بعد از انقلاب سال ۵۷ جمعیت کثیری از ایرانیان جلای وطن کردند. در بین مهاجرین گروهی که استبداد سرنگون شده را دموکرات تر از استبداد جایگزین شده میدانستند و در مقایسه یکی بر دیگری در مفهوم دموکراسی دستخوش لغزش و انحراف شده بودند به جرگه رسانههای گروهی و اپوزیسیون سیاسی پیوستند.
این قشر رفته رفته در نوستالژی بازگشت و بدست آوردن کرسیهای قدرت از دست رفته از روی اضطرار حاضر به پذیرش هر روش غیر عادی از قبیل توطئه، کودتا، تراژدی ملی و حتی جنگ بر علیه ایران و ایرانی شد. آگاه و ناآگاه وسیلهای گردید در دستهایی که از تاریک خانههای قدرت جهانی، جهت تضعیف و تجزیه کشور، تقویت آخوند و افسار گسیختگیاش را بهترین طریق رسیدن به “هدف” تشخیص دادند.
از این رو بیش از سه دهه، ایرانیان خارج نشین علی رغم در دست داشتن انبوه امکانات مبارزه در زمینه سیاسی بجای پیشروی درجا زدهاند و بجای ائتلاف و همبستگی جهت سرنگونی آخوند هم همدیگر را تضعیف کرده اند، هم نفس مبارزه را.
در داخل کشور، قضیه به گونه دیگری بوده است. آحاد مردم هر روز مواجه بودند با یک حکومت مرتجع، اقتدارگر، خشن، جانی، سرکوبگر و سارق که آشوبگری را به زشت ترین شکل ممکن رواج داد و پایههای اجتماعی بیمارگونهای را پی ریزی کرد که در پی آن، تشنجهای خیابانی، جنایت، گرانی، کمبود، بیکاری، بیماری و تحریم به همراه آورد و عرصه زندگی را تا جایی بر مردم تنگ کرد که اعجاز نجات از شر ابلیس را حتی در یک حمله خارجی آرزو کردند.
اما سیاهکاری حکومت آخوندی از این حوزه هم فراتر رفت. رادیکالیسم اسلامی را از قلب ایران به منطقه کشید و برای ترساندن جهانیان خشونت و تهدید را در بوق دمید و کرنا زد.
بهانه مناسبی بود برای ارقههای سیاسی مغرب زمین تا خود و گسترده ترین انبار مهمات جنگی را بکشانند به منطقهای که تا پیش از آن حتی خوابش را هم نمیدید.
با بیداری اژدرهای متعصب و تندرهای اسلامی در کشورهای مسلمان و دستیابی شان به تکنولوژی غرب، چند بمب گذاری و کشتار و جنگ هم چاشنی کار شد و بسرعت برق، انواع جنگندههای زمینی، هوایی، دریایی و زیردریایی آمریکا و اروپا، دور تا دور کشورهای ثروتمند نفتی در منطقه خاورمیانه را پوشاند و به محاصره درآورد. “باید توجه داشت که خود غرب هم بیش از ۶ دهه، جهت گذر از کمونیزم و مسدود ساختن قدرت کمونیزم جهان گیر، ازنفوذ اسلام به بهترین وجه بهره برداری کرد و با پر و بال دادن به تندروهای مسلمان و حذف سلحشوران در بین آنها و بخشش و فراهم کردن تسهیلات به رادیکالها، غول را از شیشه بیرون آورد”.
در این میان کشور نو پای اسرائیل با بیست هزار کیلومتر مربع وسعت خاک آیندهاش را در حلقه بیش از یک میلیارد و نیم جمعیت مسلمان بیش از پیش در خطر دید و رجزخوانی چون احمدی نژاد و خامنهای، حذف جغرافیایی اسراییل، جنگ با کفار، پیشروی اسلام جهانگشا، ظهور امام زمان و مقولههایی از این دست را تا بدآنجا تبلیغ کردند که مسیحی و یهودی و بیدین و بادین، زهره ترک شد و شبها دست به اسلحه خوابید.
چاره کار را یک تاریخشناس مشهور و استاد دانشگاه پرینستون در آمریکا توصیه کرد. آقای «برنارد لوئیس». زاده انگلیس و خود یک یهودی اسلامشناس. نویسنده چند کتاب در زمینه عثمانی، اسلام ایران و یهود. ایشان جمله معروفی دارد مبنی بر اینکه: «من در سال ۱۹۴۰، امید داشتم اما امروز نه».
ترجمان جمله آقای برنارد لوئیس یعنی: «به گذر یهودیان از بلای هیتلر و نازیسم امیدی بود اما به گذران آنان از اسلامیستها نه».
برنارد لوئیس تاروپود تاریخ و فرهنگ خاورمیانه و خاور نزدیک را یاخته به یاخته میشناسد و نخستین کسی است که طرح تجزیه ایران و نقشه جدید را ارائه داد. اما چون بر روی تختهسیاه کشیده بود، جدی گرفته نشد. مردمان منطقه هم به علت درگیریهای مذهبی و گیجی از آنچه دورادور اما در حول و حوش زندگیشان میگذرد، نسبت به تقسیمبندی آقای برنارد لوئیس، بیتوجه ماندند. آنها هم که توجه کردند موضوع را یک شوخی دانشگاهی تلقی نمودند. اما بودند کسانی که طرح آقای لوئیس وسوسهشان کرد و با گذشت سالها و حوادث ناهنجار تاریخی در منطقه و در جهان پیشنهاد تخیلی این تاریخشناس متفکر را مورد تحلیل و تعمق قرار دادند.
بهعلت عملکردهای نظام خونخوار آخوندی، بهتدریج زمزمه تجزیهطلبی چند استان در ایران از جمله کردستان، آذربایجان و بلوچستان در خارج از مرزهای ایران تبلیغ و دامن زده شد تا جایی که یک روزنامهنگار یهودی آمریکایی بنام «مایکل لدین» بناگاه دایه مهربانتر از مادر شد. سر خود و بدون مشورت از جامعه ایرانی، مخفیانه در پاییز ۲۰۰۵ در واشنگتن در محل «آمریکن اینتر پرایز» چند سردار ناشناس تجزیهطلب استانهای ایران را با پرچمهای رنگ وارنگشان دعوت کرد تا با کدخدایی ایشان، دموکراتمآبانه، بر سر میز مذاکره بنشینند و خواستهایشان را جهت بررسی مطرح کنند. حال چگونه آقای مایکل لدین، این تجزیهطلبان مدعی را شناسایی و به تلفن ایشان دسترسی یافت و چگونه خود آنها به دعوت ایشان لبیک گفتند، داستانی است که تا به امروز، حتی زبده ترین گزارشگران محقق هم از چند و چونش درماندهاند.
اما مجوز آقای مایکل لدین جهت چنین دخالتی از نفرات مجهولالهویه چه بود؟ ایشان از قرار معلوم بهعلت علاقه مفرط به مسائل ایران و دفاع از ملت دربند آخوند خون آشام، در نشریات معتبر آمریکایی، بطور پیگیر مقاله مینوشت که با آب و تاب به فارسی ترجمه و در رسانههای ایرانی انعکاس داده میشد. ایشان با نفوذ در جامعه ایرانی خارج نشین، حتی اینسو و آنسو در بین ایرانیان سیاسی کار، پرسه میزد و با آنها چای هم مینوشید و بعضی رادیو تلویزیونها دورهاش کرده بودند و از نبوغ او به عنوان یک مغز متفکر، چاره جویی و مشورت میکردند.
وقتی سر و صدای نشست پنهانی آقای «مایکل لدین» با تجزیهطلبان مجهولالهویه بر ملا شد، جار و جنجال پیرامون نقشه موذیانه ایشان بالا گرفت که منجر به سانسور مقالاتش در رسانههای ایرانی گردید. البته خودش هم بهناگاه از مجامع ایرانی کنار کشید و چهرهاش را پنهان ساخت. قضیه بهسرعت به فراموشی رفت به این بهانه که: «آخوند شادکن نباشید. هرچه باشد، دشمن دشمن من، دوست من است. اگر مایکل لدینها نباشند پس ما ضجههایمان را چگونه به گوش واشنگتن و غرب برسانیم»؟
طرح آقایان برنارد لوئیس و مایکل لدین توسط مبارزین رسانهای و غیر رسانهای ایرانی خارجنشین دست راستی، ضمن اتوکشی اینگونه تحلیل میشد!
«تا زمانیکه روشنفکران ما خائن و خود فروخته هستند و گرد میز «اتحاد فقط اتحاد» جمع نمیشوند، اظهار پشیمانی از اشتباهاتشان نمیکنند، چه توقعی باید از غریبهها داشته باشیم»؟
… تا اینکه فشفشه دیگری به هوا رفت. این بار از داخل محفل ایپاک مرکز لابیگری اسرائیل در واشنگتن. خانم «جینهارمن» نماینده کنگره آمریکا از جبهه دموکرات، در نشست سالانه این سازمان پرنفوذ در سیاست آمریکا که با شرکت سیاسیون مشهور آمریکا و بلند پایهگان دولت اسرائیل تشکیل جلسه داده بود، در ۲۰۰۹ اظهار داشت: «راه خلاصی از شر ایران و دردسرسازیهایش و کنترل این کشور پهناور، تجزیه ایران است».
… که توضیحات او با کف زدنهای ممتد شرکتکنندگان در سازمان «ایپاک» مواجه گردید. تصادفا این ویدئو در «یو تیوب» قرار گرفت و بدست ما رسید و ما با انتشار یک «طومار» با پخش صدا و تصویر این خانم نماینده به جامعه ایرانی هشدار دادیم.
ظرف چند هفته، بیش از ۱۴ هزار امضا و اعتراض از ایرانیان و حتی غیر ایرانیان در سراسر جهان جمع آوری شد و طبیعتا دفتر خانم «جینهارمن» و فکس ایشان مورد هجوم ایرانیان خشمگین قرار گرفت….. سر انجام خانم جین هارمن با عذرخواهی کتبی و تحریف حرفهای خودش، موضوع را ماستمالی کرد و گفت: «اصلا منظور بنده تجزیه ایران نبود. آن بخش از بین حرفهایم بیرون کشیده شده…»
خلاصه قضیه خانم جین هارمن هم بهسرعت به فراموشی رفت. سیاسیکارهای خارج از کشور هم به بهانه اینکه آخوندشادکن نباشیم، هرچه باشد دشمن دشمن من دوست من است، خودمان هم بیتقصیر نیستیم، خطر را از بیخ گوش مدعی یان اصلی تجزیه ایران دور کردند! گویی این ما هستیم که از انباشته جنایات آخوندها مقروض شده و باید جریمه پرداز باشیم!
اکنون جنجال اتمی شدن ایران، همه اخبار داخلی کشور حتی حقوق بشر را تحتالشعاع قرار داده است. از روزی که آقای «نتان یاهو»، تحت حمایت رادیکالهای مذهبی در اسرائیل به نخست وزیری رسیده، گویی جز حمله به تاسیسات اتمی ایران، هدف عمده دیگری بهعنوان یک نخست وزیر ندارد. هر روز تیتر عمدهترین مطبوعات جهان به شعار حمله به ایران، و داد و فریادهای آقای «نتان یاهو» اختصاص داده شده که با هیاهو و تهدید و دهها ترفند دیگر میخواهد پای آمریکا را نیز به این جنگ بکشاند. یکبار میگوید: «ما و آمریکا، دو نفری با هم حمله میکنیم». بار دیگر میگوید: «خودمان به تنهایی حمله میکنیم».
در چند سال اخیر نخستوزیری آقای «نتان یاهو» آمریکا جهت گریز از جنگ که گفته میشود منتهی به ویرانی تمام زیربناهای ایران، کشتار تعداد کثیری از هممیهنان و از سوی دیگر زبانههای جنگی خونین، منطقه را در خود خواهد گرفت، با دادن عدیده امتیازات مالی و نظامی به اسرائیل سعی کرده قضیه را آرام کند و درگیر یک جنگ خانماسوز دیگر در منطقه نشود. اما این مرد گویی سیریناپذیر است. هرچه بیشتر میگیرد، بیشتر طلب میکند تا جاییکه به آمریکا و شخص رئیس جمهور علنا پرخاش و توهین میکند.
معلوم نیست که تهدیدات نتان یاهو برای بیشتر امتیاز گرفتن است یا اینکه براستی خون جلوی چشمانش را گرفته؟ در خود اسرائیل، رسانههای عمده، خود ملت اسرائیل، حتی بلندپایهگان سیاسی آن از جمله سازمان اطلاعات ارتش، روسای موساد، مخالف این تصمیم خونین او هستند. گروهها به خیابان میآیند، اعتراض میکنند، هشدار میدهند، فریاد میزنند اما گوشهای گرفته آقای “نتان یاهو” نمیشنود.
جدیدترین نغمه تجزیه ایران، اخیرا در پی تهدیدات اوهام گونه نتان یاهو از زبان نماینده دیگر کنگره آمریکا زده شده، آقای «دانا روهراباچر». او در نامهای به خانم «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه آمریکا توصیه کرده است که برای ختم غائله، بیاییم آذربایجان جعلی شمال ایران «اران» را در آذربایجان ایران ادغام کنیم. والسلام.
مبارزین سلحشور خارجنشین ایرانی، این بار همگویی بر این حنا رنگی ندیدهاند، ضمن اینکه سنگ ایران ایران برسینه میکوبند با بوق «اتحاد فقط اتحاد» میخواهند همه را زیر یک حزب جمع کنند در پایین به پیشنهاد آقای «دانا روهراباچر» میگویند: «خوب دیگر جواب «های هوی» است و کلوخ انداز را پاداش سنگ است». «احمدی نژاد تهدید میکند، این هم جوابش»!
یعنی چه؟ یعنی اینکه، بروند، بکوبند، ایران را تکه پاره کنند تا ما قانع بشویم که روشنفکران در زمان انقلاب۵۷ خیانت کردهاند و در زیر آن چیزی که آنها میخواهند جمع نمیشوند! در این صورت جواب “های هوی” است و کلوخ انداز را هم پاداش سنگ است!
مبارزین دست راستی ما در خارج از کشور، همانگونه که در شروع مقاله اشاره کردم، در نوستالژی بازگشت و بدست آوردن کرسیهای قدرت برباد رفته، از روی اضطرار، حاضر به پذیرش هر روشی غیر عادی از قبیل توطئه، افترا، کودتا، تراژدی ملی یک جنگ و در نهایت تجزیه ایران هم هستند تا به دوران خوش سحرانگیز جوانیشان بازگردند و ثابت کنند که به یک نظام دموکراتیک و مدرن بطور قطع خیانت شده است! این تفکر بیش از سه دهه است که خود را در مراسم سوگواری ملت انداخته، اشک تمساح میریزد تا در یک غافلگیری، جواهرات صاحبان غزارا به سرقت ببرد.
فراموش نکنیم واگذاری رود هیرمند در افغانستان و بخشش بحرین به عربها را در زمان سلطنت محمد رضا شاه پهلوی و قرارداد سال ۱۹۰۷ روس و انگلیس را که ایران را یکی در شمال و دیگری در جنوب بین خود تقسیم کردند اما در بحبوحه فوران خون مشروطه، ملت غیور ایران زیر بار چنین تجزیه و تجاوزی نرفت و این نقشه شوم، عملی نشد. در زمان فتحعلیشاه قاجار هم با استخاره چند آخوند متحجر یک دام بزرگ برای ایران توسط روسها انداخته شد و در جنگ بین روس و ایران، ما تمام سرزمینهای ماوراء ارس را باختیم که همین باخت، روحیه ملی را بیدار و منجر به انقلاب مشروطه شد.
از آنچه ایران طول قرنها از دست داده سخن نمیگوییم. امروز حواسمان باید به نقشه جغرافیایی کنونی با محدوده یک میلیون ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربع باشد. موضوع تجزیه طلبی در داخل کشور پایگاهی ندارد. اما امروز عدهای فرصت طلب، با ارزیابیهای اغفالگرانه، میخواهند این مواد مسموم را از خارج به داخل، صادر کنند. غافل از اینکه، الیافهای بافت فرهنگی اقوام ایرانی ضخیمتر و در هم پیچیدهتر از خیالبافیهای حریصان و بدخواهان ایران یک پارچه است که میداند با اندکی امکانات و برقراری یک قانون محکم و حکومت مردم بر مردم ، این کشور نه تنها در منطقه که در جهان شاخص خواهد شد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar