در واکنش به انتشار خبر توافقنامه احزاب «کومله» و «دموکرات کردستان»، نامه اعتراضآمیزی به امضای جمعی از کنشگران سیاسی منتشر شد که نسبت به خطر «تجزیهطلبی» هشدار میداد. (اینجا+ بخوانید) هرچند احزاب کرد بلافاصله هرگونه تمایل تجزیهطلبانه خود را تکذیب کردند، (+) اما چهرههای دیگری پیدا شدند که افراطیتر از رادیکالترین احزاب کردستان به دفاع از مسئله تجزیهطلبی بپردازند. شادی صدر که تا پیش از این به عنوان چهرهای فعال در زمینه حقوق زنان شناخته میشد، این بار در قامت مدافع حقوق «ملتهای عرب، کرد، بلوچ و …» ظاهر شده و به بیانیه اعتراضآمیز کنشگران واکنش نشان داده است. (اینجا+ بخوانید) من اینجا قصد واکاوی اختلاف بر سر تعاریف «ملت» را ندارم. تنها میخواهم به بخشی از سخنان خانم صدر بپردازم که در آن مسئله «حاکمیت قومیتی» در ایران را مطرح کردهاند.
ایشان در بخشی از یادداشت خود میآورند: «راستش فکر میکنم اگر من عرب یا کرد بودم و تا به حال و با وجود همه بلاهایی که نه فقط در دوران جمهوری اسلامی بلکه از آغاز پروژه ایجاد دولت-ملت به زور سر نیزه رضاشاه پهلوی، به سر خودم و خانوادهام آمده، «تجزیهطلب» نشده بودم، با خواندن این بیانیه حتما در صف مدافعان جدایی از ایران قرار میگرفتم. به خصوص وقتی چنین جملهای را میخواندم: «در ایران علیرغم وجود نارساییهای بسيار در رفتارهای حاکمیتها هیچگاه دولتی منبعث از گروهی قومی در رأس «ملت یا ملتهای زیرسلطه» دیده نشده است».
من در چند زمینه با خانم صدر اختلاف دارم. اول اینکه بر خلاف ایشان به یکی از این اقلیتهای قومی (کرد) تعلق دارم. دوم اینکه بر خلاف ایشان، پس از خواندن این عبارت اصلا تجزیهطلب نشدم. سوم اینکه بر خلاف ایشان گمان میکنم پاسخ یک گزاره علمی، تنها به مدد گزارهای دیگر یا ارایه اسناد و یا شواهد قابل اتکا امکانپذیر است و نه به مدد شعارگرایی و برچسبزنی و هیاهوی تبلیغاتی. در واقع خانم صدر وقتی از جانب گروهی از اندیشمندان میخواند که «در ایران علیرغم وجود نارساییهای بسيار در رفتارهای حاکمیتها هیچگاه دولتی منبعث از گروهی قومی در رأس ملت یا ملتهای زیرسلطه دیده نشده است»، (این بخش مربوط به نامه کنشگران است که خانم صدر به آن اعتراض دارد) به این شیوه واکنش نشان میدهد: «این جمله و جملاتی نظیر این، که نقض سازماندهی شده (systematic) بنیادیترین حقوق ملتهای عرب، کرد، بلوچ و… را به «نارساییهایی در رفتارهای حاکمیتها» فرو میکاهد، به همان حاکمیتها هم جواز سرکوب هر نوع گفتوگو پیرامون حق تعیین سرنوشت را با زدن برچسب «تجزیهطلبی» یا «مجری سیاستهای امپریالیسی» میدهد».
در مقابل من گمان میکنم گزاره مورد اشاره، یک گزاره کاملا علمی (یعنی ابطالپذیر) است. پس میتوان با آن موافق بود و یا اینکه با نشان دادن یک «دولت منبعث از گروهی قومی» که در ایران قدرت را به دست گرفته، ادعای مطرح شده را رد کرد. کاری البته خانم صدر نمیکند و من میخواهم بگویم اگر هم میخواست انجام بدهد نمیتوانست، چرا که ادعای مذکور صادق است. در واقع از تاریخ شکلگیری دولت مدرن در ایران (یعنی همان چیزی که خانم صدر «پروژه ایجاد دولت-ملت به زور سرنیزه رضاشاه» میخوانند) تاکنون، دولتهای مدرن ایران در انحصار هیچ گروه قومی خاصی نبودهاند. اتفاقا کاملا برعکس، تنوع قومی سیاستمداران ایرانی کاملا چشمگیر و گاه به سمت و سوی برخی از اقوام (مخصوصا ترکها) است.
احتمالا هیچ دولتی در تاریخ صدساله ایران وجود ندارد که کابینه آن در انحصار یک قوم خاص باشد. برعکس، از میان تمامی اقوام ایرانی میتوان سیاستمداران شاخصی نام برد که یا در صدر کابینه قرار گرفتهاند یا دست کم به سمت وزارت رسیدهاند. جالب اینجا است که این ادعاها در شرایطی مطرح میشود که هم بالاترین مقام سیاسی کشور (رهبر نظام) متعلق به یکی از اقوام ایرانی (ترک) است و هم شاخصترین رهبران مخالفین همان نظام! (میرحسین موسوی «ترک» و مهدی کروبی «لر») من دقیقا نمیدانم آمار دقیقی از تفکیک قومیتی وزرای کابینه طی 30 سال گذشته وجود دارد یا نه، اما به خوبی میدانم که وقتی در یک کشور، تمامی استانها، با تنوع قومی و مذهبی خود سهمیهای متناسب برای ارسال نماینده به مجلس دارند، ادعای «قومیتی» بودن حکومت تا چه میزان مضحک جلوه خواهد کرد. یعنی حتی اگر دست از تبارشناسی سیاستمداران فعال در کشور هم برداریم و ساختار حکومت را برگرفته از قوانین آن فرض کنیم، آنگاه باید بتوانیم به قانونی اشاره کنیم که برای فعالیت و حضور در ردههای مدیریتی محدودیتی قومی قایل شده باشد.(اینجا بحث بر سر محدودیتهای مذهبی و یا جنسیتی نیست که اتفاقا کاملا در قانون مشاهده میشوند، بلکه بحث بر سر محدودیت قومیتی است)
اما اگر از من بپرسند با وجود قوانین کاملا برابر قومیتی و در حضور مجلسی متشکل از انواع اقوام در صدر قوه قانونگزار یک کشور، چگونه امکان تحقق تبعیضهای قومیتی به وجود خواهد آمد؟ پاسخ من دقیقا همان اتفاقی خواهد بود که خانم صدر با عنوان «نارساییهایی در رفتارهای حاکمیت» از آن یاد میکنند. با این تفاوت که علیرغم ادعای ایشان، به باور من این مسئله ابدا «فروکاهیدن» بحث نیست، بلکه فاصلهگرفتن از شعارگرایی مردمفریب به سمت ریشهیابی علمی مشکل است. قطعا هرکسی که از صمیم قلب دلش برای حل این مشکل و یا هر مشکل دیگری در ابعاد اجتماعی بسوزد، تلاش خواهد کرد تا فارغ از تمامی حب و بغضهای شخصی و یا سود و زیانهای گروهی، ریشه مشکلات را شناسایی و متناسب با آن پیشنهاد راهکار کند. هرچند وقتی در زمینه دفاع از حقوق زنان کارمان به جایی برسد که ادعا کنیم حتی یک مرد ایرانی هم پیدا نمیشود که در طول عمرش به زنان متلک نگفته باشد و یا در برنامه زنده تلویزیونی بگوییم از تمام مردان بیزار هستیم، عجیب نیست که وقتی هم در بحث مطالبات اقوام وارد میشویم به کمتر از تجزیه ملت ایران به چهل «ملت» ناشناخته رضایت ندهیم!
در ادامه خانم صدر مجموعه دیگری از اخبار و نارساییها و نامطلوبات کشور را فهرست کردهاند و حتما منظورشان این بوده که همه این موارد شواهدی بر حکومت قومیتی در ایران است! متاسفانه به علت پراکندگی بیش از حد این موضوعات، حتی اگر خواندن آنها امکانپذیر باشد، قطعا پاسخگویی بدان در قالب یک یادداشت امکانپذیر نخواهد بود. در این میان من فقط به یک مورد خاص اشاره میکنم که امکان تشریح آن با مثالهای کاملا قطعی وجود دارد. ایشان در برخی از یادداشت و در انتقاد از منتقدین حاکمیت نوشتهاند: «… به خاطر تغییر نام خلیج فارس به «خلیج»، کم مانده بود سر در سازمان ملل را پایین بیاورند و خلاصه هر چه فریاد داشتند بر سر همگان کشیدند اما درمورد تغییر نام تمامی شهرهای مناطق عربنشین به اسامی فارسی بیمسمایی مانند «سوسنگرد»، تنها چند لطیفه ساختند و خندیدند؟»
من فقط در این مورد خاص بگویم که آنچه خانم صدر «اسم فارسی بیمسما» میخواند، از ترکیب دو واژه «سوسن» و «گَرد» تشکیل شده که «گرد» در فارسی به معنای «شهر» است. مثلا ما در شاهنامه «سیاوشگرد» را داریم که شهری ساخته شده به دست سیاوش در توران است. این «گرد» حتی به صورت «گراد» به روسیه هم وارد شده است. (مثل «لنینگراد» و «استالینگراد») سوسنگرد نام شهری بوده که در زمان ساسانیان در همین منطقه قرار داشته و معنای آن احتمالا «عبادتگاه سیاره ناهید» بوده است. من نمیدانم اگر این میزان از پیشینه برای انتخاب نام یک شهر کافی نباشد، پس مصداق «مسما» از نظر خانم صدر چه خواهد بود؟!
آیا ایشان در انتخاب مثالهای خودشان هیچگاه به افزودن پسوند عربی «رضوی» به نام چند هزار ساله «خراسان» اشاره خواهند کرد؟ آیا به تغییر نام بندر«گمبرون» (که هرچه باشد عربی نیست) به بندر«عباس» (که دلیلش هرچه باشد به هر حال عربی است) اشاره خواهند کرد؟ آیا یادآوری خواهند کرد در همان ماجرای خلیج فارس، یکی از جزایری که ایرانیان برای حفظ آن رگ گردنشان بالا میزند «ابوموسی» نام دارد؟ آیا خواهند گفت ما همانطور که استان «فارس» داریم، استان «لرستان» و «کردستان» و «بلوچستان» هم داریم؟ آیا اشاره میکنند که ما «ترکمنصحرا» داریم؟
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar