måndag 5 december 2011

فراخوان مالی کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت

برای نخستین بار در تاریخ ایران، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان باختگان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، فعالان حوزه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این تلاش را آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات مان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان.

برای به اجرا در آوردن این دادگاه و ثبت جنایات دهه شصت در تاریخ، به کارزاری جهانی نیاز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع حقوق انسانی، ایرانی و غیرایرانی، اعم از کارگر، نویسنده، شاعر، حقوقدان، روزنامه نگار، فعال سیاسی، هنرمند، دانشجو و...، به آن به پیوندند و به پیشبرد آن یاری رسانند.

کارزار از پائیز سال ٢٠٠۷ فعالیت های خود را برای تشکیل یک دادگاه مردمی بین المللی آغاز کرده است. در ابتدا می باید شکل و نحوه تشکیل این دادگاه را بررسی می کردیم. از همین روی، با گروهی از حقوقدانان ایرانی و غیرایرانی به ویژه حقوقدانان فعال در" وکلای بدون مرز" زمینه های حقوقی چنین دادگاهی را مورد بحث و بررسی قرار دادیم. بیش از شصت دیدار محلی و بین المللی و صدها نامه و ایمیل با شخصیت های حقوقی و نهادهای حقوقی و حقوق بشری بین المللی انجام گرفت. بعد از دو سال تحقیق و بررسی زمینه های حقوقی و شرایط سیاسی و بین المللی و برگزاری جلسات بحث و گفتگو، تشکیل یک دادگاه مردمی در سطح بین المللی را امکان پذیر یافتیم. بر سر تشکیل چنین دادگاهی، دشواری های زیادی قرار دارند که می باید آن ها را یکی بعد از دیگری از سرراه برمی داشتیم. جذب حقوقدانان برجسته، سرشناس و مترقی جهانی، تشکیل تیم حقوقدانان بین المللی، تشکیل یک کمیته راهبردی حقوقی برای سازماندهی دادگاه و روند دادرسی، تشکیل یک هیئت منصفه بین المللی متشکل از شخصیت های مستقل و برجسته و محبوب جهانی و تامین هزینه های دادگاه عمده ترین دشواری های پیش رو بوده اند.

فهرست صد تن از سرشناس ترین، برجسته ترین و محبوت ترین حقوقدانان، نویسندکان، روزنامه نگاران، کارگردانان و بازیگران سینما و خوانندگان برجسته و سرشناس جهانی تهیه و از ژانویه ۲٠٠۹ تماس با آن ها را آغاز کردیم. جذب چنین افرادی بسیار دشوار و گاها ماه ها به طول می انجامد. چنین افرادی حاضر نیستند اعتبار و حیثت جهانی خود را برای مردم و کارزاری که نمی شناسند به خطر اندازند. آن ها باید متقاعد شوند، کار جدی است و مردمی که این ابتکار عمل را به دست گرفته و خواهان برگزاری یک دادگاه بی طرف با معیارهای حقوقی بین المللی هستند، نه فقط مصمم به برگزاری این دادگاه هستند، بلکه توانائی تدارک و سازماندهی و به ویژه تامین هزینه های آن را نیز دارند.

با دست خالی، تنها با اتکا به تلاش بی وقفه، توان و انرژی جمعی مان راه را با تمامی دشواری های اش آغاز کردیم واکنون که در آستانه تشکیل کمیته راهبردی حقوقدانان قرار گرفته ایم، کارهای دادگاه وارد مرحله حساس و سرنوشت ساز شده است. تاکنون بیست شخصیت و حقوقدان برجسته جهانی از آفریقا، اروپا، آمریکا و کانادا به دادگاه پیوسته اند. قدم بعدی تشکیل هیئت منصفه دادگاه است.

به منظور تامین هزینه های دادگاه، دست یاری به سوی شما آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی در اقصا نقاط جهان دراز می کنیم. به هر شکل که می توانید به تامین هزینه های دادگاه یاری رسانید. نگذاریم این اقدام تاریخی که خواست اکثریت توده های مردم ایران و به ویژه خانواده های جان باخته گان دهه شصت است، به دلیل مشکلات مالی نیمه کاره رها شود. با برآوردهائی که انجام گرفته است، دادگاه بالغ برصد و بیست هزار یورو هزینه دارد. تنها با همت و تلاش جمعی می توانیم این هزینه را تامین کنیم. چنانچه هزار نفر آبونه شوند، ماهی ده یورو به مدت ده ماه کمک کنند، قسمت اعظم هزینه های دادگاه تامین خواهد شد. به کمپین مالی دادگاه به پیوندیم و در جمع آوری کمک های مالی مردمی فعالانه شرکت کنیم. آبونه و کمک مالی خود را به شماره حساب های کارزار واریز کنیم و دوستان و آشنایان خود را تشویق کنیم همین کار را انجام دهند.

برگزاری این دادگاه و ثبت خونین ترین دهه دوران حاکمیت جنایات کاران جمهوری اسلامی در تاریخ ایران و جهان، به مردم تحت ظلم وستم و سرکوب در کشورهای دیگر این نوید را خواهد داد که آن ها نیز می توانند عدالت را در دست بگیرند، افکار عمومی جهانیان را به قضاوت بگیرند و بخشی از تاریخ سرزمین شان را بنویسند.

شکایت از رژیم جمهوری اسلامی در دادگاه بین المللی ایران تریبونال

حدود چهار سال پیش، آواخر شهریور ١٣٨۶برابر با سپتامبر ۲٠٠٧، جمعی از شما همراه جمعی از یاران و همبندانان عزیزان جان سپرده با یاری و همراهی دیگر فعالان عرصه های سیاسی و اجتماعی، حرکتی را آغاز کردید که در بدو امر تصویر و آینده آن به روشنی امروز نبود. می دانستیم رسیدگی مردمی به هولناک ترین کشتار تاریخ معاصر ایران، کار بسیار دشوار و صعب العبوری است. با دست خالی و تنها با اتکا به انگیزه و تلاش مشترکمان، می خواهیم حکومتی را به خاطر مظالم و جنایات بی شمارش؛ به ویژه برای کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، به محاکمه مردمی بکشیم. کار آسانی نیست، اما برای مردمی متحد، همبسته و تلاشگر شدنی است. هم اکنون کار از نیمه گذشته و کمیسیون حقیقت یاب، چهارم ماه ژوئن ۲٠١٢ و دادگاه بین المللی ایران تریبونال نیز، در اکتبر همان سال برگزار می شود. لذا، جهت تحقق هرچه بهتر این امر، به کمک و همکاری شما خانواده های گرامی که عزیزانتان را رژیم جمهوری اسلامی در دهه شصت، پیش و بعد از آن مظلومانه به قتل رساند، نیاز داریم. برای نشان دادن عمق جنایاتی که رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران در دهه شصت در زندان ها مرتکب شد، به شکایت خانواده های بیشتری نیاز است. به این منظور، تیم بین المللی حقوقدانان ایران تریبونال، اظهارنامه ای حقوقی تنظیم کرده، که در سایت ایران تریبونال (www.irantribunal.com ) منتشر شده است.

خانواده های جان سپردگان و جان به در بردگان کشتارهای دهه شصت و نیز خانواده های زندانیان سیاسی که پیش یا بعد از این دهه در زندان های رژیم جمهوری اسلامی ایران اعدام شده اند، از طریق پر کردن این اظهارنامه، شکایت خود را تنظیم و آن را به یکی از آدرس پستی یا پست الکرونیکی که در انتهای اظهارنامه قید شده است، ارسال نمایند. برای هر شکایت پرونده ای تشکیل خواهد شد. از خانواده های جان سپردگان تقاضا داریم تیم حقوقی ایران تریبونال را برای تکمیل پرونده ها یاری دهند و عکسی از عزیز جان باخته خود و کپی هرگونه سند شناسائی و اسناد مربوط به زندان، دستگیری و اعدام عزیزان شان که در دسترس دارند، به همراه اظهارنامه برای کارزار ارسال نمایند.

اظهارنامه، هم جنبه شکایت نامه دارد و هم شهادت نامه. کسانی که علاقه مند هستند نامشان علنی نشود، گزینه " محرمانه باشد" را در قسمت بالای سمت راست اظهارنامه انتخاب کنند. کسانی که حاضر هستند شهادت بدهند، گزینه ی "حاضرهستم شهادت بدهم" را در قسمت بالای سمت راست اظهارنامه انتخاب کنند. پاسخ به همه ی سئوالات مندرج در اظهارنامه با توضیحات کامل ضروری است.

این دادگاه، بخشی از مبارزه توده رنچ کشیده مردم ایران علیه تاریک اندیشان کوردل و جنایتکار حاکم بر ایران است، که وظیفه آن نه تنها رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی و محاکمه جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت است بلکه، این وظیفه را نیز دارد که این تراژدی انسانی را به قضاوت افکار عمومی جهانیان بگذارد و آن را در تاریخ ایران و جهان برای آیندگان به ثبت برساند. برای نخستین بار در تاریخ ایران و جهان، مردمی ستم دیده و رنج کشیده پرچم دادخواهی را علیه حکومت حاکم برکشورشان به دست گرفته اند. یقینا این دادگاه به مبارزان، آزادی خواهان و توده های دیگر کشورهای استبدادی این نوید را خواهد داد که آنان نیز، می توانند و می باید حکومت های جنایت کارشان را در شرایطی که دادگاه های موجود حاضر به محاکمه شان نیستند، به پای میز محاکمه به کشانند.

باشد که همه ی ما با کمک به برگزاری این دادگاه مردمی، دینمان را به بشریت حق خواه و عدالت خواه و همه ی آن هزاران هزاری که رژیم جمهوری اسلامی فریاد آزادی خواهی شان را در گلو خفه کرد، ادا کنیم. کارزار ایران تریبونال، فریاد دادخواهی هزاران هزار مبارز زن و مردی است که بی هیچ دفاعی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی به خون درغلطیند.

söndag 4 december 2011

به آقای سيد علی خامنه ای

اگرچه دون شأن من ـ بعنوان يک نويسندهء گريخته از جهنم حکومت اسلامی ـ است که «دنيادار» ی چون شما را مخاطب قرار دهم، و اگرچه می دانم در بين نزديکان و اطرافيان شما آدم با جنمی پيدا نخواهد شد که اين نوشته را به ديد شما برساند، اما، در آستانهء سفر هفتهء آينده تان به استان فارس، فکر کردم چند نکتهء با اهميت ـ از نظر خودم ـ را با شما در ميان بگذارم باشد تا شايد اين سفر را با اشراف و آگاهی بيشتری انجام دهيد.



می دانم که شما نه به زيارت تخت جمشيد و آرامگاه های تخت رستم و پاسارگاد باستانی خواهيد رفت و نه حتی زمين ادب را در حافظيه و سعديه خواهيد بوسيد؛ و بيشتر وقت تان با مشتی دروغزن بادمجان دور قاب چين، و گله ای از عمامه داران و دينکاران بر مسند قدرت نشسته، خواهد گذشت. اما ـ چه بخواهيد و چه نه ـ در آن خاک که شما همچون طاووس عليين شده بر آن قدم می نهيد رازها و رمزهائی خفته اند که تصور گشودنشان خواب را در چشمان شما آشفته می سازد و می دانيد که تا اين راز و رمزها برقرارند آب خوش از گلويتان پائين نخواهد رفت.



من بخوبی می دانم که وجود شما پر از نفرت از همهء بزرگان ايرانزمين خفته در خاک فارس است و، همچون اجدادی که تاج حکومت ظلم شان را در هيئت عمامه ای سياه بر سر داريد، آرزو می کرديد که می توانستيد يک شبه خاک آن عجمی را که بعد از دو هزار و پانصد سال کلامش هنوز «انکار شما» ست به توبره می کشيديد؛ آرزو داشتيد تا حافظيه را به آب سيوند می بستيد، و خانهء سعدی را بر سرش خراب می کرديد. اما چه می شود کرد؟ اين ميخ های تابوت حکومت شمايند که از زمين پاک فارس قد برافراشته اند و، در مقايسه با هر کلمه شان، دروغ های شما در برابر روشنائی آفتاب فاش می شود.



بله، می دانم که اهل زيارت کاخ سازمان مللی نيستيد که در ويرانه های تخت جمشيد واقع است و هنوز نمايندگان ملل گوناگونش، نوروز باستانی را، با گياه و حيوان و دست سازهای آدمی، بر پلکان هاي فراخش جشن می گيرند، اما اگر از همانجا که هستيد گوش هوش تيز کنيد پژواک سخن داريوش هخامنشی را خواهيد شنيد که ـ نگران از آيندهء دوردستی که همين اکنون شماست ـ آرزو می کرد که: « خداوند اين کشور را از دشمن و خشکسالی و دروغ محفوظ بدارد». و اينک آن دشمن شمائيد؛ آن خشکسالی، فرهنگ شماست؛ و آن دروغ، راه و روشی است که شما برای ويران کردن «اين کشور» برگزيده ايد.



اما يادتان باشد: شما به خاکی پای می گذاريد که در ميانهء کوهستان هايش نطفهء کشوری به نام ايران بسته شده است و هم اکنون آرامگاه بنيانگزار اين کشور، تک و تنها، «بی چلچراغ و فرش»، و بی ضريح و حرم، در دشت پاسارگاد در انتظار آن نشسته است که آب های درياچه ای که با موافقت شخص شما بوجود آمده تا آثار زندگی و تمدن ايرانيان دوران پيش از حملهء نومسلمانان به اين کشور را غرق و ويران کند، پايه ها و سنگ های مزارش را سست کنند و بپوکانند. به ياد داشته باشيد که شما مسئوول اول و مستقيم اين جنايت فرهنگی هستيد و اگر روزی زنده باشيد و کارتان به دادگاهی که به جنايت ها و خيانت های سران و مسئولان رژيم شما رسيدگی خواهد کرد بکشد مسلماً بابت همين يک جنايت به چند بار حبس ابد محکوم خواهيد شد.



يادتان باشد که شما بر خاکی پای می گذاريد که فکر «حقوق بشر»، برای نخستين بار در تاريخ مکتوب انسان، در آنجا و در ميان مردم اهل تساهل آن بوجود آمده و در منشور کورش بزرگشان منعکس گشته است. و شما با چه روئی به اين زادگاه حقوق بشر می رويد وقتی که لجن و گند ظلم و جنايت از سينهء رژيم تان بر گذشته و تا زير دماغ شما نيز بالا آمده است؟ براستی آيا اين سفر شما را به ياد چيزی به نام حقوق بشر هم خواهد انداخت؟ آيا شما لحظه ای فرصت خواهيد داشت تا خويش را در صفحات تاريخی که دستانی نامرئی هم اکنون مشغول نگارش آنند ببينيد؟ آيا هيچ به محکومان در بند خويش و جوانانی که به دست شما بی آينده شده اند خواهيد انديشيد؟ آيا در اين سفر گذری هم بر کشتهء خويش، زهرا کاظمی، خواهيد داشت که، خفته در گورستانی در شيراز، چشمش به دنبال جلادان شماست؟



و نيز يادتان باشد که نخستين جرقه های فکر حکومت جدا از مذهب از طريق آزاد ساختن همهء مذاهب نيز در همين خاک فارس زده شد و کورش بزرگ با صدور منشور مشهور خود نشان داد که دولتش نه تنها خدمتگذار ملل و اقوام گوناگون که پاسدار آزادی انديشه و عقيده نيز هست. گاه فکر می کنم که کوشش شما و عملهء دولتتان برای نابودی آرامگاه کورش و به آب بستن آثار تمدن عهد او خود نشانهء آن است که تير سکولاريسم کورشی بر قلب نظام ولايت فقيه نشسته و به ياد جوانان ملتی آورده است که اتفاقاً در همين خاک آنها بوده که، برای نخستين بار در جهان، اصل جدا ساختن مذهب (و مذاهب) از حکومت ريشه کرده و به بار نشسته است.



بله، البته اين هم هست که شما به خاکی پای می نهيد که سرمشق اصلی تان، اميرمبارزالدين، آنکه در کلام حافظ «محتسب» خوانده می شد، دين و دولت را يکی کرده و در گسترهء آن ـ گاه حتی به هنگام قرائت قرآن ـ به دست خويش سر می بريد و خون می ريخت. بدينسان، حضور شما در شيراز حکايت از تناسخی دارد که در تاريخ ما جاری بوده و روح استبداد و جور را از هيکلی به هيکل ديگر می کشانده است. و حاشا که در خاندان شما نيز «شاه شجاع» ی پيدا شود که بگيردتان و در قلعه ای حبستان کند تا شيرازيان امروز نيز، همچون حافظ، در رفع ظلم اميرمبارزالدين زمانهء خويش دست افشانی کنند و شادمانه بخوانند که: «شد آنکه اهل نظر از کناره می رفتند»... و آيا اين سخن انجوی شيرازی شما را به ياد روزی که ديگر نخواهيد بود نمی اندازد؟ ـ آنجا که، پس از شرح چگونگی دفع شر اميرمبارزالدين، می گويد که آن حادثه: «موجب خشنودی مردم و اميدواری آنان به ايجاد محطيی آرام شد: آروزی روشن ديدن افق، و نشنيدن بوی خون، و اميد به نديدن سرهای بريده و پيکرهای از دار آويخته...» آيا براستی اين همه کشتار و شکنجه و اعتياد و فحشا و دزدی و ارتشاء را که بر کارنامهء سياه خويش نوشته ايد نمی بينيد؟ و آيا نمی فهميد که حافظ اين ابيات را در مژدهء فقدان شما ست که می سرايد: «ای دل بشارتی دهمت: محتسب نماند! / وز می جهان پر است و بت می گسار هم!» و براستی آيا هيچ چهرهء خويش را در آينهء اين رند شيرازی نگاه کرده ايد تا صورت واقعی جذام خورده و کرم زدهء محتسبان و زاهدان ريائی و شيخان بی آبروی تاريخ را ببينيد؟



آقای خامنه ای، شما به خاکی پا می گذاريد که سعدی اش دربارهء اميری از نوع شما حکايت می کند که: «دست تطاول به مال رعيت دراز کرده بود و جور و اذيت آغاز کرده، تا بجائی که خلق از مکايد فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند...» و مگر نه اينکه او خطاب به شماست که می گويد: «هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نيکی داشت / دماغ بيهده پخت و خيال باطل بست // ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده / وگر تو می ندهی داد، روز دادی هست...»



نه، آقای خامنه ای، کرنش و تکريم استقبال کنندگان سفارشی تان را هم باور نکنيد. همين شيراز کارخانهء توليد دروغزنان و نامردان نيز بوده است؛ آنسان که گاه چنان دل حافظ اش از دست اينان می گرفته که بر خطوط کاغذ فرياد بر می کشيده که: «آب و هوای فارس عجب سفله پرور است / کو همرهی که خيمه ازين خاک بر کنم؟» توصيه می کنم که کمی در چشمان اين سفله گان که در اطرافتان می چرخند و تملق غرغره می کنند خيره شويد و ببينيد که آيا در آنها برق صميميت و محبتی هم باقی مانده است؟ و مگر سعدی همين شيراز در وصف اطرافيان شما نبوده که سروده است: «نه بينی که پيش خداوند جاه / نيايش کنان، دست بر بر نهند // اگر روزگارش در آرد ز پای / همه عالمش پای بر سر نهند»؟



باری، می خواهم بگويم که شما ـ در قالب يک آخوند و ملا و زاهد و محتسب غاصب و مستبد که اينک مهار قدرت را هم در دست دارد ـ به تکه ای از خاک ايران سفر می کنيد که در طول تاريخش هميشه از نوع شما ابراز بيزاری نموده و در کلام همهء بزرگانش بدکاری ها و دغلبازی های نوع شما را افشا و نفرين کرده است. اين خاکی است که نه به آخوند و ملا و حجه الاسلام و آيت الله و ولی امر، که به کورش و داريوش و حافظ و سعدی اش مغرور و زنده است و از گذر کاروان ورشکستهء شما که سهل است، از گذر لشگريان خونخوار اجداد شما نيز، که سه بار مردمش را قتل عام کردند و آنها همچنان مترصد فرصت بودند تا سر به شورش بردارند، رنجی نخواهد ديد.



نيز يادتان باشد که فارس تنها گوشهء کوچکی از سرزمين پهناوری است که در هر شهر و دهش زنان و مردانی آزاده زيسته اند، همان ها که همچون شمائی را، هزاران هزار ديده، و ناديده گرفته اند و هر کجا که امکانش فراهم آمده به آزادی و سرفرازی رأی داده اند.



نه! اشتباه نکنيد. من شما را نصيحت نمی کنم. با غاصب نبايد از در نصيحت وارد شد. با جفاکار به عهد، با اهل مکر و حيله، و با تشنگان به خون معصوم خلايق نمی توان به نصيحت سخن گفت. البته شمايان نيز قرن هاست که خود گوش جان خويش را بر هر حرف سرکش و ناهمواری بسته ايد و دوست نداريد جز تملق و دروغ سخنی بشنويد.



خطاب کردن به شما تنها بهانه ای است تا به جوانان فارس بگويم که از همان خاک که ايشان بر آن رسته اند آدميانی نيز برخاسته بوده اند و برخواهند خواست که در برابر اين حکمرانان سياهی تنها به صبح روشن انديشيده اند و خواهند انديشيد و بر باغچه های کوچک دل هاشان نهال های ديرپای ايمان به آزادی و عدالت را با شيرهء جان خويش آبياری خواهند کرد.



آب از سر شما، آقای خامنه ای، مدت هاست که بر گذشته؛ و ديگر از دست شاه چراغ هم برايتان کاری بر نمی آيد. شما اکنون مظهر کامل «ظلوماً جهولا» ی کتاب دينی خودتان شده ايد.

فاحشگی، مقام زن در اسلام

در نظام معیشتی ِ اسلام، زنان تنها و تنها از طریق تن فروشی ارتزاق می کنند. محل و ممر درآمد زن در اسلام خدمات جنسی است. در اسلام هیچگونه راه و روش و طریق و شیوه و پیشه و کاری برای گذران زندگی زن و کسب درآمد و تأمین هزینه های روزمره، به جز تن فروشی متصور نیست، توصیه هم نشده. البته پیرزنان عجوزه که فاقد کالای سکس برای فروشند، آورده شده که با دوک نخریسی خود را مشغول می کنند. شغل و حرفهء زنان در اسلام و قرآن روسپی گری است. کلفتی برای شوهر و یا ارباب و نگهداری از فرزندان وی، به خودی خود و بدون ارائه سکس هیچگونه دستمزدی ندارد.

در اسلام از دو گروه زنان یاد شده است: زنان آزاد و کنیزان. در اسلام هر دو صفت آزاد و کنیز به وجه موهن بکار رفته است. چراکه زن آزاد یعنی زنی که برده نیست و در اینجا کلمهء آزاد به هیچ وجه به معنی آزادی نیست.

کنیز که وضعیتش معلوم و تکلیفش روشن است. کنیز برده ای است خریداری شده و یا به غنیمت گرفته شده در غزوات و جنگهای تجاوزکارانهء مقدس اسلام که دارای هیچ اختیار و انتخابی نیست و جانش موهبتی است که از جانب ارباب و صاحبش به وی ارزانی گردیده. کنیز در قبال دفع شهوت ارباب و پسران و دوستان وی و کلفتی برای آنان لقمه نانی می خورد و زنده می ماند.
اما زن آزاد به زنی گفته می شود که برای ارتزاق و اعاشه و گذران زندگی، از این امتیاز برخوردار است که ظاهراً مرد مسلمان متجاوز به خود را خود برگزیند و به اختیار به تن فروشی تن دردهد.( نکاح اسلامی) همین میزان از اختیار و انتخاب نیز، در جوامع پدرسالار و نظام مردسالارانه و اسلامی توسط پدر و یا سرپرست شرعی ِ زن نادیده گرفته می شود و زنان جوان و بویژه دختران باکره بالاجبار به ازدواج هایی ناخواسته تن می سپارند.

در اسلام سعی گردیده است که به هر میزان که ممکن است از سن ازدواج زنان بکاهند تا زمان بهره برداری جنسی از آنان افزایش یابد. اینکه محمد تازی عایشه را از شش سالگی با تفخیذ( درمالی) و سپس در نه سالگی به فیض دخول می رساند از رأفت اسلامی است و گرنه خمینی در تحریر الوسیله تفخیذ با نوزاد شیرخواره را نیز مجاز می شمارد.

مسلمانان ماله کش که بطور بی امان به تفسیر مشغولند، زمانی که از زنبارگی و شهوترانی پیامبر اسلام سخن می رود، دلیل ازدواج های متعدد و هوسرانی های او را کمک به زنان بی سرپرست عنوان می کنند. گویی کمک مالی و یاری رساندن به زنان بی چیز و فقیر بدون جماع با ایشان ممکن نیست. توجه به این نکته نیز ضروریست که تعبیر« زنان بی سرپرست » فی نفسه توهین آمیز بوده و زنان را صغیر و سفیه و نابالغ دانسته و بدون وابستگی به مرد و به عنوان انسان کامل و مستقل به رسمیت نمی شناسد. زن در نگاه اسلامی و قرآنی در حقیقت به مثابه زائده ای است که به گرداگرد عضو جنسی ِ زنانه شکل یافته است و لاجرم به اکراه و اجبار به صورت طفیلی ِ مرد می بایست تحمل شود.( پیدایش یافته از دندهء چپ مرد)

جماع خرانهء مرد مسلمان با زن، هیچ شباهت و سنخیت و همجنسی با عشقبازی ِ انسانی ندارد. دوسویه نیست و از مبحث فاعل و مفعولی است. زن در جماع اسلامی توسط مرد گائیده می شود.( با پوزش) جماع اسلامی از اساس با مفهوم سکس و معاشقه و عشقورزی از زمین تا آسمان تفاوت دارد. زن مسلمان وسیلهء دفع شهوت مرد است. فاقد ارادهء جنسی و میل شخصی و به مانند احشام و جماد و نبات شناخته می شود. زن مسلمان می باید با بستن لنگ به کمر در هر حال و در هر لحظه ای حاضر به یراق و آمادهء ارائه خدمات جنسی به مرد بوده باشد. حتا هنگامی که سوار بر شتر در حرکت است. در جماع اسلامی، مرد مسلمان شبیه همین حاجی بازاری های مؤمن و متدین جمعیت مؤتلفه ای وقتی به خانه باز می گردد، زن عقدی و یا صیقه ای خود را از گنجه و کمد درآورده و چون خوکی فحل به وی تجاوز می کند، از پیش یا از پس.( بقره 223) مرد مسلمان در قبال تملک زن شرعی ِ خویش، پول پرداخته و کالایی را خریده و مختار است که به هرگونه که می پسندد از متاع خویش بهره ببرد. در ازدواج های اسلامی، زن شریک و همسر مرد نیست. این الفاظ تعارفات خررنگ کنی بیش نیست.

مرد مسلمان با پرداخت مهریه، زنی را می خرد و با پرداخت نفقه، وی را به مانند کالای جنسی و کلفت شخصی به خدمت می گیرد.( نساء 21 و 24) حتا فرزندانی که از ازدواج های اسلامی بوجود می آیند متعلق به مرد بوده، حتا جانشان. به گونه ای که اگر پدر فرزندش را به قتل برساند قصاص نمی شود. زن به دلیل اینکه در برابر خدمات جنسی و کلفتی از شوهرش مهریه و نفقه و دستمزد دریافت می دارد، لذا بچه هایی که به دنیا می آورد دقیقاً شبیه نتیجهء زایمان های اسب و الاغ در طویلهء چوپان، به مرد تعلق می گیرد.

متعه و صیغه نیز که در مذهب شیعه مورد احترام بوده و به شدت تشویق می گردد، به منزلهء کارخانهء فاحشه سازی، یکی از راه هایی است که زنان لقمه نانی به کف آورند و از گرسنگی نمیرند. اساساً در موضوع صیغه و متعه صحبت از فاحشگی راندن از سوی منتقدین بی مورد و مضحک است. زیرا که زن در بینش اسلام و قرآن دقیقاً همان فاحشه است. تن فروش و روسپی است. چون قابل تصور نیست که هیچ زنی بدون دریافت دستمزد به جماع با مردی درآید. حتماً باید با مبلغ معلوم و مدت معلوم این عمل صورت گیرد.

نکتهء تأسف آور آن است که هرگاه زنی با مردی دلخواه و دوست داشتنی آزادانه بیامیزد و از سر عشق و علاقه و احترام متقابل، بدون هیچ چشمداشت مادی و مالی به وی بپیوندد و عاشقانه و بنا بر نیاز طبیعی عشق بورزد، آخوند و اسلام و قرآن وی را هرزه و فاحشه و زناکار می خوانند و مستوجب تنبیه و تازیانه و سنگسار می دانند. بحث خفت بار و جدایی افکن و سرکوب کنندهء « محرم و نامحرم » و گناهان جعلی و موهوم جنسی که در اسلام ساخته و پرداخته شده، ریشه در همین معنا دارد.

قابل توجه است که تنها رابطه و مشارکت اجتماعی زن در اسلام منحصر به زمانی است که مورد معامله قرار می گیرد.( البته زن آزاد و نه کنیز و برده.) به بیان دیگر زن تنها در یک مورد و فقط به هنگام فروش سکس و چک و چانه زدن بر سر قیمت ارائهء خدمات جنسی( مهریه، نفقه و اجرت المثل) است که مورد گفتگو قرار می گیرد. از آن پس، یعنی پس از انعقاد قرارداد، زن به پستوی خانه و گنجه و کمد باز می گردد و وظیفهء شرعی ِ وی حفاظت و مراقبت از آلت تناسلی ِ خویش به عنوان مایملک شوهر و یا مایملک هر مردی است که از طریق قرارداد صیغه، فرج وی را خریده است. در جوامع پدرسالار و عشیره ای و قبیله ای همین میزان رابطهء اجتماعی نیز توسط پدر و پدربزرگ و برادر از زن دریغ گردیده و زن غیاباً خرید و فروش می شود.

در جامعهء انسانی، زنان تا زمانی که همچون مردان از کار شرافتمندانه و انواع بیمه های اجتماعی، از جمله بیمهء بیکاری و ازکارافتادگی بی بهره بوده باشند و برای خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و در مجموع جهت گذران زندگی و ارتزاق و معاش خود به مرد وابسته و محتاج باشند و به ناچار از طریق ارائهء خدمات جنسی به شوهر اسمی و یا هر مردی کسب درآمد کنند و نان بخورند، بدون تعارف روسپی و تن فروشند.

آيت‌الله روح‌الله خميني گوربه گورشده

آيت‌الله خميني رهبر ايران بود. او در 24 سپتامبر 1902 در غرب ايران، در شهر خمين و در خانواده‌اي روحاني متولد شد. پدرش مصطفي هنگامي كه خميني 5 ماهه بود توسط راهزنان بقتل رسيد. برادر بزرگتر او سيد مرتضي (كه بعدها به نام آيت‌الله پسنديده شناخته شد) مسئوليت آموزش خميني را بعد از مرگ مادرشان در 1918 به عهده گرفت.

خميني در 19 سالگي به اراك رفت، و زير نظر آيت‌الله عبدالكريم حائري، عالم و پژوهشگر معروف اسلامي، به فراگیری علوم دینی پرداخت. خميني در سال‌هاي بعدي در مدرسه فيضيه (دانشگاهي مذهبي) از حائري پیروی مي‌كرد. او در آن جا خود را در اخلاق و فلسفة ديني مطرح ساخت. به محض اتمام تحصيلات، خميني فلسفة اسلامي و فقه را آموخت. پس از مرگ حائري در سال 1937، او به نيابت آيت‌الله بروجردي يكي از اولياي برجسته شيعي زمان رسيد. اقامت خميني در قم همزمان بود با به قدرت رسيدن رضاخان، كه با در اختيار گرفتن قدرت، از نفوذ روحانیون کاست.

در 1932 خمینی با دختر يك روحانی برجسته تهراني ازدواج كرد و صاحب هفت فرزند شد كه پنج فرزند وي زنده‌اند. هر دو پسرش در شرايط اسرارآميزي فوت كردند: پسر بزرگش مصطفي در سال 1977 در نجف و پسر جوانترش احمد، در سال 1995 در تهران. خميني اولين‌رساله‌اش را درباره فلسفة ديني در سن بيست و هفت سالگي منتشر كرد. شهرت وي به عنوان يك آموزگار فقه (فقه اسلامي)‌ بين 1940 و 1950 افزايش يافت. او نخستين كتابش را – كشف الاسرار – در رد رسالة ضدديني با نفوذي كه چندين سال قبل منتشر شده بود، نوشت.

خميني در 1962 بعد از مخالفت علني با برنامة اصلاحات ارضي، حق رأي زنان، و قانوني كه فعالیت اقليت مذهبي بهايي را رسمیت می­بخشید، در سطح ملی معروف شد. او در بيان و خطابه ماهر بود و اپوزیسیونی را شامل روحانیون سنتی، ملیون، و مردم تهیدست شکل داد. به‌خاطر مخالفت با دولت در 5 ژوئن 1963، به دستور شاه دستگير شد، اما پس از مدت كوتاهي به خاطر فشار مردمي آزاد گردید. وي مجدداً در 4 نوامبر 1964 دستگير شد و شاه او را به تركيه، جايي كه راه خود را براي نجف هموار ساخت،‌ تبعيد کرد.

در مدت تبعيد در عراق، خميني كتاب «حكومت اسلامي»، كه طرح كلي نظریه ولايت فقيه­اش بود را نوشت و در آن نقش اپوزیسیون شيعی در رهبري مذهبی را مورد توجه قرار داد. پيروان خميني تعداد زيادي نوارهای سخنراني وي را به ايران وارد مي‌كردند.

در 7 ژانويه 1978 و پس از پرسش يكي از مطبوعات دولتي دربارة تمایلات جنسي و ميهن‌‌پرستي خميني اعتراضات جوانه زد. آتش گشودن پليس به سوي مردم، شروع و آغاز رشد تظاهرات بود. در اكتبر 1978، خميني به فرانسه رفت و در آنجا ملاقات كنندگان ايراني و جرايد غربي را به حضور پذيرفت. شاه در 16 ژانويه 1979 از ايران فرار كرد و در 1 فوريه 1979 خميني به ايران بازگشت و 2 ماه بعد جمهوري اسلامي را اعلام كرد. به عنوان رئیس عالی (رهبر)، و بر خلاف بحران گروگان­های آمریکایی و جنگ ايران و عراق، او انقلاب فرهنگي و تجميع قدرت از طریق يك رشته پاكسازي‌هاي خونين را آغاز کرد. خميني در 4 ژوئن 1989 مرد.

زندانی سیاسی آزاد باید گردد؛ اسامی بعضی از زندانیان سیاسی

زندانیان سیاسی سرمایه های دمکراسی هستند.آنان با فداکاری و از جان گذشنگی زبان جامعه میشوند و به قیمت جدایی از همسر و فرزند٬ آلام مردم را به گوش جهانیان می رسانند.در پی به اوج رسیدن مبارزات آزادیخواهانه ملت و نا آرامی های اخیر ٬ بیش از ۱۰۰۰ نفر بازداشت و از سرنوشت آنان در سیاهچال های این حکومت تبهکار اطلاعی در دست نیست .بر ماست که در تظاهرات حمایت از مردم ایران در خارج از کشور با برافراشتن تصاویر و اسامی آنان به مبارزات آنان ارج نهیم و خواهان آزادیشان با هر تفکری که دارند , شویم.زندانیان سیاسی از سربلندترین شهروندان جهان و قهرمانان وطنند.

اسامی بعضی از زندانیان سیاسی(لیست کامل نیست)
کوروش زعیم از رهبران جبهه ملی ایران٬شیوا نظرآهاری از فعالان حقوق بشر٬ بهروز جاوید تهرانی (فعال دانشجوئی)٬رضا عطاران(بازیگر و کارگردان) ٬شکوفه آذر(خبرنگار)٬محمد علی ابطحی (معاون سابق رياست جمهوری)، رضا عليجانی (روزنامه نگار)، اردشير امير ارجمند (استاد حقوق)، محسن امين زاده (معاون سابق وزارت امور خارجه)، محمد رضا عطريانفر (سياستمدار جناح مخالف)، ژيلا بنی يعقوب (روزنامه نگار)، قربان بهزاديان نژاد (استاد دانشگاه)، محمد قوچانی (روزنامه نگار)، سعيد حجاريان ، محمد رضا جلائی پور (فعال دانشجوئی)، سعيد ليلاز (روزنامه نگار)، محسن ميردامادی (عضو سابق مجلس)، عبدالله مومنی (فعال دانشجوئی)، بهزاد نبوی (عضو سابق مجلس)، عبدالله رمضان زاده (سخنگوی سابق دولت)، هدی صابر (رونامه نگار)، ٬محمد قائم مقامی (فعال سياسی)٬محسن صفائی فراهانی (عضو سابق مجلس)، سعيد شرکاوند (معاون سابق وزارت دارائی)، شهاب الدين طباطبائی (رزنامه نگار)، عبدالفتاح سلطانی (وکيل دادگستری)، علی تاجرنيا (عضو سابق مجلس)، محمد توسلی (شهردار سابق تهران)، مصطفی تاجزاده (معاون سابق وزارت کشور)، غلامرضا ظريفيان (استاد دانشگاه)، احمد زيد آبادی (روزنامه نگار).
سامي دانشجویان زير به تفكيك دانشگاه ها، تنها نام كساني است كه اخبار بازداشت آنها منتشر شده است.

دانشگاه تهران:
احمد احمديان، اسکندري، امين افضلي، وحيد اناري، محمد بلوردي، حسين حامدي، محسن حبيبي مظاهري، نويد حقدادي، محمدرضا حکمي ، کاظم رحيمي، مرتضي رضاخاني، ميثم زارعي، امين سميعي، بهرام شعباني، عليرضا شيخي، ابراهيم عزيزي، سياوش فياض، سيد حسين ميرزاده، حسين نوبخت، جواد يزدانفر، حبيب خدنگي، سهراب احديان، رضا ارکوازي، کريم امامي، محمد حسين امامي، الهه ايمانيان، روح الله باقري، فرهاد بينازاده، ايمان پورطهماسب، عزت تربتي، سميه توحيدلو،ياسر جعفري، ميلاد چگيني، محمدرضا حدآبادي،سيد جواد حسيني، فرشيد حيدري زمين، بهنام خدابنده لو، محمد خوانساري، محمد داوديان، محمود دلبري، علي راعي، اميد رضايي، علي رفاهي، سيف الله رمضاني، ابراهيم زاهديان، ناصر زماني، مجيد سپهوند، حنيف سليمي، محمد باقر شعبان پور، حامد شيخ عليشاهي، ايمان شيدايي، فرهاد شيراحمد، سامان صاحب جلالي،فرحان صادق پور، فرشاد طاهري،غمديده، حمزه فراتي راد، اسماعيل قرباني، محمد کريمي، عرفان محمدي، محسن آزموده، پيام پورنگ، مرتضي جانبازي، حاجي پور، آدرین جلالی، سهراب احمدي، رضا زينلي، صمد مهرعلي تبار

دانشگاه اميركبير:
پدرام رفعتی، هادی پلاور، مجتبی علیجانی، بيتا صميمي زاد، امیرحسین استیری، آدرين جلالي، ميترا عالي، احمد جابری

دانشجويان محروم از تحصيل:
ضياء نبوي (دبير شوراي دفاع از حق تحصيل)، علیرضا خوشبخت (دانشجوي محروم از تحصيل)، زهرا توحیدی (دانشجوي محروم از تحصيل)، پيمان عارف (دانشجوي محروم از تحصيل)، شيوا نظر آهاري

دانشگاه آزاد:
امیر کلهر (دانشجوی دانشگاه آزاد کرج)، حسام نصیری (دانشگاه آزاد تهران مركز)، علي بيكس (دانشجوي دكتراي رشته تاريخ دانشگاه آزاد)، مجتبی محمدیان (دانشگاه آزاد بابل)، امیرحسین محمدی (آزاد میبد)

دانشگاه مازندران و دانشگاه صنعتي نوشيرواني بابل:
سیاوش سلیمی نژاد، محسن برزگر، ایمان صدیقی، حسام الدین باقری، علیرضا کیانی، میلاد حسینی کشتان، علی نظری، اشکان ذهابیان، علی دنیاری، رحمان یعقوبی، مازیار یزدانی، علی عباسی، شوانه مریخی، محسن برزگر، محمد علمی، نيما نحوي، حمیدرضا جهان تیغ، مرجان فیاضی و سوگند علیخواه،

دانشگاه كرمانشاه:
سیامند غیاثی و محمد جعفری و بازداشت چندين فعال دانشجوئي ديگر

دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين:
پیام حیدر قزوینی، نسیم ریاحی، مجتبی رحیمی، عطا رشیدی،
اساتید دانشگاه : حسین رئیسیان، فضلی، درویش، ایمانی، البرزی

دانشگاه بوعلي همدان:
سياوش حاتم، حجت بختياري، مهدي مسافر، پوريا شريفيان، رضا جعفريان، مصطفي مهدي زاده و امين نظري (عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت)، محمد صيادي

دانشگاه تربیت معلم:
سجاد بازوند، ناصح فریدی (فارغ التحصیل)

دانشگاه سمنان:
بازداشت ۲۵ دانشجوي اين دانشگاه پس از تجمع اعتراضي

دانشگاه فردوسي مشهد:
رضا لطفي

دانشگاه هرمزگان:
علی شجاعی

دانشگاه شيراز:
اسماعیل جلیلوند، حمدالله نامجو

دانشگاه علامه طباطبائي:
مجيد دري

دانشگاه نفت اهواز:
حسین رحیمی و امین نیک زاده

دانشگاه تبریز:
امیر مردانی و امین جهانی

جمهوری اسلامی، سکس و شرع مقدس

اگرچه خط مشی این سایت پردختن به موضوعات داخلی و درگیری های کوچک مقامات و ... نیست اما ماجرا دانشگاه زنجان اهمیتی دیگر دارد که لازم دانستیم آن را انعکاس دهیم. بخصوص از آن جهت که دانشجویان باید در این موقعیت کمال هوشیاری را به خرج دهند و ترفند حاکمیت را به خودش برگردانند، و کاری را که در 18 تیر آغاز کردند به انجامی شایسته برسانند.

ماجرای تجاوز یک مسئول دانشگاه زنجان به یک دختر دانشجو چندی پیش موجب اعتراض دانشجویان شد و حکومت با تمام توان تلاش کرد تا این اعتراضات را سرکوب کرده و طبق معمول، آن را ناشی از تحریک بیگانگان تبلیغ کند.

این ترفند ناموثر بود هرچند که اعتراض دانشجویان موقتاً پایان گرفت. اما ماجرا ادامه یافته و دانشجویان که فساد گسترده حکومت را در همه جا می بینند (همین چند وقت پیش بود که کسی به نام پالیزدار آمار فسادهای مالی گسترده «ارکان نظام» را بسیار خلاصه افشا کرد و سربسته از فساد اخلاقی آنان هم سرنخ داد) مترصد هستند که دوباره اعتراضات خود را گسترده تر از قبل مطرح کنند.

در این میان حاکمیت اقدامات عجیبی می کند که می تواند حاکی از تلاش برای کنترل اعتراضات دانشجویی و به تقابل کشیدن آن با احکام دین اسلام باشد.

برخی اخبار و اطلاعات حاکی از این هستند که نيروهاي امنيتي در پی جلب رضايت دختر دانشجوي بازداشتي دانشگاه زنجان هستن تا او اعلام کند که پيش از اين به عقد موقت (صيغه) مددي (معاونت دانشجويي دانشگاه زنجان) در آمده است. این موضوع باعث می شود که از مددی رفع اتهام تجاوز شده و عمل وی شرعی قلمداد گردد و از سوی دیگر هرگونه اعتراض به اعمال او تعدی به حقوق شخصی و نفی احکام اسلامی تلقی گردد.

البته به کسی مربوط نیست که «کی با کی سکس دارد» اما در این ماجرا چند پرسش مهم می توان مطرح کرد: اول اینکه مددی چرا اینقدر اهمیت دارد که حاکمیت حاضر است او را به این ترتیب از مجازات برهاند؟ اگر در ماجرای زارع، حاکمیت اساساً اتهامات او را انکار کرد، به خاطر موقعیت او و احتمال افشای اسرار سکسی مقامات دیگر بود.

سوال دیگر اینکه چرا حکومت در آستانه 18 تیر چنین اقدامی را انجام می دهد؟ این اقدام قطعاً تحری کننده دانشجویان است و می تواند به اعتراض و تظاهرات منجر شود و مقامات این را به خوبی می دانند. پس لابد طرح و نقشه ای دارند.

از سوي دیگر احتمال تجاوز به دانشجوي بازداشتي در بازداشتگاه وجود دارد. همان طور که در مورد دانشجوی دختر دانشگاه همدان اتفاق افتاد.

مرور این گونه رویدادها چشم انداز کریهی را مقابل دیدگان می آورد. گروهی که پس از جنگ به مرور تمام مصادر امور و منابع مالی کشور و مقامات حکومتی را غصب کردند امروز بی شرمانه از انجام هیچ کاری خودداری نمی کنند و به نام اسلام (آن هم از نوع انقلابی) و شرع مقدس انجام هر عملی را برای خود مباح می بینند. باید اندیشید و افشا کرد که این مقامات – از همین معاون دانشگاه زنجان گرفته تا سردار طرح امنیت اجتماعی و کسانی بسیار دیگر که هنوز در پس پرده اند – به پشتوانه کدام قدرتی اینگونه بر جان مال و ناموس مردم می تازند و کسی جلودارشان نیست؟ (حتماً ماجرای کشته شدن یک پسر جوان در مترو توسط یک عضو نیروی انتظامی را به یاد دارید که دلیل قتل را متلک گفتن پسر جوان به یک دختر عنوان کرد!)

باید از این جامعه و از این مردم که تعصبشان را بر موی دختران و اختلاط با جنس مخالف متمرکز کرده پرسید که تجاوز به کسی که برای تحصیل در دانشگاه حضور یافته، برگزاری نماز جماعت با حضور فواحش برهنه (!!)، تجاوز و کشتن دانشجوی پزشکی در بازداشتگاه، فریب دختران و فروش آنها به اعراب (سخنان آقای عباسی را به خاطر بیاورید)، کشتن جوانان به جرم تمایل به جنس مخالف، و ده ها مورد مانند این که آشکارا و در کمال وقاحت از سوی حاکمیت اعلام و سپس ماست مالی و اساساً انکار شده، و ده ها و بلکه هزاران موردی که پنهان است و آشکار نگردیده، شایسته تعصب ورزیدن نیست؟