در یک کشور ، و یا جنگهای خارجی میان دو یا چند کشورمتخاصم وجود نداشت ؟!

چرا پشت سر هم زلزله و سیل و طوفانهای وحشتناک ، جان ساکنین جهان را به خطر نمی انداختند ؟ چرا از سرقت های بزرگ جز در فیلمهای پلیسی خبری نبود ؟ یا اگر بود آفتابه دزدی و خانه زنی های گروههائی ناشی بود ؛ که زود گرفتار دستگاه پلیس می شدند و مال به سرقت رفته را به صاحبانشان بر می گرداندند ؟

چرا تجاوزات جنسی به ویژه به محارم ، اینقدر شایع نبود ؟ اصولا موارد مربوط به مطرح شدن مسائل جنسی و گرایشهای غیر متعارف آن ، چرا زیاد دربین مردم مطرح نمی شدند ؛ و بیان آشکار چنین موضوعاتی ، خیلی مرسوم نبود و گفتگوی در این زمینه ها را قبیح می شمردند و دور از عرف عادی در جامعه می دانستند ؟

چرا نابسامانی های مربوط به خانواده ها ، مانند طلاق و مشکلات عدیده میان افراد آنها ، که در اثر زندانی بودن یکی از والدین و یا کشته شدن و مردن پدر یا مادر، و بی پناه و مغموم و بی سرپرست ماندن دیگر اعضای خانه ، و محتاج شدن ایشان به دیگران ، چهره شهرها را از اینهمه کودکان کار و خردسالان در حال تکدی گری زشت نمی ساخت ؟

چرا بلای خانمانسوز اعتیاد ، اینگونه در میان مردمان ، بخصوص میان نسل جوان وجود نداشت ؟ حتی برخی از بیماری هائی که اکنون در میان بسیاری از مردم دنیا رایج هستند ؛ بسیار کم بودند و مردمان اندکی از آنها رنج می بردند ؟ بعضی از مردم برخی از بیماری های نادر را مریضی مخصوص ثروتمندان می دانستند! مثلا سرطان گرفتن یک فرد ( در انواع گوناگونش ) چون مداوای آن مستلزم هزینه زیادی بود ، وهمه کس از عهده پرداخت نمودن آن بر نمی آمد ؛ بیماری ثروتمندان لقب یافته بود ! ولی اکنون بیمارستانهای شهرها از بیمارانی که از چنین مریضی هائی رنج می برند انباشته اند ؟

به طور کلی چرا انجام یافتن فسق و فجور و آنچه که نظام جامعه کوچک و بزرگ را بر هم می زند ؛ یا نبود و یا اگر هم بود تعدادشان بسیار اندک ، و انواعشان هم محدود بودند ؟ به گونه ای که یکی از دلائل خریدن و مطالعه کردن روزنامه های صبح و عصر ( دست کم در کشور ما ) مطالعه صفحه حوادث آنها ، و رجوع به ستون آگهی های ترحیم و تسلیت به شمار می آمد ؟!

چه شد که یکباره همه چیز به این شدت تغییر نمود ؟ چه بر سر دنیا آمده که اینهمه تلاطم و هراس و گرفتاری و انجام گرفتن کشتارهای انسانها ، بسیار عادی به نظر می آیند ؟ همه اینها دال بر آنست ، که دنیا شرایط آرام قبلی اش را از دست داده ؛ و چهره ملایم و قابل زندگی اش ، ناآرام و تیره و غیر قابل تحمل شده است ؟

بلای مثلث سه گانه القائده ، جمهوری اسلامی و طالبان ، که هر سه آنها از یک آبشخور سیراب می گردند ؛ تاول های مملو از عفونتی می باشند ؛ که از سه دهه گذشته تا کنون ، رخساره هستی دنیا و ساکنانش را آبله باران و سرشار از توحش و ویرانی نموده است !

به مردان شماره یک این سه گروه ستمگر و جانی و وحشی نگاه کنید ؛ بر سر همگی شان همان دستارهائی هستند که اصطلاحا به آن " عمامه " می گوئیم ! یا چیزی شبیه به آن که در میان جامعه ی خرافه زده و فاسد شده از دگماتیسم دینی ، وسیله ای سبب افتخار ایشان است و خودشان را پیروان راستین آورنده این دین می دانند !

به اعمال تروریستی گروه بن لادن ، به جنایات انجام شده توسط یاران خمینی ، به فجایعی که وحشیان همراه با ملا عمر در گروه طالبان ، انجام داده و همچنان هم بدان مشغولند بنگرید . از زمان روی کار آمدن این سه طایفه در دنیا ، دیگر چیزی به نام ثبات و آرامش و آسایش در میان مردمان گیتی وجود خارجی ندارند !

هیچ تردیدی ندارم ، این هر سه گروه که دشمنان قسم خورده بشریت اند ؛ توسط کسانی به روی کار آمده و تغذیه مالی و معنوی می شوند ؛ که به وضوح می دانند با وجود این وحشیان جنایت پیشه ، کارخانجات اسلحه سازی شان پررونق تر ، و مراتب آقائی شان در دنیا مستحکم تر ، و جنبه های تضعیف آحاد کشورهای جهان در مقابلشان حتمی تر، از گذشته ای به قدمت چهل سال پیش خواهد ماند !

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar