تنها در زمانی به كوتاهی چهار روز، سه قطعنامهی جهانی در محكوميت ايران صادر شده است:
يكم. جمعه ۱۸ نوامبر (۲۷ آبان): قطعنامهی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در محكوميت ماهيت نظامی برنامهی اتمی ايران با ۳۲ رأی موافق در مقابل ۲ رأی مخالف (کوبا و اکوادور) و یک رای ممتنع (اندونزی).
دوم. جمعه ۱۸ نوامبر (۲۷ آبان): قطعنامهی مجمع عمومی سازمان ملل در محكوميت طرح ايران برای ترور سفير عربستان در آمريكا با ۱۰۶ رای مثبت، ۹ رای منفی (ایران، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا، زامبیا، بولیوی، ارمنستان، اکوادور و نیکاراگوئه) ۴۰ رای ممتنع.
سوم. دوشنبه 21 نوامبر (30 آبان): قطعنامهی شورای حقوق بشر سازمان ملل در محكوميت نقض شديد حقوق بشر در ايران با ۸۶ رای موافق، ۳۲ رای مخالف و ۵۹ رای ممتنع.
دوم. جمعه ۱۸ نوامبر (۲۷ آبان): قطعنامهی مجمع عمومی سازمان ملل در محكوميت طرح ايران برای ترور سفير عربستان در آمريكا با ۱۰۶ رای مثبت، ۹ رای منفی (ایران، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا، زامبیا، بولیوی، ارمنستان، اکوادور و نیکاراگوئه) ۴۰ رای ممتنع.
سوم. دوشنبه 21 نوامبر (30 آبان): قطعنامهی شورای حقوق بشر سازمان ملل در محكوميت نقض شديد حقوق بشر در ايران با ۸۶ رای موافق، ۳۲ رای مخالف و ۵۹ رای ممتنع.
بيفزاييد تحريمهای تازهی انگليس و فرانسه و كانادا و آمريكا و اتحاديهی اروپا عليه بانك مركزی جمهوریاسلامی و صادرات محصولات پتروشيمی ايران و افزودن دويست شخصيت حقيقی و حقوقی ديگر به فهرست افراد تحريمشده، گزارش يافتن سلاحهای شيميايی ايرانی در انبارهای مهمات قذافی، گزارش بحرين از دستگيری كسانی كه (با پول ايرانی در جيب) قصد حمله به سفارت عربستان در آن كشور را داشتند، گزارش پاكستان از احتمال دستداشتن ايران در ترور ديپلمات عربستانی و…
شمار اعضای جبههی بيداری و پايداری جهانی به رهبری «ولی امر مسلمين جهان» كه حاضر میشوند در مجامع جهانی (در ازای يك مشت دلار) از ايران حمايت كنند روزبهروز تكيدهتر و چلاندهتر میشود و به كشورهای كوچك و كماثر و غيرمسلمانی چون زامبيا و اكوادور و كوبا و ارمنستان محدود شده است. اين وضع برای رييسجمهوری كه در نخستين سفر استانی خود به نيويورك و سازمان ملل، از شدت ذوقزدگی و توهمبينی، هالهی نور مقدسی به گرد خود ديد و در بازگشت به ايران از توانمندیهای خود برای مديريت جهانی دم زد، سرانجامی تلخ و شديدن نوميدكننده است. چه شد و چگونه كار به اينجا رسيد؟
هر چند در طراحی و پيشبرد سياست خارجی جمهوریاسلامی، اين بيت رهبری است كه حرف اول و آخر را میزند و نه رييسجمهور فرمايشی كنونی اما از آن جا كه خود خامنهای (در خطبههای سياه بيست و نه خرداد هشتاد و هشت) نظر خودش را به نظر احمدینژاد نزديك دانست و برای رييسجمهور ماندن او ريش خودش را گرو گذاشت تا با خون جوانان اين سرزمين خضاب شود، هيچ تفاوتی نمیكند كه تقصير بنبست كنونی ايران را به گردن كدام يك بيندازيم؛ هر دو در ساخت و ارائهی چهرهی «احمدینژاد» به عنوان نماد سياست خارجی جمهوریاسلامی به يك اندازه مقصرند. پس در نام بردن از نماد «احمدینژاد» منظورم همهی كسانی است كه با ندانمكاریها و ناشیگریهای خود، سياست خارجی ايران را به بنبست كنونی و آستانهی حملهی نظامی رساندهاند و در راس آنان شخص خامنهای و احمدینژاد!
شايد قياس چهرهی لطيف و شاعرانهی «شازدهكوچولو» (بهويژه با ترجمهی شاملو) با نتراشيدگی و نخراشيدگی «محمود احمدینژاد» كمی دور از ذهن و آزاردهنده باشد اما اين دو در يك چيز مشتركاند: احمدینژاد درست مثل شازدهكوچولو با سيارهی محقر و گل و گلدان خود در شهرداری تهران بدرود گفت و سوار بر «مجتبا»، ناگهان به زمين بازیهای ديپلماتيك جهانی پرتاب شد. شايد با اتكا به همان پشتوانهی گرم و نرم خود در سپاه تصور میكرد كه ماشين در گِـل ماندهی سياست خارجی ايران را با «يا علی، يا علی گفتن» و هُـلدادن جهادیتر و حمامنرفتن و از اين كشور به آن كشور سفر كردن و كف زمين خوابيدن و كاپشنپوشيدن به جای كت و شلوار رسمی میتوان به راه انداخت. احمدینژاد با همان سادگی معصومانهای كه در شازدهكوچولو سراغ داشتيم تصور میكرد حالا كه قواعد بازیهای ديپلماتيك را بلد نيست میتواند با اجرا نكردن آنها مدعی شكل تازهای از سياستورزی شود و رفتار شلخته و دور از نزاكت خود را «ديپلماسی تهاجمی» بنامد. خواندن دعای فرج در سازمان ملل، برگزاری اجلاس مشترك با نونازیها در تهران برای مبارزه با صهيونيسم جهانی و انكار هولوكاست، تكرار هزاربارهی شعار «محو اسراييل از نقشهی جهان» در برابر ديدگان همه، اصرار آشكار بر ادامهی برنامهی هستهای و شومنبازی برای اجرای سرود «انرژی هستهای حق مسلم ماست» در همهی سفرهای استانی و نيز عزل متكی از وزارت امور خارجه در هنگام انجام ماموريت، نمونههايی از اين ديپلماسی فعال (خودخوانده) و به دور از هرگونه دورانديشی است.
حكايت آن روز كه احمدینژاد در جمع گروهی از فرماندهان سپاه از «حماسهی دانشگاه كلمبيا» سخن گفت و آن خندههای زشت و كثيف را بر لب خود و حضار نشاند، نشان ديگری از ذوقزدگی يك غورهی سرشار از عقده به خاطر حضور در مجامع جهانی است، همان جلسهای كه با افتخار میگفت يك كودك لاتين او را به مادرش نشان داده و گفته: «مموت! مموت!» او از بازشناسی خود به وجد آمده بود و مموت را «محمود» میدانست اما رسانههای جهانی در اين ذوقزدگیها و خامیها يك طعمهی تبليغی تمامعيار میيافتند: يك ماموت!
احمدینژاد كه سالهای سال در سيارهی كوچك و تاريك خود به چشم نيامده بود، از هيچ فرصتی برای سخنگفتن با رسانههای خارجی و ظاهر شدن در شبكههای تلويزيونی آنان درنمیگذشت، سهل است، حتا میتوان گمان كرد با انجام برخی تصميمگيریها سير وقايع را به گونهای پيش میبرد كه خبرساز شود و دوباره بر صدر اخبار بنشيند. يادآوری اتفاقاتی كه در زمان دستگيری ملوانان انگليسی افتاد و نقش نجاتبخشیكه احمدینژاد در اين ماجرا به عهدهی خود گذاشت و حتا تا پوشاندن كتوشلوار بر تن آنان و استقبال رسمیشان پيش رفت نمونهی ديگری از اين عطش سيریناپذير برای ديدهشدن و مطرحماندن به هر قيمتی بود. دادن خبر آزادی كوهنوردان آمريكايی پيش از اعلام رسمی قوهی قضاييه هم يك نمونهی ديگر است. عقدههای فروخفتهی خودكمبينی «مموت» به لطف مجتبا و سرداران سپاه ناگهان به ولعی شديد برای به نمايش گذاشتن زشتیهای «ميمون مست» از قدرت بدل شده بود. احمدینژاد هيچگاه به رسانههای داخل ايران آن روی گشاده و لبخند كج و معوج و ابروی تابهتا را نشان نداد.
قدرتهايی كه سالها در پی لولوساختن (Demonization) از ايران بودند در اين «ميمون مست» يك فرصت تبليغاتی بیمثال میديدند و زمينه را برای هر چه بيشتر ديدهشدن چهره و رفتار زشت او فراهم میآوردند. هيچگاه برای سفرهای استانی مموت و هيات سينهزنی و نيزهبندكنی همراهش به نيويورك مشكلی ايجاد نشد و شبكههای تلويزيونی و مجريان مطرح يكی پس از ديگری ميكروفون و دوربين را در اختيار او گذاشتند تا او خود را بهتمامی در برابر جهانيان به نمايش بگذارد. بیچاره محمود كه اين ميدان دادن را نشان ديگری از موفقيت ديپلماسی تهاجمی خود و تحميل حضورش بر رسانههای غربی میدانست و رسانهها نيز رندانه اين توهم او را دامن میزدند كه فرمان همچنان دست خودش است. اما فرمان دست كسان ديگری بود و محمود ذوقزده تنها آلتدست كوچولويی بود كه (مطابق خواست قدرتهای جهانی) بهخوبی چهرهی يك حكومت زشت و خشن و بیمنطق و زيادهخواه و نابودگر را نمايندگی میكرد. هيچكدام از ديگر نامزدهای مطرح حكومتيان برای رياستجمهوری (لاريجانی، قالیباف و توكلی) آن اندازه زشتی چهره و رفتار را يكجا نداشتند كه مثل مموت (ناخواسته و نادانسته) جادهصافكن تلاش غربیها برای نشاندادن زشتیهایجمهوریاسلامی و متبلور كردن آن همه شرارت در چهرهی يك نفر باشند. اينك به لطف حماقت خامنهای در حفظ «مموت» به هر قيمتی و تلاشهای سادهلوحانهی احمدینژاد و همراهيانش كار به جايی رسيده كه برای نشاندادن زشتی جمهوریاسلامی نيازی به هيچ توضيح اضافهای نيست، تنها كافی است انگشت اشارهات را به سوی «مموت» دراز كنی!
شازده كوچولو در پايان كارتون به سيارهاش بازگشت و حالا با مجموعه اتفاقاتی كه دارد میافتد (حمله به روزنامهی ايران و «جوانفكر»، معاون رسانهای او يا تهديدات جمعيت فداييان اسلام) نوبت مموت است كه به باغچهی خانهی كوچكش در نارمك بازگردد و زمين بازیهای سياسی را به اهلش واگذارد. اما به نظر میرسد پايان اين دو داستان كمی متفاوت باشد و با حماقتهای مكرر خامنهای-احمدینژاد ديگر نه از تاك نشانی ماند و نه از تاكنشان!
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar