onsdag 23 november 2011

تو از شعر جواني سبز ،دريك گوشه زندان مي ترسي



تو از زيبايي ممتد
تو از يك كودك مرتد
تو از آغازِ يك پايان مي ترسي
چه حسي دارد از فرياد ترسيدن
تو از تصوير نيمه لختِ يك انسان مي ترسي

تو مي ترسي از اين ديوار
از اين خودكار بي آزار
تو از پروانه اي تنها به گرد شعله اي سوزان مي ترسي
كه در تبعيد مي رقصد براي جشن آزادي
توپنهان ميكني شايد،از اين بنيان مي ترسي

تو از يك روسري در باد 
شعار مرگ بر او باد
تو از شعر جواني سبز ،دريك گوشه زندان مي ترسي
تو از يك شهر بي جمعه
توازتندیس يك گربه
تو از يك كودك در خواب، گرفته دست بر پستان مي ترسي

چه فرقي ميكند شايد!از اين ترسد كسي كاهد
تواز اين پرچم خوشرنگ،تواز پيشينه ايران مي ترسي

 کیانی مِه

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar