آیتالله علی خامنهای از سوی رسانههای دولتی به عنوان فردی «ادیب» مطرح میشود. صرف نظر از این آیا واقعا رهبر جمهوری اسلامی «ادیب» است یا نه، عملکرد او، به عنوان عالیترین مقام کشور، در حوزه ادبیات چگونه ارزیابی میشود؟
سابقه خودساخته
اهل ادبیات بودن آیتالله خامنهای، موضوعی است که شخص وی آغازگر طرح آن بوده و در موقعیتها و سخنرانیهای مختلف به آن دامن زده است.
در واقع آیتالله خامنهای خودش برای خودش «سابقه ادبی» ساخته است: «من در دوره جوانی شعر گفتن را شروع کردم… سابقه زیادی با شعر داشتم، شعر را میشناختم.»
همچنین آیتالله خامنهای سالها پیش در جمع نوجوانان و برای آشنا نشان دادن خود با ادبیات ایران گفته است: «من در دوران جوانی زیاد مطالعه میکردم، غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه میکردم و میخواندم، هم کتابهای تاریخ میخواندم، هم کتاب ادبیات، هم کتاب شعر، هم کتاب قصه و رمان میخواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم میخواندم.»
همچنین هرازگاهی برخی از مسؤولان دولتی و نویسندگان و شاعران وابسته به حکومت نیز از «مقام ادبی» رهبر جمهوری اسلامی سخن میگویند.
غلامعلی حداد عادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که مشاور عالی و یکی از بستگان آیتالله خامنهای است، درباره رهبر جمهوری اسلامی ایران گفته است: «احاطه ایشان[آیتالله خامنهای] بر ادب فارسی و تواناییهای زبانی ایشان یك امر استثنایی است.»
همچنین، اخیرا صادق کرمیار، یکی از نویسندگان نزدیک به حکومت، تعریف آیتالله خامنهای از رمانش با عنوان «نامیرا» را «جذابترین» و «شیرینترین» اتفاق در مورد این رمان دانسته است.
این در حالی است که منتقدان جدی و مستقل ادبیات ایران، با سکوت درباره این هیاهوی دولتی، به تلاش هواداران آیتالله خامنهای برای «ادیب» جلوه دادن وی، بیاعتنایی میکنند.
دوگانگی نسبت به ادبیات
اما رهبر جمهوری اسلامی فقط به این «آشنایی» اکتفا نمیکند و گاهی نیز خود را در مقام «منتقد و نظریهپرداز ادبی» نیز قرار میدهد. برخی از این نظرها هر سال در جلسه شعرخوانی که با حضور شاعران نزدیک به خود برگزار میکند مطرح میشود.
این در حالی است که تقریبا تمامی موضعگیریهای آیتالله خامنهای در حوزه ادبیات و آثار ادبی، «دوگانه» است؛ او از سویی مردم را تشویق به کتابخوانی کرده و بهترین آثار ادبی دنیا از جمله رمانهای تولستوی و رومن رولان را ستوده، از سوی دیگر بزرگترین نویسندگان و شاعران معاصر ایران نه تنها از بیاعتنایی و حملههای او در امان نبودهاند، بلکه گاه با سکوت خود، مؤید برخورد تند و فحاشی اطرافیانش نسبت به این بزرگان بوده است.
آیتالله خامنهای در جایی گفته رمان بینوایان نوشته ویکتور هوگو «برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده» و در جایی دیگر هم گفته که دن آرام نوشته میخائیل شولوخوف «یکی از بهترین رمانهای دنیا» است.
همچنین آیتالله خامنهای در دیدار با مسؤولان برگزاری «هفته کتاب» در سال 1375 برای نشان دادن علاقه و آشنایی خود با ادبیات کلاسیک دنیا به رمان «جان شیفته» اثر «رومن رولان» اشاره کرد و گفت: «قیمت این کتاب جان شیفته رومن رولان به مراتب از این بیشتر است. هم تاریخ است، هم ادبیات است. هم اخلاق است، هم هنر است. این کتاب همه چیز است. این کتاب را من سالها پیش خواندم.»
گهگاهی نیز آیتالله خامنهای در دیدارهایش از برخی از نویسندگان، شاعران و مترجمان بزرگ نام میبرد و خود را علاقهمند یا آشنا به آنها نشان میدهد. مثلا او در نمایشگاه کتاب سال 1385 در غرفه نشر ناهید، ناشر آثار «بهآذین»، حاضر شد و به مسؤول غرفه گفت: «سلام مرا به آقای به آذین برسانید.»
اما این تعریفها و تمجیدها، یک روی سکه «ادیبنمایی» آیتالله خامنهای است. روی دیگر، که بخش عمده اظهارنظرهای ادبی وی را تشکیل میدهد، سخنانی است که وی علیه ادبیات معاصر ایران گفته است.
رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با اعضای گروه ادب و هنر رادیو گفته است: «شما باید آدمهایی داشته باشید که بنشینند مثلا کار جمالزاده، هدایت، چوبک و … را واقعا نقد کنند و نقاط قوت و ضعفش را بگویند، این کار نباید همه برنامه شما را فرابگیرد، باید بخشی از برنامه را بگیرد… یک روز در کشور چیزی مد میشود و هرکس سعی میکند مطابق آن رفتار کند، مثلا یک روز صادق هدایت در این کشور مد بود- البته حالا این طور نیست، این مربوط به حدود بیست سال پیش است- هرکس میخواست راجع به قصه حرف بزند، حتما باید اسم صادق هدایت را میآورد. البته صادق هدایت نقاط قوتی دارد، اما نقاط ضعفی هم دارد. صادق هدایت که جزو نویسندگان بزرگ دنیا نیست.»
همچنین درباره رمان «کلیدر» اثر محمود دولتآبادی گفته است: «من میبینم آقایی [محمود دولتآبادی] برداشته قصه نوشته و در کتاب کلیدر خود روستاهای خراسان را طور دیگری توصیف کرده است. من خودم خراسانیم و روستاهای خراسان را میشناسم. او این کتابهای امیل زولای فرانسوی را خوانده…آن را نسبت به روستاهای اطراف سبزوار تقلید میکند… شما کدام روستا را سراغ دارید که در آن فاحشه خانه هست و مسجد نیست؟… مردم آن به همه چیز توجه دارند اما به نماز و روضه امام حسین و شبیهخوانی توجه ندارند. شما چنین روستایی سراغ دارید آن هم سی سال پیش؟ این دروغ نیست؟»
یا در مورد شاعرانی چون فروغ فرخزاد گفته است: «شعری که آن وقت فروغ فرخزاد میگفت در دنیای روشنفکری آن زمان هم کسی قبول نداشت. خب، ما با اینها مواجه بودیم، روبرو بودیم، همینهایی که شب توی قهوه خانهها و کافههای تهران مینشستند و عرقخوری میکردند و آنها را از مستی روی دوش میکشیدند و میبردندشان خانه، چون نمیتوانستند، بروند. همانها هم معتقد نبودند که شعر باز و عریان، مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد باید گفته شود.»
پندار بد، گفتار بد، کردار بد
علاوه بر نویسندگان و شاعران، رهبر جمهوری اسلامی درباره روشنفکران معاصر نیز بد گفته است.
نمونه «گفتار بد» رهبر جمهوری اسلامی درباره روشنفکران، حرفی است که مصطفی تاجزاده، معاون پیشین وزارت کشور و زندانی سیاسی نقل میکند.
آیتالله خامنهای در یکی از جلسات خصوصی که در نامه مصطفی تاجزاده به دخترش آمده، گفته است: «روشنفکران را میشناسم و میدانم که آنان با اولین سیلی به همه چیز اعتراف خواهند کرد و ساکت میشوند.»
به قول تاجزاده «بدون شک این گونه اظهارات بیشتر شخصیت درونی رهبر مملکت را نشان میدهد تا آنکه امثال رحیمپور ازغدی نزد عامه مردم ادعا میکنند و بر روشنفکری آقای خامنهای اصرار میورزند.»
اما مهمتر از این اظهارنظرهای بد و خصمانه، سکوت و اجازه تلویحی آیتالله خامنهای در مورد کسانی است که علیه ادبیات معاصر ایران فعالیت میکنند.
این اجازه دادنها، نمونهای از «پندار بد» آیتالله خامنهای در حوزه ادبیات است.
مثلا محمدرضا سرشار، نویسنده نزدیک به حکومت، در کتابی که با عنوان «راز شهرت صادق هدایت» منتشر کرده، این نویسنده ایرانی را مورد پسند بیبیسی و حزب توده معرفی میکند و علیه او مینویسد.
یا اکبر صحرایی، یکی دیگر از نویسندگان نزدیک به حکومت، در کتابی با نام «حافظ هفت» که سفرنامه آیتالله خامنهای به شیراز است به نویسندگانی مثل «صادق هدایت» و «هوشنگ گلشیری» اشاره میکند و آنها را نزدیک به قدرتهای غربی میداند.
صحرایی در این کتاب تلویحا مینویسد که اگر بوش یا رئیس جمهور یکی از کشورهای اروپایی از هدایت و گلشیری که معتقد بودند نویسندگان نباید به قدرت نزدیک باشند، میخواست که همراهش شوند و مشاهدات خود را بنویسند، این دو قبول میکردند.
اما صرف نظر از قتلهای زنجیرهای، نمونهای از «رفتار بد» آیتالله خامنهای درباره روشنفکران و نویسندگان را نیز میتوان، در ممانعت وی از اعطای جایزه ادبیات داستانی ایران به احمد محمود، نویسنده ایرانی مشاهده کرد.
آن چه میتوان از همه این شواهد، نتیجه گرفت این است که نیتها، گفتهها و رفتارهای آیتالله خامنهای در حوزه ادبیات، به دلیل مؤثر بودن حب و بغضهای شخصیاش، فاقد ارزش ادبی است.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar